دراجاقِ شفق / رضا افضلی
دراجاقِ شفق
...
..
.
گفتم كه چشمه را
با گَرد و لايِ رنج نيالايم
ناگاه فوجِ ماهي گلگون
از موج هاي آبيِ انديشه ام گذشت
/
گفتم كه ماه را
آسوده بنگرم
ديدم كه دسته هاي سيه پوش
تابوتِ نقره را
در ماهتابِ غمزده تشييع مي كنند.
/
رفتم كنارِ پنجره ديدم
خورشيد در اجاقِ شفق
دود مي كند.
/
رضا افضلی 14/1/65
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
...
..
.
گفتم كه چشمه را
با گَرد و لايِ رنج نيالايم
ناگاه فوجِ ماهي گلگون
از موج هاي آبيِ انديشه ام گذشت
/
گفتم كه ماه را
آسوده بنگرم
ديدم كه دسته هاي سيه پوش
تابوتِ نقره را
در ماهتابِ غمزده تشييع مي كنند.
/
رفتم كنارِ پنجره ديدم
خورشيد در اجاقِ شفق
دود مي كند.
/
رضا افضلی 14/1/65
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
+ نوشته شده در دوم اسفند ۱۳۹۵ ساعت 13:26 توسط رضا افضلی
|