بایادِ آن به دور سفرکرده/ پاسخ استاد محمد قهرمان به شعر دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
بایادِ آن به دورسفرکرده
پاسخ استاد محمد قهرمان به شعر دکترمحمد رضا شفیعی کدکنی
خزان رسیده و سر سبزیِ بهار گذشته
سیاهکاری پائیز،از شمار گذشته
بمان به گوشه ی میخانه در پناهِ خمِ می
کنون که لشکر دی ماه از حصار گذشته
زبی حسابی این فصل رنگ های غم افزا
نشاط و خرّمی ازخیرِ این دیار گذشته
به ایستادن و بر گشتنش امید ندارم
که عمر رفته،چو آبی زجویبار گذشته
توای جوانه ی سبزِ درختِ خشکِ وجودم!
بر آر سر، که دگر کار من زکار گذشته
نشسته ام به رهت منتظر مگر که بیایی
که بی قراری ام از حد انتظار گذشته
به روز، نقش تویک دم برون نرفته زچشمم
به شب، خیال تو از دل هزار بار گذشته
رسیده هجر به پایان و دل هنوز پریشان
غبار رفته به جا مانده، گر سوار گذشته
چه روز وصل تو رو می کند به من که بگویم:
دمیده صبحِ دلاویز و شام تار گذشته
خوش آن زمان که برانگیزی ام زخواب و بگویی
بمال چشم، که دوران انتظار گذشته
بخوان به یاد «شفیعی» که سبز باد سرِ او
«بهار آمده از سیم خار دار گذشته»*.
8/9/88
محمد قهرمان
* در کوچه باغ های نشابور/ شفیعی کدکنی
...بهار آمده
از سیم خار دار گذشته...
این شعر نخستین بار در وبلاگ گلخانه پیام آشنا انتشار یافته است.