زني در جست و جوي خانه خالي
به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشد(مشهدی های قدیمی)
كند دختر به منزل،خانه داري
كشد روز وشبان، چشم انتظاري
نصيبِ دختران از زندگاني
شود در پرده ماندن از جواني
كه ممنوع است بُردن نامِ آن ها
نظر بر پسته و بادام آن ها
زني در جستجوي «خانه خالي»
رود در اين حوالي، زان حوالي
غرض از پُرس و جو دوشيزه باشد
كه اغلب بچّه سال و ريزه باشد
زنِ جويا به لطف و مهرباني
بگيرد خانه خالي را نشاني
چو يابد خانه اي خالي زند در
چو در واشد، شود جوياي مادر
چو آيد صاحبِ خانه، رود تو
گريزد دختر از او همچو آهو
شود پنهان زِخِجلت، كُنجِ مطبخ
كُند از دلهره، اندامِ او يخ
بگيرد چون كه بالا گفتگوها
رسد هنگامِ رقص ِآرزوها
دَوَد مادركه اي دختر حياكن
بِجُنب از جا و چايي دست وپا كن
نباشد اين يكي مردِ فقيري
چو آن ديگر نباشد كهنه پيري
بله يا نه؟ بگو: جانم گرفتي
نمی خواهی مگر، «چوري» و «خِفتي»؟
بيا اين زن خودش باشد هوويت
برآرد بعد ازين هرآرزويت
كند تعريف، شويش سِلّه باف است
دلي دارد كه مِثلِ چشمه، صاف است
بيا تو تا دهانت را كند بو
نگه بر چشم و برابرو كند او
بُوَد«وِسنيِّ» تو افتاده چون خاك
بيا و سبزي اورا بكن پاك
بيا كه وِسنيِ بيچاره، نازاست
ازين پس شوهرش، در بست از ماست
بُوَد مردش فقط پنجاه ساله
كند يك باغ هم پشتِ قباله
رضا افضلی سال ۱۳۷۷