درد بشر
...........

چو شاعر سمند سخن زین کند
سفر در جهانی نو آیین کند
.
به دشت خیالش چنان تازد او
که تُندر، سمندِ وِرا هین کند
.
بسی کهکشان را نوردد چو نور
وِرا برق، هرلحظه تحسین کند
.
صفوفِ ستاره زِ خُرد و کلان
مسیرِ رهش را گل آذین کند
.
مُحالی نباشد به پیش خیال
جهان ها ازو جمله تمکین کند
.
کند پارۀ ابرها را لحاف
زپَر ها ی سیمرغ بالین کند
.
کند ماه را تُکمۀ پیرهن
که خورشید را چترِ زرّین کند
.
بدین قدرت بی کرانش، خیال
نیارد جهان را به آیین کند
.
نیارد که درد بشر را به صلح
درین قرن آشفته تسکین کند.

ازین روی هرجا ستمدیده ای
به آتشگرِجنگ نفرین کند

.

رضا افضلی 

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک
...........................................................................................................