دراجاقِ شفق
...
..
.
گفتم كه چشمه را

با گَرد و لايِ رنج نيالايم

ناگاه فوجِ ماهي گلگون

از موج هاي آبيِ انديشه ام گذشت

/

گفتم كه ماه را

آسوده بنگرم

ديدم كه دسته هاي سيه پوش

تابوتِ نقره را

در ماهتابِ غمزده تشييع مي كنند.

/

رفتم كنارِ پنجره ديدم

خورشيد در اجاقِ شفق 

دود مي كند.

/
رضا افضلی 14/1/65

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم