مراسم تشییع پیکر شاعر عزیز از دست رفته استاد شریفی، ساعت 9و30 دقیقه صبح یک شنبه 20/10/94 از منزلشان در خیابان تفتازانی 7 شهر شیروان انجام خواهد گرفت.

*
شخصیت زنده یاد استاد قدرت الله شریفی
بخشی اندک ازکتاب: در شناخت استاد...
رضا افضلی

استاد قدرت‌الله شریفی مردی بسیار مهربان، نجیب، روشنفکر، آگاه و پرخوان و خود آموخته وخود ساخته است. قدرت‌الله شریفی، شاعری است شریف، خوش برخورد، مهمان نواز، رحمدل و دست و دلباز و جوانمرد که همواره در حد توان، به هنگام لزوم به رفع مشکلِ دیگران از بیگانه گرفته تا خویش و دوست کمک می‌کند. قدرت‌الله را می‌توان شاعری انسان دوست و آزاده، همیشه عاشق و دلسوخته نامید. شریفی از قدیم‌ترین ایام همیشه مشتریِ دایم کتاب فروشی‌ها، روزنامه و مجله فروشی‌ها وکتابخانه‌ها بوده است. با همة گرفتاری‌های حرفه‌ای باز هم بیشتر از حقوق بگیران اختیارش دست خودش بوده، و هر وقت فرصت می‌کرده به مسافرت می‌رفته و در انجمن‌ها و جشنواره‌های ادبی و فرهنگی و هنری شرکت می‌کرده و با شخصیت‌های ادبی حشر و نشر داشته است. 
او شاعری است دردوستی پایدار، رازدار و آیین مدار، ایران‌دوست و وطن‌پرست. تا جوانتر بودیم بیشتر از اکنون با همسر وگاهی با فرزندانمان به منزل هم رفت و آمد می‌کردیم. شب را تا دیرگاه با او می‌گفتیم و می‌شنفتیم و کتاب و مجله ورق می‌زدیم. نشست‌های ما دربارة شعر و شاعر و ادبیات و نقد ادبی بود. شریفی بسیاری از کتاب‌ها را در حوزة تاریخ و فلسفه و نقد ادبی و تاریخ ادبیات و شعر کلاسیک و نیمایی خوانده و دواوین شعرای بزرگ ایران و بسیاری از ترجمه‌های اشعار شاعران جهانی را مطالعه کرده است. 
جایش همین جاست که از گفتار از دل برخاستة دبیر دیرینه و مدرّس محترم دانشگاه شیروان آقای فرهاد فرهادی بهره بگیرم که دوست و همشهری استاد قدرت‌الله شریفی است... «او دارای فطرتی به زلالی چشمه ساران و طبعی لطیف به لطافت شبنم بهاری است، انسانی است که در مشی زندگی، خوب زیستن را می‌آموزد...»

دوشعر منثور از استاد قدرت الله شریفی:

1/حادثه

مرگ من، چه حادثة کوچکی بود
مثل افتادن برگی از درخت
در یک جنگلِِ انبوه
هیچ شاخه ای نشکست
هیچ درختی نلرزید
هیچ کوهی نجنبید
و فردایش
همان زمین بود که می چرخید 
همان خورشید بود که می تابید
و آدمها باز تکثیر می شدند. 

.....

2/مهمانسرا
..
از آمدن، تا رفتن تو
توقّفِ کوتاهی بود
در این مهمانسرای جهان
آنقدر کوتاه
که نشستن و برخاستن گنجشکی 
بر روی شاخة درختی 
و لزوم هیچ افسوسی هم نبود
که نه به قدر زنبوری بوده ای 
که برای مردم عسل بسازد
و نه به ارزش یک بز شیر دهی
که مردم شیرش را بخورند

هردو شعر منثور قدرت الله شریفی در کتاب درشناخت استاد قدرت الله شریفی آمده است.

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک