بی ارزشی اغلب مقالات مندرج در مجله های به اصطلاح علمی پژوهشی از آغاز بر عالمان و پژوهشگران حقیقی آشکار بود و امروزه تقریباً بر همگان واضح شده که این مسابقه نامیمون نه تنها به تولید علم کمک نمی کند بلکه عالمان واقعی از ورود به این میدان آلوده دوری کرده و تولید علم!!! را به حریصان و طماعان وا می نهند و می گویند:
«و قوی تر سببی ترک دنیا را مشارکت این مشتی دون عاجز است که بدان مغرور گشته اند.»

اما وزارت علوم همچنان بر این طبل تهی می کوبد و به گمان خود با سرعت نور تولید علم می کند.

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می کنند


در ذیل، یادداشتی که استاد شفیعی کدکنی به مناسبت درگذشت استاد بزرگ عباس زریاب خویی در «سال ۱۳۷۳» نوشته اند را تقدیم همکاران عزیز می کنم و امیدوارم که از خواندن و باز خواندن آن غافل نشوند 👇👇

در این عصر، با محققان و استادان و فضلا و شبه‌ فضلای بسیاری توفیق حشر و نشر داشته‌ام و آنها را در چند دسته دیده‌ام: گروهی می‌شناسم-و چه انبوه!- که «نخوانده»‌ها و «ندانسته»های خویش را به قلم می‌آورند و گاه با لعابی از اصطلاحات دهن پرکن شرقی و غربی، خیل عظیمی از «عوام روشنفکران» را نیز فریفته خویش می‌کنند؛ هم اینان‌اند که اگر کسی از «تحقیقات» و نوشته‌های خودشان امتحانشان کند از عهده پاسخ برنمی‌آیند. در نوشته‌های اینان تمام «افعال مثبت» را می‌توان «منفی»

Golchin, [14.08.16 06:54]
[Forwarded from محسن پورمختار]
کرد و تمام «افعال منفی» را «مثبت» و آب از آب تکان نخواهد خورد!

گروه دوم، آنان که هر چه دارند همان است که نوشته‌اند و گاه این نوشته‌ها تکرار گونه‌های یک «دانسته» است که غالباً از مصادیق علم برگرفته از «افواه‌الرجال» است و یا پشت جلد کتاب‌ها.
گروه سوم آنها که هرچه دانسته‌اند نوشته‌اند یا به گونه یادداشت باقی گذاشته‌اند، امثال قزوینی و پورداوود و دهخدا و کسروی و تقی‌زاده و اقبال و معین و همایی و مینوی و خانلری (از گذشتگان) و جمعی از استادان حی و حاضر که خداوند آنان را برای پاسداری از فرهنگ ایران زمین در زینهار خویش نگه دارد! اینان‌اند که سازندگان فرهنگ ملی ما در عصر حاضر به شمار می‌روند، در کنار آفرینندگانی از نوع بهار و هدایت و نیما و شهریار.
ولی نوع چهارم و نادری نیز در این میان هست که اینان خوانده‌ها و نوشته‌ها و اندیشیده‌هاشان، به هیچ روی، با آنچه از ایشان به صورت مکتوب باقی مانده است، هماهنگ نیست، یعنی میراث تألیفی و مکتوب ایشان، از حجم دانسته‌ها و برق هوش و ژرفای اطلاعات ایشان حکایت نمی‌کند، گیرم چندین اثر برجسته از ایشان باقی بماند. در میان آنانی که از نزدیک به سالیان محضر ایشان را درک کردم، دکتر علی‌اکبر فیاض (مصحح تاریخ بیهقی) و استاد بدیع‌الزمان فروزانفر از اینان بودند و زریاب نیز یکی دیگر.

با اینکه تألیفات و ترجمه‌ها و مقالات زریاب، در حد چشمگیری است و او را در صدر پدید‌آورندگان فرهنگ ایرانی در عصر ما قرار می‌دهد، ولی باز هم می‌توانم با اطمینان بگویم که دانسته‌ها و خوانده‌ها و اندیشیده‌های او، چندین برابر آن چیزی است که از وی به عنوان میراث مکتوب باقی می‌ماند.

از این بابت نیز مرگ او، غبن بزرگی است برای فرهنگ ایرانی و دریغی دیگر که چرا بیشتر از این ننوشت و یا دردناک‌تر اینکه بگویم با کارهای گلی، که پیرانه‌سر- برای گذران زندگی روزمره‌اش بر دوش او گذاشتند- نگذاشتند که آنچه را دلش می‌خواست بنویسد.
آخر مگر این مملکت چند «زریاب» داشت؟

Golchin, [14.08.16 06:54]
[Forwarded from چشم‌و‌چراغ]
[ Photo ]
بیستم مردادماه زادروز دکتر عباس زریاب خویی، تاریخ‌نگار، ادیب، نسخه‌شناس، مترجم و نویسندهٔ نامدار است. زادروز این چشم‌و‌چراغ دانش و پژوهش گرامی باد.
@cheshmocheragh