بوي مهرباني/ رضا افضلی26/11/59ا

بوي مهرباني

داس ها می رقصند
دُرودنِ خوشه هاي شعف
چه زيباست

قيچي ها 
مي خندند
قسمت كردنِ نانِ تازه
چه زيباست.


صبح برلبانِ برهنگان
لبخند مي زند
لباسِ عيد به اندامِ كودكان
چه زيباست.

بوي مهرباني مي آيد
زمين چه زيباست
آسمان چه زيباست. 
رضا افضلی 26/11/59ا

بوی مهربانی می آید/ لباس عید به اندام کودکان چه زیباست/ رضا افضلی

تنها شدی/رضا افضلی

تنها شدی

مثلِ حياط خلوت متروك

تنها شدي

با خارهاي هرزة اندوهت

با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب

چون غم كنار بام تو مي آيد

*

فرزندهاي تو

نوروزها كنار تو مي آيند

تا دردهايشان را

چون مبل هاي كهنة اسقاط 

در خلوتِ خموش تو بگذارند.

*

تنها شدي

مثل حياط خلوت متروك.

1/1/73  

در شهرک چو کا / ویلای پیشین پدر دوعروسم (مهرمونا و پولیا)، جناب آقای مهندس بهروز تکمیلیان ( به طور برق آسا) سروده شد.

مثل حیات خلوت متروک/ تنها شدی/ رضا افضلی

به دورهفت سين،شادي شده جمع/به نقل از منظومة(مشهدی های قدیمی)/ سرودة رضا افضلی

به دورهفت سين،شادي شده جمع

به نقل از منظومة بلندمنتشر نشدة(مشهدی های قدیمی)
سرودة رضا افضلی در سال ۱۳۷۷

نشيند هركسي،در خانة خويش
كنار سفره اي رنگين،كم و بيش

شود هرجا كه باشد هفت سيني
كتاب و آينه بالا نشيني

بگيرد آينه جا،درسِكُنجي
ميانِ قابِ چوبين يا برنجي

برقصد ماهيِ زيباي رنگين
درون تُنگِ شفّافِ بلورين

كنارِجلوه هاي تُنگِ ماهي
به هستي، سبزنا داردگواهي

به روي تخمِ مرغِ رنگ،رنگي
به چشم آيدنشاط و شوخ وشنگي

به روي آن بساط رنگ وارنگ
بهي با نخ شده از سقف آونگ

به دور«هفت سين»،شادي شود جمع
بُزرگِ خانه، روشن مي كند شمع

بخواند «يامُحوِّل»بهرِ اطفال
زژرفِ دل همه تا «احسنِ الحال»

بتركد توپ،ناگاهان چوتُندر
بميرد پار و زايد سالِ ديگر

فشاند پنجة نقّارخانه
به هر سو نُقلِ صوتِ شادمانه

شتابان خانوار شاد و خندان
مبارك گوي خيزد بوسه خواهان

به راهِ رقصِ وجدانگيزِ نوروز
شود اسپند و كُندُر شادي افروز

به دودِ آبيِ اسپند و كُندُر
شود هرخانه اي از بوي خوش پُر

قطارِ رنگ آيد درگذرها

زموجِ جامة دخترـ پسرها
قطارِ رنگ آيد درگذرها

زن و دختر، مثالِ گُلبُن پُر
رود در رهگذر پوشيده چادُر

تمامِ خانه ها پاكَند و رُفته
به هر جا بيش و كم، گُل ها شكفته

ببارد بوسه بر دستانِ پيران
كه تختِ عيد را باشند ميران

برانگيزد نشاطِ سكة نو
ازين خانه به سوي آن يكي، دو
به دورهفت سین، شادی شود جمع/ (منظومة مشهدی های قدیمی)/ رضا افضلی

ایمان/ سرودة رضا افضلی، 14/8/79

ایمان

وقتی به راه خود
 
ایمان ندارد آب

در بستر لجن

تن می دهد به خواب

رضا افضلی، 14/8/79

 

Faith
By:reza Afzali
Tr: Hassan Lahouti
 When water has no faith in its own course,
It will soon succumb to sleep in a bed of slime.

وقتی به راه خود/ایمان ندارد آب/ دربستر لجن/ تن می دهد به خواب / رضا افضلی

 

صفوفِ كودكان مثلِ سياوش/به نقل از منظومة بلندمنتشر نشدة(مشهدی های قدیمی) رضا افضلی

صفوفِ كودكان مثلِ سياوش
به نقل از منظومة بلندمنتشر نشدة(مشهدی های قدیمی)
سرودة رضا افضلی در سال ۱۳۷۷

شود خوش بو ، شبانِ «شُعله سوري»
در آتش، خوردني هاي تنوري

«گلوله نفتي» آيد بي شماران
شود شب، از فروغش نورباران

صفوفِ كودكان، مثلِ سياوش
پَرَد از شعله هاي سُرخِ آتش

بلرزد،درگذرهاي مِه آلود
به روي بامِ آتش رايتِ دود

زآتش مي دود بر چهره آزرم
خروشد هيمه ها، بربسترِگرم

دَوَد از خرمنِ آتش شررها
دهدآتش به كودك،بال و پرها

هزاران هيمه دارد سورِآتش
به رقصِ شعله خيزد شورِآتش

كشدچون آتشي هرجا زبانه
فرودآيد به ظلمت تازيانه

يكي پوشيده با چادرتن وسر
زند برخانة همسايگان در

به يك چادر شده، محجوبه مانند
به دستِ او ملاقه،كوبه مانند

گدايي مي كند با خنده بازي
بگيرد چيزكي،با بي نيازي

رسدگه نُقل و نان،گه آبِ جوشان
گهي براو شود، خشمآبه افشان

درونِ خانه اي پهن و درندشت
به باغِ شعله آيد شوقِ گلگشت

پرد از شعله، شادان كودك و پير
گهي هم مادري با كودكِ شير

به صف زآتش به راحت ناپريدن
به ديگر خرمن آتش رسيدن

سرودِ«زردي از تو،سرخي ازما»
شكوفد نو به نو بر روي لب ها
چهارشنبه سوری/ صفوف کودکان مثل سیاوش/ ازمنظومه ( مشهدی های قدیمی) رضا افضلی

به غیر از رفتن و رفتن/ رضا افضلی

به غیر از رفتن و رفتن

بَرَد ازیادِ خود این ره، صدای کفش هایم را
که اینک می شمارد، تق تقِ خشک عصایم

ره ناصاف، خود داند که روی سنگلاخِ عمر
فروخوردم چو خارِ بغض ها چون و چرایم را

گهی افتان و گه خیزان، دمی چون عابری حیران
فزودم زخم تازه، ساقِ با درد آشنایم را

شده از آبله چون بوتة گل های مرواری
چو می بینم  برون از کفش خود،آزرده پایم را

بقایم را چه حاصل بود غیر از اضطراب و رنج
که گرید مادر هستی گه رفتن فنایم را

نوید تازه ای می داد هر صبحی که می آمد
امید نو به نو می شست گاه ازغم، سرایم را

مرا دردی مشخّص بود و عطّار زمان دایم
نهان می داشت زیر پیشخوانِ خود دوایم را

سر هرچشمه می رفتم که نوشم مشت آبی چند 
کدر می کرد طوفانی، زلال با صفایم را

به غیر از رفتن و رفتن ندیدم چاره تا آخِر
کنم ثابت به عاشق پیشگان ، عشق و وفایم را

به کوهی گر کشم نعره ، که خشمم را کنم خالی
مکرر می کند با لحن لرزانش صدایم را

                                                                   مشهد 24/11/90

 

چو می آید نسیم ماه اسفند/خانه تکانی ازمنظومة(مشهدی های قدیمی) رضا افضلی

(چو مي آيد نسيمِ ماهِ اسفند)
به نقل از منظومة بلندمنتشر نشدة(مشهدی های قدیمی)
سرودة رضا افضلی در سال ۱۳۷۷
   
زنِ خانه به حدِّ جان فشاني
بكوشد موقعِ خانه تكاني

چو مي آيد نسيمِ ماهِ اسفند
تلاشِ او شود از شوق،صدچند

كند هرغُرفه را خالي زاسباب
بپاشد بركف و دربندها آب

بروبدخانه را از سُرمة خاك
كند هرچيز را، ازگردهاپاك

كنارِحوض دارد پرده شويي
بشويد جامه هارا با نكويي

نماند هيچ ديگرظرفِ ناشور
زهرچيزي پليدي راکنددور

كشدگرطفل،جيغي كودكانه
صدا پيچد،به خاليگاهِ خانه

شود هر شيشه اي شفّاف و برّاق
شود جارو«در» و «سقف» و «رف» و «طاق»

شود صندوق و گنجه باز و رُفته
شود پاك از غباران نهفته

دَود از صُبح تاشب،دختر و زن
كه گيرد خاك را،ازسيخ و سوزن

براي نونُمايي در هر همه چيز
دهد تغيير جاي گنجه و ميز

بشويد حوض را هم آخرِماه
 كندپُر از زلالِ تازة چاه

درونش افكند رقصنده ماهي
كه باشد شاديِ دل را گواهي

رودگرمابه خانم نصف روزه
فتد خياط هم آخر به كوزه
 
به گوش آيد صداي شوق مردم
به شادي مي شود هر غُصّه اي گم

اجاق از شعله ها گردد مُنَوّر
زنان دارند رخت تازه در بر

دود هر زن به روي چهره اش خون
كنار ديگ و آتش هاي گلگون

پلو در ديگ شادي مي كشد دم
كه گردد موقعِ تحويل كم كم

بُوَد ماهي خوراكِ گاهگاهي
ولي واجب شود هر عيد،ماهي
 
پلو باشد کنون همراه رشته
شود ته ديگ ،گه خشك و برشته

خورد هرکس چواز ته ديگ، بي حرف
شب جشن عروسي، آيدش برف...


زن خانه به حد جانفشانی/بکوشد موقع خانه تکانی/ازمنظومة(مشهدی های قدیمی) رضا افضلی

سه هفتة دگر / رضا افضلی مشهد * 25/10/90

سه هفتة دگر

نگاه کن! که برف نو، به سرو شانه می زند
زمین نیمه خفته را، به تازیانه می زند

ز پشت پنجره ببین! که برف تازه آمده
به سازِ بی نشانه اش، چه عاشقانه می زند

به شانة لطیف خود، رود به سوی شاخه ها
هزار سرو و کاج را ،سپید شانه می زند

پرنده زُل زده به او، به حیرت و زلانه اش
به عشوه نوک به آزمون، به سقف لانه می زند

به پنبه زار برف ها ،نهان شده ست باد مست
به رقص زلف نقره را ، به هرکرانه می زند

تلو تلو خوران رود، به سوی کوه و  دم به دم
سمندِ خواب برده را، به تازیانه می زند

چنین که می تپد زمین، سه هفته دگر یقین
درخت خشک زندگی، بسی جوانه می زند

به دشت های لاله ها، چوگردش پیاله ها
هزار آتش جوان، زنو زبانه می زند

ز شوق برف دانه ها، پریده خواب ازسرم
کنون که برف خویش را، به بام خانه می زند

                         رضا افضلی مشهد یک شنبه 25/10/90

نگاه کن که برف نو/ رضا افضلی/ مشهد

 

به روي فقر مي خندد لبِ شاه/به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشده ی (مشهدی های قدیمی)  

به روي فقر مي خندد لبِ شاه

به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشده ی (مشهدی های قدیمی)  

سروده ی رضا افضلی در سال ۱۳۷۷

 

 غني پوشد، حريرِ نرم و زيبا

شود درجامه، طاووسي فريبا

 

لباسِ فقر روشن يا كه تيره

زرنگين وصله ها داردجزيره

 

بسی مسكين شود با مرگ،خاموش

شود در دخمة سردش فراموش

 

به دست آورده نان،از«چرخ ريسي»

سپرده عمرِخود درفقروپيسي

 

نگردد دور ازو اندوه با خشم

كه مي ريسد به دوكِ روز و شب پشم

 

شود پا و كمر خشك ازنشستن

به گاهِ پسته و فندق شكستن

 

يكي تسبيح مي سازد ز«مُهره»

يكي در «مُهر» سازي گشته شهره

 

غبارِخاك وخُل باشد روانه

به هر جاي فضاي تنگِ خانه

 

همه باشند «دايم نا اميد»ان

به راه زندگي،«هردم شهيد»ان

 

زديوارِ خراب و زشت درگاه

به روي فقر مي خندد لب شاه

به روی فقر می خندد لب شاه/ (مشهدی های قدیمی) / رضا افضلی

شود كوتاه شلوارِ پدرها /به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشده ی (مشهدی های قدیمی) رضا افضلی

شود كوتاه شلوارِ پدرها

 

به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشده ی (مشهدی های قدیمی)
سروده ی رضا افضلی در سال ۱۳۷۷
 


يكي را داده  غفلت بيست اولاد
بزرگ وكوچك و كم سال ونوزاد

به شب باشد يكي از كشكمش ها
زجامه راندن رِشك وشپش ها

دَوَد مادر زصبح زود تا شب
به حال خسته از بيماري و تب

نه دارد دست و نه دارد سر و گوش
ولي گرديده هر دردش فراموش

پدرآرد چو با خود سفره اي نان
نماند لقمه اي از آن به يخدان

«قروت» و تخمه هاي خربزه ي خوب
شود يك «اشكنه» ي دلچسب و مطلوب

چو خواهد شب شود دربيخودي غرق
كنارش چشمِ طفلي مي زند برق

درآن خانه نباشد دزد را كار
كه هردم پاسباني هست بيدار

شبي ده بار مادر مي شود پا
به گيجي مي رود پايين و بالا

كندمحفوظ مادرآبرورا
كه دارد ياد فنِّ «چپّه رو»را

گهي رختِ كهن را ماهرانه
كند برپيكرِ نسلي سه گانه

زجد و تا پسرها و نواده
شود يك پالتو كوتاه وساده

رَسَد رختِ برادر بر برادر
بپوشد چادري را چند خواهر

شود كوتاه،شلوارِ پدرها
براي پاي نو بالغ پسرها

لباسِ نو اگر باشد گشاد است
ولي كودك به رنگين جامه شاد است

خريده مي شود قدري كلانتر
كه بي شك قد كشد تا سالِ ديگر

اگر باشد گشاد از بهرِ باقر
بُوَد اندازه اكنون بهرِ ناصر...

 یکی داده خدایش بیست اولاد/ از منظومة (مشهدی های قدیمی رضا افضلی)

به شب باشد يكي از كشكمش ها
زجامه راندن رِشك وشپش ها

سخن دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، در باره (قهوه خانه داش آقا)

سخن دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، در باره (قهوه خانه داش آقا)

  
... در کنار این‌ پاتوقهای‌ ادبی‌ دو سه‌ تا «کافه‌» و «قهوه‌خانه‌» هم‌ وجود داشت‌ که‌ سعی‌ میان‌ صفا و مروة‌ اهل‌ ذوق‌ بیرون‌ از آنها نبود: کافة‌ «چمن‌» و تقریباً در کنار این‌ دو کتابفروشی‌ و کمی‌ دورتر، در طرف‌ جنوب‌ «اتحاد» اما از هر دوی‌ اینها طبیعی‌تر و خودمانی‌تر «قهوه‌خانة‌ داش‌ آقا» بود، روبروی‌ این‌ دو کتابفروشی‌، در داخل‌ کوچه‌.
     این‌ داش‌ آقا که‌ فقط‌ چایی‌ می‌داد، پاتوق‌ درجة‌ اول‌ ادبی‌ شهر ما بود و همه‌ نوع‌ ذوقها و سلیقه‌ها در آن‌ حضور می‌یافتند، از سنتی‌ترین‌ شاعران‌ غزل‌سرا مثل‌ مرحوم‌ محمد آگاهی‌ تا نوترینها و مدرن‌ترینها (مثل‌ زنده‌ یاد فریدون‌ مُژده‌.) کسانی‌ که‌ در کتابفروشیهای‌ برومند و آزاد مهر و یا کافة‌ «چمن‌» و «اتحاد» و «قهوه‌خانة‌ داش‌آقا» تقریباً همیشه‌ نوعی‌ حضور داشتند: مرحوم‌ احمد کمال‌ پور (کمال‌)، شادروان‌ دکتر سعید هدایتی‌ (استاد چشم‌پزشکی‌ دانشگاه‌ مشهد)، شادروان‌ جعفر محدث‌ که‌ کعب‌ الاحبار (یا کعب‌ الاخبار) فرهنگی‌ خراسان‌ بود و از نشر هر کتابی‌ که‌ وارد مشهد شده‌ بود خبر داشت‌ و از قیمت‌ آن‌ و تخفیفی‌ که‌ می‌توان‌ از کتابفروشی‌ در قیمت‌ آن‌ به‌ دست‌ آورد و هم‌ بر این‌ سه‌ تن‌ باید بیفزایم‌ قاسم‌ صُنْعَوی‌ (مترجم‌ نامدار و برجستة‌ عصر ما) را و فریدون‌ صلاحی‌ شاعر شهیر آن‌ سالها و فریدون‌ مُژده‌ شاعر و نقاش‌ با فرهنگ‌ و صاحب‌ ذوق‌ آن‌ ایام‌ را و نعمت‌ آزرم‌ شاعر برجستة‌ خراسان‌ را و محمّد عظیمی‌ شاعر غزل‌سرای‌ و مؤلف‌ کتاب‌ از پنجره‌های‌ زندگانی‌  و مرحوم‌ غلامرضای‌ قدسی‌ شاعر غزل‌سرای‌ نامی‌ شهر ما و مرحوم‌ صاحبکار «سهی‌» را...
به نقل از مشهد و کتابفروشی های پنجاه سال پیش / محمدرضا شفیعی کدکنی:مجله فرهنگی و هنری بخارا/ مدیر و سردبیرعلی دهباشی

تصویر:ازراست به چپ، استاد قهرمان/اخوان ثالث/شفیعی کدکنی

 از راست به چپ: استاد محمد قهرمان/ مهدی اخوان ثالث/ محمدرضا شفیعی کدکنی

دوباره/رضا افضلی

دوباره

..

مي شكفد سحرگهان، دوباره در باور من

نيش زند به ناگهان، بريده بال و پر من

.

من همه تن چو آتشم، شعلۀ سرخِ سركشم

يأس نمي نهد قدم، جز كه به خاكستر من

.

رفته به اعماقِ زمين، ريشۀ پرتوان من

گو كه لگد كند زمان، تازه گلِ پرپر من

.

نبضِ زمانه مي تپد، گر نتپد دلم چه غم

جوش زند دوباره گل، ز باغ پهناورِ من

.

راهِ به جاي مانده را، رهروِ تازه مي رسد

بي ضربان نمي شود، خُفيه گهِ سنگر من

.

ابرم و هايهاي من، سيل روانه مي كند

گواهِ من آتشِ من، همهمۀ تندر من

.

اگر که شب سيه شود، پرده به روي مَه شود

جامه سيه نمي كند، سوكِ مرا همسر من

.

آتشِ سرخ لاله ها، مي شكفد روي زمين

باد اگر پراكند تودۀ خاكستر من

.

رضا افضلی 26/2/62

 

 

آرزوها/سرودة: رضا افضلی 17/2/60

آرزوها

 

 

آرزوهای من، شاد و مستند
یأسِ دل را زِ جانم گسستند
/
مثلِ يك دسته گنجشكِ آبي
آرزوها به قلبم نشستند
/
شاخه هاي غم كهنه ام را
زيرِ سنگينيِ خود شكستند
/
من به رقص آمدم چون نسيمي
بس پريدند و خواندند و جستند
/
از پيِ زندگي مي دوم من
در دلم تا كه اين دسته هستند.
/
   رضا افضلی 17/2/60

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_allمطالبم در فیس بوک

                                    

رضا افضلی

لطفا برای پژوهش مفصل در بارة (قهوه خانه داش آقا) فرم زیر را تکمیل و ارسال فرمایید:

شاعران و نویسندگان و هنرمندان پیش کسوت مشهدی!

درود برشما!

با احترام و اخلاص
لطفا برای پژوهش مفصّل دربارة (قهوه خانه داش آقا) فرم زیر را تکمیل و ارسال فرمایید.


نام و شهرت و تاریخ تولد:


آثار منتشر شده:


تاچه حد با قهوه خانه داش آقا و یا زنده یاد داش آقا آشنایی دارید؟


ازچه سالی به کافه (قهوه خانه) او مراجعه می کردید و ساعت یا ساعت هایی در آن جا می نشستید؟


دوستان شما چه کسانی بودند و کدام یک از بزرگان شاعر یا هنرمند را در آن جا می دیدید؟


درآنجا چه کسانی از هنرمندان شهرهای دیگر را ملاقات می کردید؟


شما از گروه شاعران بودید یا ادیبان و نویسندگان  و دانشوران و هنرمندان دیگر؟


چای می نوشید یا گاهی آن جادیزی هم نوش جان می کردید؟


بیشتر چه ساعت یا ساعت هایی از روز آن جا می نشستید؟


از بهای چای و دیزی در آن زمان ها چیری یادتان هست؟


از خاطرات شعرخوانی و مباحث دیگر ادبی و اجتماعی در آن جا اگر مطلبی دارید بنویسید تا در کتاب این بنده به نام خودتان درج گردد.


با عرض ادب و احترام و سپاس از تشریک مساعی حضرت عالی .

 رضا افضلی
نشانی ایمیل:
Afzali_reza1333@yahoo.com
نشانی وبلاگ:
http://rezaafzali.blogfa.com/


در انتظار پاسخ هایتان هستم.


تصویر: زنده یاد سید علی اکبر تبریزیان(داش آقا) در اواخر عمر

زنده یاد (داش آقا) سید علی اکبر تبریزیان/ صاحب قهوه خانه داش آقا در مشهد قدیم

باسپاس از جناب آقای سید حسن تبریزیان و خانوادة محترمشان

زنی در جست و جوی خانه خالی/به نقل از منظومة (مشهدی های قدیمی) رضا افضلی

 زني در جست و جوي خانه خالي

به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشد(مشهدی های قدیمی)                                                     

كند دختر به منزل،خانه داري

كشد روز وشبان، چشم انتظاري

 

نصيبِ دختران از زندگاني

شود در پرده ماندن از جواني

 

كه ممنوع است بُردن نامِ آن ها

نظر بر پسته و بادام آن ها

 

زني در جستجوي «خانه خالي»

رود در اين حوالي، زان حوالي

 

غرض از پُرس و جو دوشيزه باشد

كه اغلب بچّه سال و ريزه باشد

 

زنِ جويا به لطف و مهرباني

بگيرد خانه خالي را نشاني

 

چو يابد خانه اي خالي زند در

چو در واشد، شود جوياي مادر

 

چو آيد صاحبِ خانه، رود تو

گريزد دختر از او همچو آهو

 

شود پنهان زِخِجلت، كُنجِ مطبخ

كُند از دلهره، اندامِ او يخ

 

بگيرد چون كه بالا گفتگوها

رسد هنگامِ رقص ِآرزوها

 

دَوَد مادركه اي دختر حياكن

بِجُنب از جا و چايي دست وپا كن

 

نباشد اين يكي مردِ فقيري

چو آن ديگر نباشد كهنه پيري

 

بله يا نه؟ بگو: جانم گرفتي

نمی خواهی مگر، «چوري» و «خِفتي»؟

 

بيا اين زن خودش باشد هوويت

برآرد بعد ازين هرآرزويت

 

كند تعريف، شويش سِلّه باف است

دلي دارد كه مِثلِ چشمه، صاف است

 

بيا تو تا دهانت را كند بو

نگه بر چشم و برابرو كند او

 

بُوَد«وِسنيِّ» تو افتاده چون خاك

بيا و سبزي اورا بكن پاك

 

بيا كه وِسنيِ بيچاره، نازاست

ازين پس شوهرش، در بست از ماست

 

بُوَد مردش فقط پنجاه ساله

كند يك باغ هم پشتِ قباله

                رضا افضلی سال ۱۳۷۷

 

زنی در جست و جوی خانه خالی/ از منظومة (مشهدی های قدیمی) رضا افضلی 

لقمة دغدغه/به: دخترانم غزال و روشنک و عروس هایم مهرمونا و پولیا تکمیلیان وهمسرانشان

لقمة دغدغه

به: دخترانم غزال و روشنک و عروس هایم مهرمونا و پولیا تکمیلیان وهمسرانشان

 صبح ها دغدغه ی دیرشدن

سرعت و وحشتِ تاخیرشدن

 

ثبت قانونی ساعاتِ حضور 

درزمان یکسره تبخیر شدن

 

لقمه ی دغدغه خوردن به شتاب

وسطِ شهر،گلوگیر شدن

 

در دلآشوبِ ترافیک و صدا

عرق آلود و نفس گیر شدن

 

زندگی چیست در این قرن جدید؟

بَرده ی بی غُل و زنجیر شدن

 

ترسِ کابوس شبِ پیش و به راه

درحوادث همه تعبیر شدن

 

هفتخوان ها چو رسد در سرِراه

رستمی کردن و درگیر شدن

 

نظم دادن به سر و جامه ی خود

وحشت از تهمت و تکفیر شدن

 

گذر از شب زپیِ روز دگر

دایما دغدغه ی پیر شدن

 

باکِرِم ها و دواهای عجیب

سدِّ این پیریِ بی پیر شدن

 

از غم چربی و شیرینیِ خون

نیم خورده زغذا، سیر شدن

 

بهره نابرده زِ پاداشِ عمل

بی خود و بیهده تحقیر شدن

 

شب،همه خستگی و بی خوابی

از خود و هستیِ خود سیر شدن

 

بعد روباهیِ اجباریِ روز

شب برِ همسرِ خود شیر شدن

 

از پیِ جُستنِ راهی به نجات

چاره جو از فنِ تدبیر شدن

 

گرچه تدبیر شده سهمِ بشر

لاجرم تابعِ تقدیر شدن

 

جَستن و جَستن وجَستن ازمرگ

عاقبت طعمه و نخجیر شدن.

                            رضا افضلی4/2/90

 صبح ها دغدغة دیر شدن/ سروده رضا افضلی

دنبالِ دست هاي تو/برای زنده یاد: قمرسلطان قلیچ زاده مشهدی

دنبالِ دست هاي تو

برای زنده یاد: قمرسلطان قلیچ زاده مشهدی

 

گنجشك ها

               در وجد آفتاب

بر شاخه هاي زندة اسفندي

                               مي چرخند

امّا تو نيستي

 

سنجِ برنجِ خورشيد

با جِنگ جِنگِ گرم

چشم شكوفه را

                  بيدار مي كند

اما تو خفته اي

 

بشقابِ سبزنا

پشت دريچه اي

دنبال دست هاي تو مي گردد

 

چشمي كنار پنجره ات خيره مانده است

تا كه زني

با عطرِ نانِ عشق

بار دگر به خانه بيايد. 

                       رضا افضلی  4/12/71

بشقاب سبزنا/پشت دریچه ای/ دنبال دست های تو می گردد.رضا افضلی