هرشعر چه منظوم و

چه نيمايي و منثور 
....
..
.
«تكرار» شود مرگ، حياتِ هنري را

آرد ز پيِ خويش، رسومِ حجري را
.

چشمانِ تخيّل كه به جز تازه نبيند

راضي نشود سستي و آسان نگري را
.

از هر سفر خود، سخني تازه تر آرد

با تازه تري، كهنه كند آن دگري را
.

تا آن كه به هر غلغله، شاعر بفزايد

دريايِ خروشنده ی اشعارِ دَري را
.

تقدير چنين رفته، كه دنيا بشناسد

اين ژرف ترين اوجِ شكوهِ بشري را
.

زان شعر كه باشد عدمش به زوجودش

تلخی چه دهی تشنه مَذاقِ شکری را
.

در جمله ی«اي واي خدايا!»،اثري هست

از شعر شگفت است چنين بي اثری را
.

حيفا سخني گويي و ذوقي نپذيرد

اي آن كه به خود نام نهادي هنري را
.

وقتي ننشيند سخنت بر دل عاشق

داری چه توقع دلِ از عشق بَری را
.

از باده ی شعري، نشود گر كه سري گرم

بيهوده كشد مادرِخُم،خون جگري را
.

اين معجزه اي نيست كه در عصرِخبر ها

ترويج كني در سخنت: بي خبري را
.

با واژه ی بي شعله چه گويي ز حقايق

چون قصد كني وقتِ سخن پرده دري را
.

چون صاعقه از راهِ سخن يكّه سواران

رفتند و سپردند به تو رهسپري را
.

تا شعرِتو چون ابر ببارد به دلِ خلق

گُندآوري و پُردلي و پُر جگري را
.

زنهار تو با شعله ی سوزنده ی تقليد

آتش نزني مزرعه هاي پدري را
.

هر شعر چه منظوم و چه نيمايي و منثور

بايد بِسُرايد غم و عشق بشري را
.

قيچي نكني بيش از اين بال و پر شعر

داني تو اگر حاصلِ بي بال وپري را
.

جزآفتِ تقليد نباشد، اگر امروز

از كِشت برون برده چنين باروري را
.

شعري كه كشد طرحِ سحر،شعرِسحر نيست

گر بو نكني زآن گلِ سرخِ سحري را
.

آن گشته بدين راه كنون صاحب دعوی

كز هِر نشناسد بِر واز ديو پري را
.

تو ناموري ليك به شعرت شَرري نيست

خواهي چه كني حاصلِ اين ناموري را
.

وقتي كه تو را باغِ بهشتِ پدري هست

خواهي چه كني برزخِ اين در به دري را
.

بايد كه برقصند به شعرِ تو زن و مرد

آن لحظه كه آغاز كُند عشوه گري را
.

بايد كه به شعري بِبري از همگان دل

یا آن كه ز ره باز بداري سفري را
.

داني ز چه آتش نزند شعر تو برجان

زيرا كه ندارد كلماتِ شرري را
.

در رشته كشم اين سخن از« شمسِ پرنده»*

تا فاش كنم علّتِ اين بي ثمري را:
.

«گر نوحه گري با جگرِ پاره ننالد

تأثير نباشد به دلي نوحه گري را
.

مطرب كه درو عشق نباشد، نتواند

رقصنده كند، با هنرِ خود دگري را»*

رضا فضلی 1379

* شمس تبریزی:

مطرب که عاشق نَبُوَد، و نوحه گر که

دردمند نَبُوَد، دیگران را سرد کند.

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین

مطالب وبلاگم
https://www.facebook.com

/reza.afzali.7/photos_all. مطالب فیس بوکم

کلیک فرمایید: شعر تر

(قصیده ای از رضا افضلی) وبلاگ چه بگویم.

http://hassani.ir/post-214.aspx