گفت آرنیکا/رضا افضلی
به نوه ی عزیزم آرنیکا اعلمی دخترک روشنک و علیرضای نازنین
گفت آرنیکا
جمعه بود و،آسمان دلگیر بود
شب شد و بر تیره گی هایش فزود
.
ما همه سرگرم صحبت، ناگهان
گفت آرنیکا: (دل من شدکبود)
.
آرنیکا, این چارساله دخترک
طرفه شعری را ز دلتگی, سرود
من شدم درفکر و گفتم این کلام
در حد (پیش از دبستانی) نبود
منقلب، ازخویش پرسیدم چرا
غم تنیده طفل را, در تار و پود
.
ازچه باشد کودک ما, این زمان
وقت شادی, خسته افکار و خمود
از چه در دوران خنده، دخترک
شد به عمق چاه دلتنگی فرود
.
ما به طفلی، شادمانی داشتیم
اف برین عهد دل آزار عنود
.
عصر نو، آرامش از مردم گرفت
شادی و لبخند از طفلان ربود
.
شوق و شادی را گرفت از هرکسی
هم دریغ از کودکان کرد، این حسود
.
شادمان بادا به هرجا کودکی ست
بی خبر از عالم بود و نبود
.
قلب آرنیکای ما،شادان شود
وقت بازی ها و در گفت وشنود
رضا افضلی
مشهد بیست و پنجم مهرماه ۱۳۹۷
با گفتن خجسته بادهای بسیار
به مناسبت زادروز چهار سالگی
شعر های این بنده در سایت پیچک