دالان تنگ کافه داش آقا

/
این کافه جای غلغل بی حد بود
در کافه های شهر سرآمد بود

دالان تنگ کافه داش آقا
خود معبر معیل و مجرد بود

چای بزرگ و سرخ و کمر باریک
شادی فزا چو باده بی حد بود

اهل شعور و شعر دران پاتوق
چون می نشست، نیروی او صد بود

در میز های بحث شب و روزش
بس چای اولین ومجدد بود

در جمع شاعران و ادب جویان
بحث از عروض و قافیه ممتد بود

بحث ردیف و قالب نیمایی
شرح سکون و لفظ مشدد بود

بحث امید و شعرکرک می شد
توضیح شعر و معنی بدبد بود

در جمع اهل دود ز قلیان ها
ترجیع وار قل قل ممتد بود

نی پیچ ها ی چرخ زنان هردم
در انتظار شعله مجدد بود

پر روزنه کلاه سر قلیان
چون بادگیر برسر گنبد بود

آن جا مکان شاعر و نقاشان
عرفان شناس و قاضی امجد بود

آن یک میان فلسفه و آیین
در انتخاب راه، مردد بود

هرمیز جای امن و مکان بحث
حتی برای شخص نو آمد بود

نقاشی بداهه ی یک نقاش
همرنگ آسمان زبرجد بود

هرکس سخن به باور خود می گفت
آزادی مرام، موکد بود

رضا افضلی

کانادا، تورنتو،سی ام اردی بهشت سال ۱۳۹۶ بیستم ماه می سال ۲۰۱۷