اين خود تويي
يا خود منم؟
...
.
اي سينه ريزِ روشنت، صد خوشة اختر شده
ماهت نگينِ حلقة رخشانِ انگشتر شده
/
اي بوي تو آميزة ياس و اقاقي در سحر
برساقة تنهايي ام پيچان چو نيلوفر شده
/
هرلحظه سيبی سرخگون مي افكني در دامنم
باپنجه هاي سبزِ خود چون باغِ بارآور شده
/
باگام هاي آبي ات، تا آمدي در سينه ام
اين چشمه از موج تو شد، درياي پهناور شده
/
اي آتشِ افروخته بر قلّة شب هاي من
از سرخي ات آتش شود، اين قلبِ خاكستر شده
/
تُنگِ گلاب آيد برون، از گرميِ آغوش تو
هر واژه ای در برگِ گل ها با تو همبستر شده
/
گلبوتة زيباي من، زيباتري چون بينمت
از شبنمِ مژگان من گلهاي نازت تر شده
/
با من بمان تا بگذرم، همچون عقاب از قلّه ها
تركم مكن تنهاتر از، گنجشككي بي پر شده
/
در زيرِ پتكِ سال و مه، هر بار شكلي يافتم
هان اين منم دركورة چِل سالگي ديگر شده
/
من ناخداي اين شبم، فانوس ماهم پيشِ رو
ابرِسپيدم بادبان، زلفِ توام لنگر شده
/
با دلبرِ پنهانِ خود، در عالمِ حيراني ام
غافل ز طفل و خانه و خويش و زن و همسر شده
/
آنكو اناالحق مي زند، از رقص بر دارش چه غم
وقتي كه فرش راهِ او از نيزه و خنجر شده
/
بادم اگر پرپر كند چون سرخگل در زير پا
گلبرگِ من هم روي آن صدها گل پرپر شده
/
تا آمدم در كوي تو شيداي بي پروا شدم
سر را چو نارنجي به كف بگرفته در معبر شده
/
آميخته شفّافي ام، با پاكيِ اندام تو
همچون شرابِ روشني، يكرنگ با ساغر شده
/
اين خود منم يا خود تويي؟ من مي نويسم يا كه تو؟
آيا منم يا آتشي در قالب پيكر شده
در قتلگاهِ خويشتن، اين سان كه رقصان مي روم
شور تو رقصانم كند، اي عشق خنياگر شده
رضا افضلی 29/7/66
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ