شکسته نگاره/رضا افضلی
شکسته نگاره
هدیه به: عروس دومم:پولیا تکمیلیان عزیز، همسر روزبه جانم که چند سالی است عکس های شکسته و قدیمی ما را روتوش می کند.
...
..
تعمير شد عزيز! شکسته نگاره مان
ما هم شکسته ايم، جوان کن دوباره مان
/
چشمانمان، فروغ خود ازدست داده است
بازآفرين، نگاهِ سراپا شراره مان
/
کم کم غروب می کند از آسمان چشم
آن کهکشان برق زنان ستاره مان
/
دنيا گريموری ست که با دستِ سال و ماه
کم کم فکنده است،زشکل و قواره مان
/
تغيير دايمي ست، به هرچيز این جهان
پيداست درحیاتِ خزان و بهاره مان
/
هردم زمين بچرخد و حالش دگر شود
ماييم و قلب پر تپش پُمپ واره مان
/
خیش زمان شیار زند بر سر شیار
تا که چروک چهره شود، بي شماره مان
/
چون برگ درخزان،که بغلتد به روي برگ
بیدادگر به تيغ کند پاره پاره مان
/
ارث فناست آن چه به فرزند مي رسد
سستی کند به جانب رفتن اشاره مان
/
کار جهان تمام نگردد به عاقبت
فرزند مانَد و، عمل نيمه کاره مان
/
شهر خموشي است،هدف بهر زنده گان
نوبت رسد به ختمِ پياده، سواره مان
/
بی اختیارآمده را، نیست چاره ای
جز «هرچه باد» چیست مگر راه چاره مان
/
با هرتکان رویم، به پایان کار خویش
مادر که می نهد وسطِ گاهواره مان
/
بیهوده نیست تاکه نهد پای در جهان
بی وقفه ای به گریه فتد شیرخواره مان
/
رضا افضلي تورنتو/کانادا
یک شنبه هجدهم سپتامبر 2016 برابر با28 شهریور 1395
/در
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک
https://telegram.me/Reza_afzali_channel
رضا افضلی
شعرها و نوشته ها
هدیه به: عروس دومم:پولیا تکمیلیان عزیز، همسر روزبه جانم که چند سالی است عکس های شکسته و قدیمی ما را روتوش می کند.
...
..
تعمير شد عزيز! شکسته نگاره مان
ما هم شکسته ايم، جوان کن دوباره مان
/
چشمانمان، فروغ خود ازدست داده است
بازآفرين، نگاهِ سراپا شراره مان
/
کم کم غروب می کند از آسمان چشم
آن کهکشان برق زنان ستاره مان
/
دنيا گريموری ست که با دستِ سال و ماه
کم کم فکنده است،زشکل و قواره مان
/
تغيير دايمي ست، به هرچيز این جهان
پيداست درحیاتِ خزان و بهاره مان
/
هردم زمين بچرخد و حالش دگر شود
ماييم و قلب پر تپش پُمپ واره مان
/
خیش زمان شیار زند بر سر شیار
تا که چروک چهره شود، بي شماره مان
/
چون برگ درخزان،که بغلتد به روي برگ
بیدادگر به تيغ کند پاره پاره مان
/
ارث فناست آن چه به فرزند مي رسد
سستی کند به جانب رفتن اشاره مان
/
کار جهان تمام نگردد به عاقبت
فرزند مانَد و، عمل نيمه کاره مان
/
شهر خموشي است،هدف بهر زنده گان
نوبت رسد به ختمِ پياده، سواره مان
/
بی اختیارآمده را، نیست چاره ای
جز «هرچه باد» چیست مگر راه چاره مان
/
با هرتکان رویم، به پایان کار خویش
مادر که می نهد وسطِ گاهواره مان
/
بیهوده نیست تاکه نهد پای در جهان
بی وقفه ای به گریه فتد شیرخواره مان
/
رضا افضلي تورنتو/کانادا
یک شنبه هجدهم سپتامبر 2016 برابر با28 شهریور 1395
/در
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک
https://telegram.me/Reza_afzali_channel
رضا افضلی
شعرها و نوشته ها
+ نوشته شده در سی و یکم شهریور ۱۳۹۵ ساعت 13:50 توسط رضا افضلی
|