دوباره

..

مي شكفد سحرگهان، دوباره در باور من

نيش زند به ناگهان، بريده بال و پر من

.

من همه تن چو آتشم، شعلۀ سرخِ سركشم

يأس نمي نهد قدم، جز كه به خاكستر من

.

رفته به اعماقِ زمين، ريشۀ پرتوان من

گو كه لگد كند زمان، تازه گلِ پرپر من

.

نبضِ زمانه مي تپد، گر نتپد دلم چه غم

جوش زند دوباره گل، ز باغ پهناورِ من

.

راهِ به جاي مانده را، رهروِ تازه مي رسد

بي ضربان نمي شود، خُفيه گهِ سنگر من

.

ابرم و هايهاي من، سيل روانه مي كند

گواهِ من آتشِ من، همهمۀ تندر من

.

اگر که شب سيه شود، پرده به روي مَه شود

جامه سيه نمي كند، سوكِ مرا همسر من

.

آتشِ سرخ لاله ها، مي شكفد روي زمين

باد اگر پراكند تودۀ خاكستر من

.

رضا افضلی 26/2/62