غيراز صعود/رضا افضلی
با قلّة نهان شده در خيمه هاي مِه
كوهي كنارِ بيشة سبز ايستاده است
مردي ز رنجِ خستگيِ راههاي سخت
نزديكِ قلّه پشت به يك صخره داده است
/
تا آمدم به دامنة سبزِكودكي
در موج موجِِ سبزه و گلها رها شدم
از چشمة زلال، ننوشيده جرعه یی
بازي كنان روانه سوي صخره ها شدم
/
گم شد پدر، ميانة پسكوچه هاي مِه
ديگر به غيرِ خاطره از او نشان نماند
ديگر به پيشِ چشم، به جز پنبه هاي ابر
بر پشتْ بامِ گنبديِ آسمان نماند
/
از پلّكانِِ كوه، فراز آمدم به رنج
جان بُرده از كمندِ سيه فامِ مارها
با پايِ چاك چاك، ز خرسنگ هاي تيز
با دستِ پرخراش، ز پيكانِ خارها
/
بعد از گذار، ز آن همه وحشت، نيافتم
در اوج هم ز گمشدة خود نشانه اي
اين جا پر از عفونتِ منفورِ لاشه هاست
هرگوشه كركسي كه رَوَد سوي لانه اي
/
دل را هواي دامنه، از سر نمي رود
اين جا نشان ز چشمه و آب و گياه نيست
خواهم كه بازگردم، آن جا كه چشمه بود
اما به جز صعود بر اين قلّه راه نيست
/
پايينِ كوه، كودكِ من بانگ مي زند
از راه دور، دستِ اشارت جوابِ من
ابري سپيد در وسطِ خيمه اي بلند
گويي فكنده بسترِ برفينِ خواب من.
رضا افضلی 5/10/66
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی