پس ازاِفطار،
طفلان همچو گلّه
به نقل از منظومة بلندچاپ نشدۀ (مشهدی های قدیمی) 
سرودۀ رضا افضلی در سال ۱۳۷۷
..
..
.
پس از افطار،طفلان همچوگلّه
شوند آماده در نافِ محلّه
/
يكي شان مي شود مانند چوپان
به گِردش منتشر، چون گلّه ياران
/
بخواند نغمه اي را چون ترانه
بكوبد خانه اي را بي بهانه
/
كنارِ خانه،گِرد آيند و يكسر
بخواند جمع، بيتي را مكرَّر
/
كه «آمد روزه با سيصد سواري
به چوبَت مي زند تاروزه داري»
/
گهي از آستينِ تيره دالان 
شود دستي و بُشقابي نُمايان
/
و يا همچون شَهاب آيد به پايين
نباتِ شاخه، با حجمِ بلورين
/
زشادي دستۀ كودك دمِ در
براي شُكر، خوانَد بيتِ ديگر
/
بخواند خانه اش را «روي بَرباد»
خداي خانه را چون «شاه داماد»
/
وگاهي از فرازِ بامِ خانه
زسطلي،آب مي گردد روانه
/
شود بس جامه از باران آن تر
گِل آگين مي شود از خاك معبر
/
فراري جمع خشماگين بدان گاه
سرودي زشت را خواند به اكراه
/
به حُزن و خنده، آن جمع مُكدَّر 
حياط ديگري را مي زند در
/
سال ۱۳۷۷

مقدمۀ کامل کتاب مشهدی هارا در این

آدرس مطالعه فرمایید:https://www.facebook.com/photo

.php?fbid=899188363447753&set=

a.160204370679493.32593

.100000697921408&type=3&src=https%3A%2F%2Fscontent-2.2914

.fna.fbcdn.net%2Fhphotos-xpf1%2Fv%2Ft1.0-9%2F10256887_899188363447753_

1621316252853192514_

n.jpg%3Foh%3D915ff696018774a3258fbf

1dd32a06ff%26oe%3D55186C8E&size=700%2C291

به نقل از خاطراتم:

الله رمضون
در نخستین شب های ماه مبارک رمضان چند

تا از بچه ها جمع می شدند. یک نفر «استا»

می شد و به اتفاق هم به در خانه ها می

رفتند وابیاتی مخصوص را می خواندند. آن کس

که «استا» نامیده می شد معمولا پسری خوش

صدا بود که شعرها را به تمامی ازبر می خواند

و بچه های دیگر مصرع ترجیع مانند آن را

مرتب تکرار می کردند. استا می خواند: 
رمضون آمد با سیصد سوار

چوبکی برداشت گفت روزه بدار 
رمضون الله، الله رمضون
بچه های گروه فقط رمضون

الله، الله رمضون را با هم تکرار می کردند.
درِ ای حولی رو بر باده صاحب حولی

شاداماده
رمضون الله، الله رمضون 
معمولا صاحب خانه بیرون می آمد

و به بچه ها خوردنی هایی مثل

نبات و کشمش و گردو غیره می داد

تا بین خود تقسیم کنند. گاهی از

پنجرۀ خانه ها یا از روی بام ها

روی کودکان آب می ریختند. گروه

خیس متفرق می شد و کمی دورتر

می ایستاد و می خواند:
درِ ای حولی رو بر روزه صاحب

حولی جفت جفت مُگوزه
گاهی که صاحبخانه ها خشونت

بیشتری نشان می دادند بچه ها

می خواندند:
درِ ای حولی یک آفتابه مسی

عقب حولی یک جفت ...
و بقیه بچه ها تکرار می کردند:
رمضون الله، الله رمضون

مادربزرگم مرا از رفتن در این

گروه ها منع کرده بود. با آنکه

آن کار برای من حالت نمایشی

خوشایندی داشت مجبور بودم

که از آنها دور شوم و گاهی از

پنجره به کوچه نظر بیاندازم

وآن جمع را تماشا کنم.

1http://rezaafzali.blogfa.com/posts/

عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all 

مطالبم در فیس بوک
.......................................................................................................