دوباره/رضا افضلی
دوباره
..
مي شكفد سحرگهان، دوباره در باور من
نيش زند به ناگهان، بريده بال و پر من
.
من همه تن چو آتشم، شعلۀ سرخِ سركشم
يأس نمي نهد قدم، جز كه به خاكستر من
.
رفته به اعماقِ زمين، ريشۀ پرتوان من
گو كه لگد كند زمان، تازه گلِ پرپر من
.
نبضِ زمانه مي تپد، گر نتپد دلم چه غم
جوش زند دوباره گل، ز باغ پهناورِ من
.
راهِ به جاي مانده را، رهروِ تازه مي رسد
بي ضربان نمي شود، خُفيه گهِ سنگر من
.
ابرم و هايهاي من، سيل روانه مي كند
گواهِ من آتشِ من، همهمۀ تندر من
.
اگر که شب سيه شود، پرده به روي مَه شود
جامه سيه نمي كند، سوكِ مرا همسر من
.
آتشِ سرخ لاله ها، مي شكفد روي زمين
باد اگر پراكند تودۀ خاكستر من
.
رضا افضلی 26/2/62
+ نوشته شده در یازدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 8:5 توسط رضا افضلی
|