صبح برفي

ازشعرهایی که شاید نوه هایم و شاید پاره ای از بچه های ایران عزیزبخوانند
...
..
با پنجۀ باد 
برفِ درختان 
آشفته گردد
رويِ خيابان
.
باريده برفي
سرتاسرِ شب
گرديده از برف
جوها لبالب
.
مي آيد از دور 
گاهي صدايي
بر برف ها نيست
ردهای پايي
.
در آسمان، ابر
همرنگِ خاك است 
هر بوته در برف
چون قويِ پاك است
.
هر شاخه لرزد
از باد، بالش
انگار مرغ است
سرما، شغالش
.
جز بادِ تنها
در رهگذر نيست
از بچّه ديگر
آن جاخبر نيست 
.
گل كرده از برف
چتر اقاقي
خوابيده گنجشك
در زيرِطاقي
.
قنديل شفّاف 
يخ بسته پايش
شبنم زده يخ
در پنجه هايش 
.
شبنم نشسته
اين سوي شيشه
من مي نويسم
مثل هميشه.

رضا افضلی 
.........
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_allمطالبم در فیس بوک
..............................................................................