انجمن فرخ/نوشته ی رضا افضلی/بخش پنجم وآخر
...شاعران بزرگ نوپردازخراسانی اخوان ثالث و دکتر شفیعی کدکنی هرگاه به مشهد می آیند همان طور که سه شنبه ها در جلسه انجمن استاد محمد قهرمان شرکت می کنند صبح های آدینه به انجمن فرخ می آیند. اخوان و شفیعی هم به اشعار کلاسیک وهم به شعرهای نو با دقت گوش می کنند و نوپردازی چه در قالب های سنتی و چه نیمایی را تحسین می کنند. به هر حال نوبودن شعر مهم است و هیچ شاعر و هنرمندی نمی تواند مخالف نوآوری باشد. فرخ از دوستان مرحوم ملك الشعراي بهار و درزمان خود،در همان قالب های کلاسیک شاعری نو طلب است.مي دانيم كه دوستش بهار اضافه بر نوآوري در انتخاب قالب، براي ابداع تصاويرتازه نيز مي كوشد و در كنار شعرهاي چارپاره، كه تعدادشان زياد نيست به سرودن قصيده هايي غرّا مي پردازد. او هرگونه تجدد در ادبيات را مي پذيرد، منتهي مشروط بر آن كه اصول سنت هاي قديم محفوظ بماند. نوشته اند كه بهار در آخر عمر براي گويندگان، آزادي بيشتري قائل مي شود «حتي آنان را از سرودن شعر سفيدِ بي قافيه منع نمي كند» رک:9/2/338
اما شعر منثور در انجمن فرخ بعد از انقلاب هم چندان جای خود را نزد ادبای کهنسال باز نمی کند. محمّدباقركلاهي اهري تعريف مي كرد كه يك صبح جمعه در منزل فرّخ، شاعري جوان شعري منثور خواند. كسي كه در كنارِ من(کلاهی) بود از حسین خديوجم كه نزديك به ما نشسته بود، پرسيد كه استاد! نظر شما دربارة اين نوع شعرها چيست؟ خديو با همان لهجة شيرين يزدي اش گفت :«اينا نَثرَه هَمَمْ مِگَنْ كارِشَمْ نَمِشَه كِردْ»رک:5/160
به هر حال خاستگاهِ بزرگ ترين شاعران نوپرداز خراساني همين انجمن فرخ است. كساني چون مهدي اخوان ثالث،نعمت ميرزازاده، دكتر شفيعي كدكني، دكتر اسماعيل خويي و... در همين انجمن رشد كرده اند و نسل های بعدی شاعران نوپرداز خراسان در همين انجمن اوج گرفته اند. برخي ازشاعران و اديبان نوجو در كتاب هفتاد سالگي فرخ مقاله و شعر برای فرخ دارند و اخوان و شفيعی از همان دسته اند. رک:1/ 29و134
كمال مي گويد:«همه ما برخاسته از اين انجمن هستيم از مرحوم مهدي اخوان ثالث گرفته كه شاعري اش از اينجا آغاز شد در اينجا نشو و نما كرد و از استادان اينجا استفاده برد تا قدسي، ميرزازاده، باقرزاده، صاحبكار، قهرمان، شفيعي و خويي ما هر چه داريم از اين انجمن داريم. البته من چيزي ندارم. اما آنها كه دارند از اينجا دارند».3/192
كمال براي ادامه كار انجمن فرخ و چگونگي آن سخناني دارد كه شنيدني است:« من اينجا مي نشستم چون سنم از آقايان بيشتر بود و علاوه بر آن، آقاي فرخ، هيئتي پنج نفره را تعيين كرده بودند كه شش ماه يك دفعه يا سالي يك دفعه جلسه داشتند. اين پنج نفر(به منِ كمال) گفتند شما انجمن را اداره كن و من پذيرفتم و گرنه، نه آقاي فروزان فرخ از من چيزي كمتر دارند و نه ديگران.خود آقايان گفتند: ما گاهي هستيم و گاهي نيستيم. الان آقاي محمد قهرمان سه ماه، سه ماه، اينجا نمي آيد آقاي صاحبكار هم نمي آيد كسي كه مرتب مي آيد منم. به همين دليل بايد من انجمن را اداره كنم چاره اي ندارم البته رياستي در بين نيست. من فقط براي اينكه نظم مجلس رعايت شود و بگويم مثلا شما شعر بخوانيد، مي آيم و اينجا مي نشينم همين قدر و نه بيشتر..» 3/192.
کمال علت روی آوردن به قصیده سرایی را در مصاحبه اش با جلال قیامی چنین توضیح می دهد: «سال 1334 يا 35 بود، شعري قصيده وار سروده بودم. خودم نمي دانستم قصيده است. آقاي فرخ فرمودند: اين با زبان قصيده ساخته شده، سه چهار بيت اضافه كن، مي شود قصيده. چند بيت اضافه كردم شد قصيده و هفته بعد خواندم .احسنت احسنت گفتند. آقاي فرخ فرمودند: تو براي غزل خوب نيستي همان قصيده را بگو و من شروع كردم به قصيده سرايي.»3/189
مدتی بعد از درگذشت استاد محمود فرخ در سال 1360 پسرمهربانش فروزان با مشورت لطیفه خانم (همسر استاد فرخ) و برادر و خواهر و دوستانش ساختمان جدیدی را به جای بنای قدیمی انجمن می سازد و کتابخانة بزرگ فرخ را نیز به جای تازه ساخته منتقل می کند. دیگر حالا که وارد منزل فرخ می شوی ساختمان زیبای جدید را روبرویت و در آن سوی باغچه ها می بینی.مستقیماً می روی و به بنای جدید انجمن وارد می شوی. داخل راهروکه رفتی طرفِ سمت چپ اتاق و سرویس ساختمان را مشاهده می کنی و چون به طرف راست راهرو می پیچی و در را می گشایی تالار بزرگ انجمن را می بینی.در سه ضلع شمالی و غربی و جنوبیِ تالار،اشکاف های به هم پیوسته چوبی با درهای شیشه ای و کتابهای چیده شده به چشم می آید. دورتادور سالن صندلی ها و مبل ها در دو سه ردیف چیده شده است. درگوشة راست روبه رویت میزی زیبا با صندلی چرخان دیده می شود که همواره سخنرانی را انتظار می کشد. غالباً اگر تمام صندلی ها پرنشود پشت آن میز کسی نمی نشیند. در همان صندلی اول دست راست، نزدیک در ورودی فروزان فرخ با مهربانی به تو خوش آمدمی گوید و دستت را می فشا رد. اگر چند هفته به انجمن نیامده باشی در آغوشت می گیرد و ترا می بوسد. جواد ایرانمنش همیشه در صندلی گوشه سمت راستِ فروزان باریشی انبوه، کاملا خاموش، و سراپا گوش نشسته است و با آن که شاعری پر سابقه است، هیچ وقت شعر نمی خواند. غالباً انجمن شلوغ است. تو که از قدیمی ها هستی اضافه بر چهرۀ دوستان سابق با قیافه های جدیدی روبرو می شوی. کمال چند صندلی آن سوی تر از فروزان دستت را می گیرد و اگر کنارش خالی باشد همان جا ترا می نشاند. مبل های ردیف جلو با چند میز پذیرائی جای نشستن پیشکسوتان و میهمانان است و شاعران جوان، همیشه در ردیف های پشت سر می نشینند. اولین تفاوتی که به چشمت می آید تالار مدرن و کتابخانۀ ساخته شده بر طبق اصول فنی است. دوم اینکه جمعیت شاعران جوان از قبل بیشترشده است. و سوم جمعیت زنان و دختران شاعر است که رشد فرهنگی را نشان می دهد. پیش ازاین زن یا دختر در برخی از انجمن های دیگر بود اما دراین انجمن مردانه راه نداشت. اینک زنان و دختران با پوشش های رایج، در انجمن حاضر می شوند. برخی ازشرکت کنندگان در انجمن هنرمندانی ادب دوست به شمار می آیند.
فهرستی را که می آورم اسامی شاعران و ادیبان و هنرمندانِ قدیم وجدید و قوی و ضعیف درآن بدون هیچ آداب و ترتیبی و بر اساس تداعی معانی می آید. زیرا که شاعران نوظهور در آغاز شروع کار انجمن در بنای جدید ، پانزده یا شانزده ساله اند و روی نیمکت ها و پشت میزهای مدارس هنوز درس می خوانند. آن شاعران جوان سال ها بعد و به نوبت وارد انجمن فرخ می شوند:
یاران قدیمی انجمن کم و بیش غالبا در جلسات حاضرمی شوند و شاعرانی نیز هفته در میان و یا هروقت که فرصت کنند در انجمن شرکت می کنند. به هر حال نام های پیران و جوانان را با توجه به توضیح پیشین تداعی وار می آورم: قهرمان،گلچین معانی، قدسی، صاحبکارو باقرزاده ،محمدرضا خسروی، دکترمجتهدزاده، نجومیان، عباس فرامرز، ساکت، اصغرمیر خدیوی، ادیبیان،آرمات، دکتر طبسیان،پیک، مکاسبی، صفری زرافشان، ناصر عرفانیان،محمود خیبری،محمود یاوری، هاشم ناصری، ویسه حبیب اللهی، محمد حبیب اللهی، دکتر یحیی حدادی ابیانه، سید مهدی سیدی، عشرت قهرمان، غلامرضا شکوهی،غلامحسین برزگر،زهرا رضوی، زهرا وحدتی، عصمت میرزائی،سالک،شهیدی، حسین جبروتی، علی اصغر موسوی، کلاهی اهری ، تقی خاوری،دبیری جوان،هاشم جوادزاده، محمود رضا آرمین، مصطفی محدثی، محمد تقی ابراهیمی نیا، محمد کاظم کاظمی، محمدنیک، جلال قیامی،سید ابوطالب وظیفه دان، رضا افضلی و نام های فراموش شده دیگر و چهره های هر هفته نوشونده و تازه شاعر و ده ها نام دیگرکه اغلبِ هفته ها یا ماهی یکی دوبار شرکت دارند.
پنجره های بزرگ انجمن رو به شرق بازمی شود و پرتو آفتاب صبح آدینه همه جا را روشن می کند. وقتی که ساعت ده صبح می رسد کمال ازتازه کارترین شاعران دعوت می کند که شعرخود را بخوانند.ممکن است که او شاعر بعدی را از ردیف آن سوی انجمن به شعرخواندن دعوت کند. هر شاعری در همان جایی که نشسته است شعرش را می خواند. انجمن فرخ همچنان هدف اصلی خود را که تشویق و میدان دادن به شاعران جوان است ازیاد نبرده است. شاعران جا افتاده بعد از جوانان شعر می خوانند. اگر شاعری بخواهد که زود تر برود مسئول انجمن از او دعوت می کندکه زودترشعر بخواند.بعد از انقلاب بسیاری از شاعران به قالب های نیمایی و منثورروی می آورند ولی هرچه جلوتر می رویم گرایش به غزل سرایی بیشتر می شود.شاعران نوپرداز به تفاریق در جلسات انجمن شرکت می کنند.
دکتر احمد علوی را از سال های خدمتم در دانشکده پزشکی می شناسم. او همچنان پرخوان و پردان و پرتلاش است.او با آنکه استادِ کرسی آسیب شناسی در دانشکدۀ پزشکی است به هنر و ادبیات و فلسفه، عشق می ورزد و بیشتر هفته ها در انجمن حاضرمی شود. او هرجمعه حدود بیست دقیقه برای اهل انجمن صحبت می کند و به معرفی کتاب ها و تشریح موضوعات مختلف ادبی می پردازد. وی مدتی برای بعضی از شاعران جوان کتابی را تعیین می کند و از آنان می خواهد تا در هفتۀ بعد دربارۀ موضوع آن صحبت کنند. مدتی به همت دکتر علوی که به کمک کمال آمده است، خونی تازه در رگ های انجمن دمیده می شود. دکتر علوی سفری سیاحتی را با اتوبوس برای شاعران انجمن ترتیب می دهد و تعدادی از اعضای انجمن دسته جمعی با او یک روز به نیشابور می روند. دکتر حسین خلیلی و سایر پزشکان ادب دوست نیز در انجمن شرکت می کنند.
و اما دوست شاعر محمد رضا خسروی که پیش از این هم از نوشتة ایشان بهره گرفتم، خاطره خود را از جلسة«جمعه بيست و هفتم آبان ماه 67 »در كتاب پاژ شمارة 3 آذر ماه 1370 بدین گونه می آورد:
«در انجمن ادبي «فرخ»بودم. انجمني كه بيش از پنجاه سال است كه هر روز جمعه در منزل استاد فقيد تشكيل مي شود. البته من توفيق نداشته ام كه همه هفته در جلسه حاضر شوم اما هر موقع كه حضور در انجمن نصيبم مي شود، مي بينم كه روز به روز بزم شادان اين انجمن، گرم تر و شمار شاعران افزون تر مي شود. امروز كه در آنجا بودم گويندگاني مثل محمد قهرمان، احمدكمالپور، علي باقرزاده‹بقا›، ذبيح اله صاحبكار‹سهي›، سيدمحمد خسرونژاد‹خسرو›، غلامحسين برزگر‹امير›، تقي فتوت، رضا شكوهي، ايرانمنش، علاءالدين حجازي، دو سه تا از خانم ها كه اسمشان را نمي دانم، اصغرميرخديوي، و يوسف ازغدي در جلسه حاضر بودند. يكي دو تن هم از شهرهاي ديگر ايران آمده بودند و 7-8 نفر هم از ادب دوستان و مشتاقان شعر كه خود نيز اهل قلم اند طبق معمول آمده بودند، من در كنار ذبيح اله صاحبكار نشسته بودم...»6/ همان صفحه
بندة نگارندۀ این مقاله اگرچه که در مقاطعی به خاطر تدریس در دانشگاه های مختلف به طور پیوسته فرصت شرکت در انجمن را ندارم اما به وسیله دوستان شاعر در جریان خبرهای منزل فرخ قرار می گیرم. به دعوت انجمن فرخ در صبح جمعه 20/6/69 در مجلس بزرگداشت استاد محمد قهرمان شرکت می کنم و خاطرات افتخار آمیز سال ها آشنایی و دوستی و همکاری ام را با استاد، در انجمن های ادبی و دانشکده ادبیات برای حاضران بازگو می کنم. وباز در جلسه ای دیگر به دعوت انجمن در طی یک سخنرانی یک ساعته دربارۀ تصاویر شعری استاد ملک الشعرا بهار در حضور جوانان مشتاق و شاعران پیش کسوتی که در جوانی خود، محضرمرحوم بهار را درک کرده اند سخن می گویم. کم کم شعرهای قدسی،کمال، صاحبکار،باقرزاده گردآوری وچاپ می شود و استاد دکتر محمد جعفر یاحقی بر دیوان کمال و باقرزاده مقدمه می نویسد.
شاعران شهرهای مختلف ایران هرگاه که به مشهد می آیند در انجمن شرکت می کنند. پذیرایی از شاعران همچنان به شیوۀ زمان استاد فرخ با چای معطر و ارغوانی و شیرینی یا بیسکویت صورت می گیرد. ممکن است درمنزل یکی از حاضران انجمن و بیشتر برای زنان شاعر خانه دار،ضرورتی پیش بیاید گاهی خدمتکار می آید و به آرامی یکی ازآنان را به پای تلفن انجمن که در راهرو کنار آبدارخانه قرار گرفته است احضار می کند. روبرویت بالای میز سخنرانی انجمن تعداد زیادی قاب عکس بزرگ با تصاویر استادان شعر خراسان از جمله ملک الشعرای بهار، فرخ،نصرت منشی باشی و قهرمان و دیگران دیده می شود. اگر کسی کتابی را بخواهد به امانت بگیرد بعد از پایان جلسه به آقای فروزان فرخ می گوید و او با دست و دلبازی پدرش قفل قفسه را باز می کند و کتاب را برای زمانی معین به امانت می دهد.
من کتاب های اهدایی و خریداری شده از فرخ را در کتابخانه دانشکده ادبیات دیده و کم وبیش حواشی مرحوم فرخ را خوانده ام. حدود سال 1349محمود فرخ کتابخانه شخصی اش را به کتابخانه ادبیات می فروشد و می گوید که پولش را برای سفر به امریکا و معالجه پسرش فروزان لازم دارد.البته استاد فرخ در نامه ای که به علی باقرزاده در سال 53 می نویسد، اظهار می دارد که «فروزان را به طبیب معروف متخصص اعصاب سپردیم»15/108 بگذریم.کتاب شناسان بزرگی چون استادان ایرج افشار و دانش پژوه کتاب های فرخ را بر اساس قطع، قیمت گذاری می کنند و استاد قهرمان به اتفاق آقای عظیمی آن ها را، بعد از صورت برداری تحویل می گیرند. کتاب های مرحوم فرخ دارای حواشی عالمانه ای است که باید توسط شخص یا گروهی دارای اهلیت و دلسوزی بازخوانی و بازنویسی و با توضیحات لازم منتشر شود. از چند سال پیش آقای دکتر محمد جعفر یاحقی در دانشکده ادبیات قصد واگذاری این تحقیق مهم را به دانشجویی اهل دارد ولی نمی دانم به کجا رسیده است.
آقای محسن علیزاده که یکی از کتابداران کوشای دانشکده ابیات است، توسط استاد قهرمان به آقای فروزان فرخ معرفی می شود تا به کتابخانه انجمن، سرو سامان بدهد. او درسال های 61 تا 63 حدود دوسال و اندی، کتابخانه فرخ رامرتب و به شیوه دیوئی فهرست نویسی می کند و برگه های دست نویس خودرا در برگه دان مخصوص کتابخانه می گذارد. او در تامل بیش از دوسال خود در این کتابخانه متنوع و ارزشمند می گوید: حواشی استاد فرخ با خط خودش در این کتاب ها و حاشیه های دوستانش که این کتاب هارا خوانده اند، نشان می دهد که فرخ یک شخصیت جهانی است. هانری کربن در خاطرات خویش از فرخ به نیکی یاد می کند. عبدالحسین سپنتا که اولین فیلمساز ایرانی است مدتی مهمان فرخ بوده و سال ها به او ارادت می ورزیده است.از نظرات استاد فرخ پیداست که سپنتا مرد بسیار حق شناسی بوده است.آقای علیزاده که کتابدار و کتاب شناس است موارد بدیعی را در این کتابخانه دیده و نامه ها و نوشته های موجود در این گنجینه را اسنادی گرانبها و بی بدیل توصیف می کند. مکاتبات منثور و منظوم فرخ با کسانی چون ملک الشعرای بهار، ایرج میرزا، رهی معیری، و بسیاری از بزرگان دیگر نمونه هایی از این اسناد گرانسنگ است. مطایبه های منظوم فرخ با دوستان شاعرش که در لابه لای کتاب های مختلف این مجموعه به صورت ورق هایی جداگانه وگاه چسبانده شده به آخر کتاب ها دیده می شود می تواند به صورت یک کتاب مستقل به یاد ماندنی منتشر شود.
فروزان فرخ که قصد توسعه کتابخانه فرخ را دارد یک فروشگاه کتاب به نام نشر فرخ در حاشیه خیابان و کنار منزلشان تاسیس کرده و مدیریت آن را به دبیر فاضل ادبیات فارسی آقای علی اصغر موسوی سپرده است. فروران فرخ با آقای موسوی به تهران رفته و توسط دکتر شفیعی کدکنی و بعدا دکتر کاخی به ناشران بزرگ تهران معرفی شده است.
عصرها نشر فرخ پاتوق دیدار اهل ادب شده است و بعد از ظهرها احمد کمال عصا زنان به آن جا می آید و روی صندلی خود می نشیند و با دوستان پیر و جوان اهل قلم صحبت می کند.دکتر شفیعی کدکنی و اخوان ثالث در روزهایی که تهران موشک باران می شود به مشهد می آیند. آن دو که صبح های جمعه در انجمن فرخ شرکت می کنند در بعضی از سرِ شب ها به فروشگاه کتاب نیز سرمی زنند. یکی از دوستان استاد قهرمان و بنده که در ساختمان نوساز انجمن به جمع ما پیوندد سید محمد فاطمی مشهور به دکتر فاطمی است. شرح زندگی و درگذشت این شاعر آزاده که تولد یافته و مدفون شده در گلمکان است به تفصیل در شناختنامه استاد محمد قهرمان آمده است.
استاد فرخ سه فرزند به نام هاي فريدون و فرشته و فروزان دارد: پسر بزرگش دكتر فريدون فرخ در روزهاي دانشجويي من و كلاهي اهري و محسن بافکر لیالستانی استاد زبان انگليسي دانشكده ادبيات مشهد بود. وی هم اكنون در آمريكا تدريس مي كند. دکتر فریدون فرخ در اخلاق و رفتار و کردار گویی که استاد محمود فرخ است. او را كه بعد از فوت پدرش به ايران آمده بود به اتفاق استاد دكتر محمد فاضلي سرپرست گروه زبان و ادبيات عرب دانشكده ادبیات،ملاقات كرديم و بر روي ايوان ساختمان قديم منزل استاد فرخ دركنارش نشستیم و یکی دوساعتی با آن استاد مهربان سخن گفتیم.
دخترمرحوم استاد فقید،خانم فرشته فرخ سال هایی را در انگلستان گذرانده است و هم اکنون نیز سه فرزند وی در آن جا زندگی می کنند. خود فرشته خانم بیشتر ساکن مشهد است. او كه مهربانی را از پدر به ارث برده و هنوز نگاهبان میراث های مادی و معنوی استاد فرخ است.
پسر دوم استاد يعني فروزان فرخ بعد از درگذشت پدرش در كنار استاد كمال در انجمن حاضر بود. استاد کمال در گذشت و در سال 77 انجمن فرخ تعطیل اعلام شد و برای همیشه به تاریخ پیوست. فروزان فرخ بعد از خدمات شايانی که به انجمن کرده بود در روز بيست و پنجم از خرداد ماه سال«هشتاد» روي در نقاب خاك پوشید. بیشتردوستان انجمن در مراسم تدفین او در خواجه ربیع شرکت داشتیم.
به سال شمسي« هفتاد و هم هفت»/ چو«فرخ» انجمن هم از ميان رفت
به بيست و پنج از خرداد«هشتاد»/ «فروزان» هم جهان را برد از ياد
اکنون کتابخانة فرخ با همة کتاب ها ی ارزشمندش، در تملک دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی قرار دارد؛و ریز و درشتِ تمامی مکاتبات و اسناد فرهنگی وادبی و عکس های استاد محمود فرخ، توسط سرکار خانم فرشته فرخ، به آقای جلال قيامي ميرحسيني سپرده شده ؛تا ديوان خطي اشعار به جا مانده ازاستاد فرخ، به كوشش قیامی تصحيح و منتشرشود. مهرماه 1388.
رضا افضلی
باز نشستة دانشکدة ادبیات دانشگاه فردوسی و عضو هیات علمی پیشین دانشگاه آزاد
کتابنامه
1- مینوی، مجتبی: (زیر نظر)، هفتاد سالگی فرخ، تهران، انتشارات مجلۀ یغما، 1344
2- باقرزاده علی:بیست و یک مقاله،مشهد،سخن گستر،1387
3- قیامی میرحسینی، جلال: ده چهره، ده نگاه، تهران، خانۀ آبی، 1377
4- احمدپور علی: شهریار شهر سنگستان،تهران کلهر،1388
5- افضلی،رضا:شناختنامه استاد محمد قهرمان،مشهد،انجمن آثار و مفاخرفرهنگی خراسان رضوی،1384
6- یاحقی، محمدجعفر و محمدرضا، خسروی: (زیر نظر)،كتاب پاژ، شماره 3 آذرماه 1370،مشهد
7- اخوان ثالث،مهدی:با یادهای عزیز گذشته:ده نامه از مهدی اخوان به محمد
قهرمان،تهران،زمستان،1383
8- قدسی، غلامرضا: نغمه های قدسی، شرحِ حال و تدوینِ محمّدقهرمان، مشهد، ارشاد، 1370
9- آرين پور،يحيي:ازصبا تا نيما (دو جلد)،تهران،شركت سهامي كتاب هاي جيبي،چاپ دوم،1351
10- فرخ ، محمود: سفینه فرخ،مشهد،چاپ خانه، نبرد ما،1330.11
11- صهبا، ابراهیم:یادی از شاعر عالیقدر و محقق دانشمند شادروان استاد فرخ خراسانی، تهران،خرمی،تاریخ مقدمه امیری فیروزکوهی3/8/60
12- آزرم، م. و (م.سرشک): شعر امروز خراسان، مشهد، توس،1342
13-گلشن آزادی، علی اکبر: صد سال شعر خراسان، به کوششِ احمد کمالپور،
مشهد، آفرینش های هنری آستان قدس،1370.
14- شفیعی کدکنی، محمد رضا: صور خیال در شعر پارسی، تهران، نیل،1350.
15-باقرزاده علی (گرد آورنده) :نامه فرزانگان،مشهد، سخن گستر، 1387.