رضا افضلی: کارشناسِ بازنشستۀ کتابخانۀ و مدرس پیشین دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی 
  
به نقل از کتاب:آیینۀ بقا/مشهد آهنگ قلم 1392
 
     روزگار کودکی شهریار مصادف با انقلاب مشروطیت در تبریز بوده است. (1/17)بنابراین با توجه به سن و سالش می توان او را از شاعران به شهرت رسیده در زمان سردار سپه دانست.شهریار در ادامۀ سنت، شاعر تأثیرگذاری است. او با برخی از سروده های با احساس و پرعاطفۀ خود بر روی شعرای دیگر تأثیر داشته است. به عنوان نمونه مهدی اخوان ثالث در اولین کتابش (ارغنون ) (2/168)  احمد شاملو در نخستین دفترش ( آهنگهای فراموش شده ) (3/356) از شهریار متأثر بوده اند.(4/193)
      شهریار دیوان حافظ را همواره در کنار دست خود داشته و از آن الهام می گرفته است و اگر حافظ هر چه دارد همه از دولت قرآن است او می گوید:
" هرچه دارم همه از دولت ( حافظ ) دارم "(6/1/39)
      صورخیال شهریار مرکب از تصاویر کلیشه ای و تلفیقی و تازه است که در ادامۀ صور خیال گذشتگان حرکت می کند. دلیل موفقیت وی را در میان مردم، زندگی عاشقانۀ او و نوعی " باور داشت" در اشعارش دانسته اند. (4/193)
      شهریار بسیاری از غزلیات حافظ را استقبال کرده و آنها را در آغاز جلد دوم دیوانش آورده است:
حافظ: به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
       که مرده ایم به داغ بلند بالایی(5/252) 
شهریار: به زیر سایۀ سروم به خاک بسپارید
         که سر سپارده بودم به سرو بالایی(6/1/317) 
حافظ: سخندانی و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز
    بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم(5) 
شهریار: هوای سرد تبریزت تب عشقی نیانگیزد
         بیا ما شهریارا خود به شهری دیگر اندازیم(6/2/826) 
      نیازی به توضیح نیست که تا چه اندازه تصاویرحافظ در ابیات شهریار راه یافته است. شهریار دنباله رو سبک عراقی است ولی واژه های عامیانه را نیز وارد غزل می کند و یکی از مشخصه های بارز سبک او آمیختگی واژه های عوامانه با لغات ادبی است(7/115)
با خلق می خوری  می و با ما تلوتلو                قربان هرچه بچّه خوب سرش بشو(6/1/ 317 ) 
      احمد شاملو شهریار را در مقاله ای شاعری " پرمایه " می خواند ولی آوردن چنین زبانی را در غزل باعث شکست کار غزلسرا می شمارد. او می نویسد : " غزل ابزار خاص خودش را دارد. گمرک در کار است و جواز"(8/ 8)
      به هر تقدیر دیوان شهریار از قبیل ابیات زیر فراوان دارد:
      این تصویر را بخوانید:
      برخیز لاله! بند گلوبند خود بتاب             آورده ام به دیده گهرهای سُفته را(6/1/ 162)
      حالا به دو بیت بعد از آن نگاه کنید:
      گردون برات خوشدلی کس نخوانده است    اینجا همیشه رَدّ و نکول است سَفته را(6/1/ 162)
      این دو بیت را بخوانید:
      تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم              روزی سراغ حال من آیی که نیستم
      پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل    یک روز خنده کردم و عمری گریستم(6/1/ 190)
      حالا دو تصویر زیر را در دنباله همین غزل ببینید:
      گر آسمان وظیفۀ شاعر نمی دهد        گو نام هم به خُفیه بلیسد ز لیستم
      سربازِ مُفت این همه در جا نمی زند     سرهنگ گو ببخش به فرمان ایستم(6/1/ 190)
      از این روی با آنکه شهریار را " یگانۀ دنیای غزل "(9/ 79) نام داده اند، برخی از منتقدان زبان غزلهای این شاعر را مبتذل تر از زبان غزل در دورۀ بازگشت می دانند.(4/192) اصطلاحات روز در شعر مشروطیت فراوان به کار برده می شده و غزل شهریار در واقع دنبالۀ همان نوع غزلیات به شمار می رود؛ ولی گستردگی واژه های عامیانه در غزلهای او به حدّ افراط رسیده است.
      شهریار با واژه های سیاسی نیز بدین گونه تصویرآفرینی می کند:
      صبا به هیأتِ گل شد وزیر تبلیغات/ بیار باده که کابینه روی کار آمد (6/1/153)
البته اصطلاحات سیاسی روز در شعر بهار و عشقی هم آمده است.
   بهار:
      عاشقان را سر آزادی و استقلال است    کی ز پُلتیک سر زلف تو پروا دارند(10/2 / 1167)
      در پناه سر زلف تو بهارستانی است     که در او هیئت دل مجلس شوری دارند(10/2 / 1168) 
   عشقی:در هفت آسمانم الا یک ستاره نیست        نامی ز من به پرسنل این اداره نیست
    بی اعتنا به هیأتِ کابینۀ فلک             گردیده ام که پارتی ام یک ستاره نیست(11/ 366)
      با آنکه شهریار از تصویرهای کلیشه ای و تلفیقی بسیار دارد، باید گفت که به طور کلی اشعار او از آفرینش خالی نیست و تنها انگشت گذاشتن روی تصاویر تقلیدی او منصفانه به نظر نمی رسد. احسان طبری در(نخستین کنگره نویسندگان ایران4وتا12 تیر ماه 1325) از تصاویر کلیشه ای در شعر انتقاد می کند و می گوید:
   " آن نخستین کسی که از غالیۀ مو و شکنج گیسو و محراب ابرو و چاه زنخدان صحبت کرد، خلّاق مضمون و معنی بود، ما که مکرّر می کنیم خلاق نیستیم. ما می گوییم که تقلید کافی است بیش از یک ملیون غزل گفته شده و معشوق خیالی را با آن غزلیات ستوده اند، دیگر بسمان است" (3/ 305) او اضافه می کند " آقای شهریار در اینجا صحنۀ عشق بازی کوهستانی را مجسم کردند، این شعر بود. در آن خلاقیت و آفرینش بود" او باز هم به تعریف از شعرِ شهریار می پردازد و می گوید: " آقای شهریار مضمون را از زندگی واقعی گرفتند. ما نمی گوییم لِجاجت کنید و اوزان و قوافی را بی هیچ علّتی به دور اندازید، ولی ما می گوییم مضمون نوین را از زندگی اختیار کنید و اگر دیدید که برای بیان آنها اشکالِ جامد شعر معمولی بند پای شماست، قیود را به مقتضای عقل و ذوق سلیم بردارید. "(3/305- 306)
      ظاهراً اشارۀ او به این شعر شهریار است که در آن نامزد بازی یک روستایی را با مطلع زیر تصویر کرده است:گویی از عشق خبر دارد شب / چه خبرها که به بردارد شب(6/1/ 606)
      شهریار، قالب نیمایی را در عمل می پذیرد و دلیلش شعرهایی است که به شیوه نیما در دیوانش وجود دارد. با آنکه شکلِ دلخواه شهریار قالب غزل است اما هرجا که مضمون او ایجاب کند از قالب های نیمایی نیز استفاده می کند. او شعرهای" دو مرغ بهشتی "(6/1/ 513) و"هذیان دل" (6/1/ 564)را به شیوه «افسانۀ نیما» سروده ولی تصویرگری او گاهی با توجه به زیباشناسی قدمایی صورت گرفته است. شهریار در پایان شعرِ"دو مرغ بهشتی" به نام نیما اشاره می کند:
خونفشان چشم هر زخم، لیکن                              هم در او برقی از کیفر وکین 
                            گفت نیما همین لکّه خون است.(6/ 1 / 527)
      در تمامی این شعر، تصاویر زیبایی وجود دارد که نمونه هایی از آن را در این بررسی خواهید دید. در عین حال تصویرهایی با شگردهای شاعران کهن در آن به چشم می خورد:
      پای کوبان به عشرت ثریا (6/1/ 521)/ گیسوان چون سمن هشته بر دوش (6/1 / 526)/ پای شمع شبستان دو شاعر/ تنگ هم چون دو مرغ دلاویز (6/1 / 526)/ لاله رویان به طرف خیابان/ زیب و فر، رنگ و بو می فزایند(6/1 / 524)
      در شعر "مومیایی" که به وزن نیمایی است، این تصویر به چشم می خورد:
          قهوه خانه، سوتُ کور/ زانوی سکّو گرفته در بغل/ در خمار مزمن خود چرتکی/ پنجره، خمیازه کش/ در خمار یک غزل، یک پنجه ساز/ چشم کاشیهای ابلق خوابناک:/ از شکاف در به هر جان کندنی است/ باز چشمک می زنند/ یک درخت بید مجنون سر به زیر/ زل زده در جوی آب اندیشه ناک. (6/1/ 556)
      ملاحظه می شود که تصویر، از بیانی تازه برخوردار است و قسمت آخر آن، این بیت از غزل صائب را به یاد می آورد:بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد / حاصل بی حاصلی نَبوَد به جز شرمندگی (13/ 6/ 3264)
این هم بیانی کهنه در میان همان شعر نو:
       غُرّش تمساح می آید به گوش/ کبرِ فرعونی و سِحر سامری است. (6/1/ 559)
      به هر تقدیر محمدحسین شهریار با روشن بینی، سبک نیمایی را می پذیرد و در آن برای نوآوری به اندازۀ خود می کوشد. پیداست که غالباً قالب های نو، اندیشه های تازه را به همراه می آورد و صید کردن مضامین تازه، به توانایی شاعر بستگی دارد.
      در شعر معروف " ای وای مادرم " آن چنان عاطفه نیرومند است که خواننده حیفش می آید به آن از دیدگاهِ صور خیال بنگرد. در طول سالهای دراز، این شعر را هر بار که خوانده ام امکان نداشته است، بیش و کم اشکی نیفشانم. اینک که برای بررسی تصویر به این شعر نگاه می کنم اشکم بند می آید و شگفتا قسمت های عالی شعر، جاهای بی تصویر آن است. منظور تصاویر خیالی است نه توصیفی. به این تصویر بنگرید: 
      او با ترانه های محلی که می سرود/ با قصه های دلکش زیبا که یاد داشت/ از عهد گاهواره که بندش کشید و بست/ اعصاب من به ساز و نوا کوک کرده بود/ اوشعر و نغمه در دل و جانم به خنده کاشت/ وانگه به اشکهای خود آن کِشته آب داد.(6/1/ 536) 
      وقتی قالب عوض می شود تداعی های مربوط به شکل های کهنه از بین می روند. فروغ فرخزاد در مصاحبه ای به شعرِ " ای وای مادرم " شهریار اشاره می کند و سرودن چنین شعری را از او غیر منتظره می داند. (14/ 15)
      در شعر شهریار مجاز مفرد مرسل و مجاز عقلی فراوان است. بسیاری از این مجازها تکراری اند و برخی بدیع و زیبا و بعضی از مجازهای مستعمل، با تصرف شاعر در آن زیبایی می یابند. شهریار از مجاز مفرد، بسیار استفاده می کند و گاهی مجازهایش به سمبل بدل می شوند:
  خوکان و گرازان یله در مزرع آمال               افسوس که آن شیر شکاران همه رفتند(6/2/ 972)
      تشبیهات شهریار نیز از سه نوع است. نوع اول تصاویر تکراری، نوع دوم تصاویر تلفیقی و نوع سوم تصاویری است که حاصل تجربه های حسّی خود شاعر است و در برخی از تصاویر، کوششِ او برای نوآفرینی دیده می شود. تشبیهات حسی در شعر او بسیار به چشم می آید و برخی از آن تشبیهات به حق زیباست. عناصر بسیاری، این تشبیهات او را تشکیل می دهند که بعضی شان اشیاء محسوس در کوچه و بازار است.
مجاز در شعر شهریار
      شهریار، در شعر معروف حیدر بابا سلام که اصلِ آن به زبان ترکی است چنین می گوید:
          الهی قفسِ جغد هم تنگ نباشد
          اما اینجا شیری است که به دام افتاده فریاد می زند(6/1/ 664)
که در آن شیر به معنی مجازی به کار رفته است و جغد به معنای حقیقی. در بیت زیر هم " شغالان " معنای مجازی دارد نه حقیقی، و قرینۀ صارفه در بیت، اسیر دام شدن است: 
      یا رب اسیر دام شغالان شدن چه بود           آخر گداختی دل شیر از نهیب من(6/1/ 190)
در این بیت "غزال " معنای مجازی دارد و قرینۀ صارفه در آن رام غزل شدن است:
      نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
      که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده(6/1/ 143)
در این شعرِ شهریار، بلبل مجاز و قرینۀ صارفه در آن بوکردن گل است:
             ملول از نالۀ بلبل مباش، ای باغبان، رفتم
                                              حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم(6/1/ 182)
      غنچۀ خندان در بیت زیر مجاز و علاقۀ آن مشابهت است و از این روی بدل به استعاره شده است:
         ای غنچۀ خندان چرا خون در دلِ ما می کنی  
                                               خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا می کنی(6/1/ 238)
در این بیت، اِسناد ناله به باد و نسبت موی کندن به درختان مجاز عقلی است:
      درختان با غریوِ نالۀ باد                 چه مویی می کنند از هر کناری (6/2/ 1012)
در این شعر هم اسنادِ فعلِ نمازخواندن به درختان و نسبت وضوگرفتن به گل که خود ذکر جزء و ارادۀ کل است، مجاز عقلی محسوب می شود:
   در نمازند درختان و گل از باد وزان        خم به سرچشمه و در کار وضو می بینم (6/2/ 936)
خوکان و گرازان هر دو مجاز لغوی و سمبل اند:
   خوکان و گرازان یله در مزرع آمال         افسوس که آن شیر شکاران همه رفتند (6/2/ 972)
      اسنادِ حالتِ غرش که مخصوص شیر یا حیوان دیگری است به رودخانه:
               شبهای بهار که آب رودخانه غرش کنان می غلطید(6/1/ 654)
اسناد بازی به چشمه و پریدن رنگ از سر و صورت باغچه ها مجاز عقلی است:
               چشمۀ کوچک بازی کنان می ریزد و برکه را پر می کند
               یا باغچه ها هم رنگ از سر و صورتشان پریده است.(6/1/ 659)
نسبت دادن ترانه خوانی به ساز مجاز عقلی به حساب می آید:
       نوای ساز تو خواند ترانۀ توحید             حقیقتی به زبان مجاز می گویی(6/1/ 261)
شهریاردر شعر خویش از تشبیهات محسوس به محسوس بهرۀ بسیار برده است:چون یکی ماهی آزاد که افتاده به تور/پر و پایی تر و پیراهن توری دارد(6/1/211)
شاعر، همین مضمون را در جای دیگری از دیوان خود تکرار می کند:
پیراهن او تور وتن نرم و بلورین        چون ماهی آزادکه افتاد در آن تور (6/1/350)
در بیتی دیگر از شهریار می خوانیم:
به لاجورد افق ته کشیده برکۀ شب 
مه و ستاره طپیدن گرفته چون ماهی(6/1/ 652)
 این تصویر بسیار شگفت انگیز و جاندار و بدیع است و طرفین تشبیه در آن حسی است
در شعردیگر شهریار ،شاخۀ گل مریم چون دختری پارسا برروی چشمه خم شده است و وضو می گیرد:شاخۀمریم چو دختی پارسا/خم شده بر چشمه می گیرد وضو(6/1/451)
در تشخیص و تشبیه حسّی به حسّی بالا انتخاب واژۀ مریم به عنوان نشانۀتقدس و پرهیزگاری آن قدر بجاست که با هیچ کلمۀدیگری قابل تعویض نیست.اگر شاعر کلمۀدیگری چون نرگس یا کوکب یا رعنا یا سوسن را به جای مریم می گذاشت، شعر را از اوج زیبایی به زیر می کشید و آنگاه ناقدان او را به «ترک اولی» متهم می کردند.
شهریار در شعر معروف «خرابات» تریاکیان خوابیده در کنار منقل را به هنگام شیره کشیدن دقیقا نقاشی می کند و دود سیاه را به مار و موهای ریز سبیل را به مور مانند می سازد:
هی دود سیاه است برون تافته چون مار/ ازلای سبیلی که به هم ریخته چون مور(6/1/348)
در شعر شهریار اشیای بسیاری عناصر تشبیهات را تشکیل می دهد و برخی ازآن ها را اشیاء محسوس در کوچه و بازار را می سازد:چهره ها درپیش روی آفتاب/چون بر آتش سیخ هایی از کباب.(6/1/400) در شعر شهریار تشبیهات مقید حسی به مقید حسی،فراوان یافت می شود که اختصار را به ذکرنمونه ای بسنده می کنیم:
چه دریائی چه طوفانی که من در پیچ و تاب آن / به زورق های صاحب کشته سرگشته می مانم(6/1/232) 
مشبه عقلی و مشبه به حسی در شعر شهریار 
     گاهی شهریار، درشعر خود تصاویری می آورد که طرفه و حیرت آور است و تصویرگری شاعران نوپرداز را به خاطر می آورد.در تشبیه زیر که مشبه آن عقلی است می خوانیم
افسون چشم آبی در سایه روشن شب/ با عشوه موج می زد چون چشمه درسیاهی(6/1/158)
که افسون عقلی و چشمه حسی است.
طبع در شعر زیر مشبه واقع شده است وبا حواس پنجگانه ادراک نمی شود.پس مشبه معقول و مشبه به آن چاه شگرف محسوس است.
طبع من هست یکی چاه شگرف/غزلش غلغلۀ آب روان(6/1/ 388)
مشبه حسی و مشبه به عقلی در شعر شهریار 
در این شعر شهریار مشبه مفرد حسی و مشبه به مقید عقلی وجود دارد.چنانکه ملاحظه می شود شهریار تحریر آوازه خوانی را که حسی و شنیداری است به خیل ارواح و ملک مانند می سازد که پله های کهکشان را پر زنان در می نوردند:وه چه تحریری که گوئی خیل ارواح و ملک/پرزنان در می نوردد پلّه های کهکشان(6/2/ 968)
این هم تشبیه حسی به عقلی دیگر:ریشه عشق و ساقه هجر و شاخه یأس و برگ مرگ/این نهال آرزو روزی به بار آید نیاید(6/1/269)
تشبیه وهمی در شعر شهریار
در این شعرشهریارجنگ به اژدهایی تشبیه شده است که دهان جهنمی وحشتناک خود را باز خواهد کرد و صلح و آرامش را خواهد بلعید:
انشتن اژدهای جنگ
جهنم، کام وحشتناک خودرا باز خواهد کرد(6/1/529)
شهریار در این شعر تشبیه وهمی به کار برده است:
جاده ها اژدهایان پیچان
درّه ها سهمگین کام اژدر(6/1/518)
لازم به توضیح است که اژدر نام دیگر اژدهاست ودر ادب پارسی نام های دیگر آن به ترتیب اژدرها وتنّین و ثعبان است (16 /19) 
تشبیه خیالی در شعر شهریار
در شعر شهریار تبریزی، اینگونه تشبیه فراوان است او در شعر سرود چشمه سار چنین آورده است: 
چشمه سارم به ناز چشم غزال
کاسۀ چشم من پر آب زلال
.........................................
پرتو من چو چشمۀ مهتاب 
شوید از چهره ها غبار ملال(6/1/344)
ملاحظه می شود که چشمه سار، پرتو خود را به چشمۀ مهتاب مانند می کند و مشبه به در بیت دوم همان چشمۀ مهتاب است که به صورت جداجدا واقعیت و موجودیت دارد ولی به صورت ترکیب، تنها قابل تصور است و واقعیت ندارد. شهریار دربارۀ فردوسی می گوید:
شفق رنگی ز خون جوشن اوست/ افق مرآت مغز روشن اوست (6/1/ 496)
مشبه به در تشبیه بالا مرآت مغز روشن است گر چه هر یک از اجزاء این ترکیب جداگانه واقعیت و موجودیت دارند آما در ترکیب خیالی هستند.
 اضافه تشبیهی در شعر شهریار
      " چرخ چهار فصل ": او گاو خویش بسته به چرخ چهار فصل(6/2/990)
      " منگنۀ صخره کوه ":یک چشم که در منگنۀ صخرۀ کوه/ یک عمر به اختناق در خود پیچید(6/2/1094)
      " عروس هنر ":تو آن عروس هنر کز برای گردن تست/ به رشته آنچه ادب در شاهوار کشید (6/ 2/ 1024)
       " دیوهای تعصب ": چه دیوهای تعصب که هفتخوان رهند/ مگر تو رستم دستان داستان باشی(6/2 / 1015)
       " توری ابرها ":با توری ابرهای مهتاب اندود/بر قلّۀ قافِ عزلت و استغنا (6/ 2/1090)
       " دودۀ آه ": اکنون به سراغ رنگهامان برویم/ از دودۀ آه بی گناهی محکوم/کز گوشۀ زندان به افق می نگرد(6/2/1092)
" رستم غم ":سیمای مسیح است به زندان صلیب/ یک رستم غم به سرنوشت سهراب (6/ 2/1097)
       " شاخ دشمنی " و " باغ محبت ":به شاخ دشمنی یک میوۀ شیرین نمی روید/ برو باغ محبت کار و کار از کشت کاران پرس(6/2/107) 
      " چراغ ذوق ":لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن/ چشمه به گِل گرفتن و ماه به چاه کردن است(6/1/105)
      " مطرب شوق " و " وادی عشق ":  سه تار مطرب شوقم، گسسته سیم جانسوزم/شبان وادی عشقم شکسته نای نالانم(6/1/105)
" خمّ فلک ":خمّ فلک که چون مه و مهرش پیاله هاست/خود جرعه نوش گردش پیمانۀ تو بود(6/1/ 103)
      از همین قبیل است: دریچۀ دل (1/96)، قاف عزلت (1/100)، دریای غم (1/99)، سحاب رحمت (1/98)، دریای عشق (1/96)، چشمه بقا (1/96)، شمشیر قلم (1/496)، در دیوان شهریار. برخی از این نوع اضافات را می توانیم اضافه استعاری نیز فرض کنیم.
تشبیه مرسل: پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
    یک روز خنده کردم و عمری گریستم(6/1/190)
 تا به روی چشم سنگین عینک پیری نهادم
می نماید محو و روشن چون یکی رؤیا جوانی (6/1/218)
تشبیه مؤکد:طبعم عقاب کوه نشین است و خود مرا
          چون جوجه مرغ، رخصت یک پشت بام نیست(6/2/969)
تشبیه مضمر در شعر شهریار:
      " غم " به " شحنه " و " معشوق "به " شاه " مانند شده است:
                           از غم خود بپرس کو، با دل ما چه می کند
                           این هم اگر چه شکوۀ شحنه به شاه کردن است(6/1 / 105) 
      " معشوق " به " ماه " مانند شده است:
                           چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهیم
                           این هم از آب و آینه، خواهش ماه کردن است (6//1 / 105)
      شباهت " لب محبوب " به " آتش " مورد نظر شاعر است:
                           دٌر افشاند از غزل با من ولیکن
                           به جانم آتشی افکند از آن لب (6/1/111)
تشبیه تفضیل در شعر شهریار:
      الا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادی
         نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی(6/1/109)
       قاضیان را گردنی چون گردن کرکس دراز
         قاضی ما را گلویی رشک نای حور عین(6/2/330)
استعاره در شعر شعریار:
      شهریار " لاله رخان " را که مشبه به  ( = مستعارمنه ) زیبارویان است در این شعر آورده که استعارۀ مصرحه به حساب می آید:
                           در غم لاله رخان از پس هر داغ دلی
                           داغ دیگر رسد از در به سلامت بادم(6/2/850)
      در بیت زیر " سروبالا " استعاره مصرحه و یادآور مضمون شعرحافظ است:(5/حرف «ی»)
                           به زیر سایۀ سروم به خاک بسپارید
                           که سر سپارده بودم به سرو بالایی (6/2/878)
      نو عروس پرده نشینِ خم شراب، استعاره است:
                           ای نو عروس پرده نشین خم شراب
                           گفتم که خود به خانۀ خمار می روی(6/1/137)
      شاعر در کمند غزالی گرفتار می شود و می خواهد او را به دام غزل بیندازد:
                           ای غزالی که گرفتار کمند تو شدم، باش
                           تا به دام غزل افتی و گرفتار من آیی (6/1/146)
غزال استعارۀ مصرحه از معشوق است. در میان شعرای معاصر تا آن جا که بنده دیده است شاعری نیست که به اندازۀ شهریار این استعاره را برای محبوب و معشوق به کار برده باشد. او در بیتی دیگر می گوید:
                           شیری نه که از بیشه برون تازد و گیتی
                           پر کشمکش جیفه و غوغای کلاب است (6/1/150)
      شیر استعارۀ محققه از دلاوری است که برای فرونشاندن غوغای سگان (= فرومایگان) قیام کند. این هم تصویری برساخته از اصطلاحات سیاسی:
                          صبا به هیأت گل شد وزیر تبلیغات
                          بیار باده که کابینه روی کار آمد
                          برون خرام به گلگشت لاله زار امروز
                          که لاله زار پر از گلعذار آمد (6/1/153)
      در شعر بالا " کابینه " مستعار از گلها و باد بهاری و سروگلعذار، استعارۀ مرشحه از نگار بالا بلند زیباروی است. در این شعر:
          دستۀ قو برفگون افرشته وش                  از سپهر لاجورد آید فرو (6/1/451)
      دستۀ قو استعاره از ابرهای سپید و نوع استعاره، مصرحه است. این هم استعاره ای دیگر از همان نوع:
                          سرو من، گل بنوازد دل پروانه و بلبل
                          گر تو هم یادت از این قمری بی بال و پر آید (6/1/156)
      در بیت بالا سرو که استعارۀ تصریحیه از معشوق و قمری بی بال و پر که استعارۀ مصرحه از عاشق است به چشم می خورد.  
 
چند نمونۀ دیگر از استعارات شهریار:
                       باز امشب ای ستارۀ تابان نیامدی
                       باز ای سپیدۀ شب هجران نیامدی (6/1/167)
ستارۀ تابان و سپیدۀ شب هجران هر دو مستعار منه از معشوق اند.
                      از این پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
                      که من پیوند خاطر با غزالی مشگمو کردم(6/1/182) 
در شعر بالا "غزال" با توجه به قرینۀ صارفۀ مشگمو، استعارۀ مرشحه از محبوب است.
                     کجا کشانمت ای گل به مفلسی مانم
                     که جُسته گنج و نداند کجا نگهدارد
                     گذشتۀ من و جانان به سینما ماند
                     خدا ستارۀ آن سینما نگهدارد (6/1/199)
گل و کنج و ستاره هر سه مستعار منه از معشوق شاعراند.
     بپر، ای روح علوی سوی بالا               که این زندان پستی جای من نیست (6/1/280) 
زندانِ پستی، می تواند مستعارمنه کالبد و به اعتباری، این جهان باشد.
        ای آفتاب! آینه گر پیش رخ نهی          چشم از نگاه، خیره بماند در آینه (6/1/280)
آفتاب، استعاره از معشوق است که با توجه به آینه پیش رو نهادن، مرشحه شده است.
           لاله رویان، پر از لاله دامن                 رسته چون لاله از دامن کوه (6/1/515)
لاله رویان، استعارۀ مرشحه از زیبارویانی است که گل به دامن دارند.
            غلطیده به تختخواب توری                  ماهی، چو به تور تله ماهی (6/1/569)
ماه مستعارمنه از نگار زیباروی است.
            صدفِ ابر پلّه بر بسته                        از بر کاخ لاجورد اندود(رک: 6) 
کاخ لاجورد مستعارمنه آسمان آبی است.
سرو بلند من که به دادم نمی رسی            دستم اگر رسد، به خدا می رسانمت (6/1/142) 
که سرو بلند استعاره از معشوق است.
                        بدان لب مرده دانی زنده کردن، ناسپاسی بین
                        که زلفت پشتِ گوش اندازد آئین مسیحا را (6/2/848)
در شعری که گذشت، پشت گوش انداختن، استعارۀ تبعیه و به معنی فراموش کردن است.
  دامنی گل کاشتم در باغ شعر پارسی              گلبنانش گل به صد دامن نثارم می کنند (6/1/421)
که دامنی گل " استعاره از شعر و سخن " است.
    به گوشوارِ دلاویزِ ماهِ من نرسَد             ستاره،گرچه به گوش فلک شود آویز (6/2/926)
                      در وصل هم، ز عشق تو ای گل در آتشم
                      عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم (6/1/102)
 در بیت اول ماه و در بیت دوم گل استعاره تحقیقیه یا مصرحه از معشوق است.
ماه در بیتِ زیر استعار است و آمدن به درِ خانه، قرینه صارفه محسوب می شود.
 ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم    خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم (6/1/154)
تشخیص در شعر شهریار
      در شعر شهریار، ساز، مثل انسان سخن می گوید:
                      سازِ صبا به ناله شبی گفت: شهریار
                  این کار تست من همه جور تو می کشم (6/1/102)
      کوههای بلند برای تماشای سینما به صف ایستاده اند:
                     چه جای من که بر این صحنه، کوههای بلند
                     به صف ستاده تماشای سینمای ترا (6/1/96)
      باد بهار با انفاس عیسوی به کالبدِ کُشتگان جان می بخشد (6/1/111) و فلک آوازۀ مرگ در می دهد (6/1081) و در عین حال:
               شاخه ها شورها برانگیزند                       همچو مستان به هم درآویزند (6/1/456)    
      شهریار با غم چنان سخن می گوید که گویی با آدمی حرف می زند:
                    ای غم بیا بگرییم بازم تو یار غاری
                    شادی اگر چه گل بود بی مهر و کم بقا بود (6/1/372)
      شب تاریک را چنان شخصیت می بخشد که گویی زنی به ماتم نشسته است:
                   تاریک شب فکنده سیه معجری به سر
                   چون بخت من نشسته به ماتم سیاه پوش (6/1/337)
      در تصاویر شهریار، اسبها به رقص در می آیند (6/1/658) و ماه در میان آبها دست و پا می زند (6/1/656) چشمه آزادانه به سیر و گشت می پردازد (6/1/648) و نیلوفر وحشی در رودخانه آب تنی می کند (6/ 1/649) رعد و برقها بر فراز کوه حیدر بابا شمشیربازی می کنند (6/1/644) و ابرهای سپید، پیراهن خود را می چلانند (6/1/645) و ماه از این منظره فیلمبرداری می کند (6/1/526). آفتاب چنان با زیور و زر می آید که گویی به مجلس عروسی قدم می گذارد (6/1/645) این شاعر، در شعری فرار ابرهای فانوس به دست را چنین تصویر می کند:
                 فرار ابرها می دیدم از دریا ز بیم جان
                 دوان فانوس مه در دست تا گشتند ناپیدا (6/1/379)
      گل چادر نماز محبوبه، به شهریار چشمک می زند (6/1/387) و گل نرگس را به دل، ضعف و غش می آید. (6/1/160)
      در شعر شهریار "تخت جمشید" افسانۀ کیوان سریران را می گوید (6/1/346) و دستۀ زهره موزیک می نوازد و ثریا به عشرت، پای کوبان می شود (6/1/521) و شب چنان تصویر شده که انگار انسانی است:
           از طلای شفق، کرده قایق                       شب به نیل فلک راه پوید (6/1/521)
      در شعر این شاعر تبریزی آسمان بر روی سرِ ماهِ رقصان، سکه می ریزد:
                             ماه رقصان، به نیلگون دریا 
                             آسمانش به سر فشانده نقود (6/1/ 582)
      در شعر شهریار، جهان در زیر بار خستگی می خوابد (6/2/1013) و درختان در نمازند و گل خم شده بر چشمه، وضو می گیرد (6/2/936) و رزانِ کوژپشت به هنگام برف، پوستین به دوش می آید. (6/2/870) و آفتاب در سپیده دم با عشوه، از خواب بر می جهد.(6/2/1202)
      شهریار در شعرهای خود از تشخیص بهرۀ فراوان می برد و در برخی از آنها به حق، نوآوری می کند.
اضافه استعاری در شعر شهریار
 
      " شهریار عشق " در بیت زیر اضافۀ استعاری است که اصل آن شهریارکشور عشق بوده است:
          من شهریار عشقم و هر دم جُعَلّقی تاج از سرم رباید و گوید سرت به چند (6/1/374)
      در شعر شهریار اضافه های استعاری بسیاری دیده می شود که ایجاز را به ذکر نمونه هایی از آنها می پردازیم. از آن جمله اند: چشمِ جان (6/ 1/103)، گوشِ هنر (6/1/106)، دستِ عشق (6/1/120)، بابِ عشق(6/1/301)، تیشۀ تمدن (6/1/326)، گوشِ ادب(6/1/376)، روح جنگل (6/1/517)، دهنِ حرص (6/2/852)، لبخندِ گل (6/2/876)، درِ رحمت (6/2/832)، عنان، شوق (6/2/994)، و گریبانِ خاک در پارۀ زیر از شعر معروف حیدر بابا:
      و گلهای (نوروز) و (برف) با شرم و ناز سر از گریبان خاک در می آورند (6/1/645).
 
      و " چشمِ چمن " در تصویر زیر از همان شعر:
                                     آنجا که چشمه از چشم چمن زاران می جوشد (6/1/649)
      در شعر این شاعر برخی اضافه های استعاری را می توان، اضافۀ تشبیهی هم به حساب آورد. مثل چشمه سارِ محبت که به اعتبار تشبیه کردنِ محبت به چشمه سار، اضافه تشبیهی است ولی به اعتبار چشمه سارِ سرزمین محبت، اضافۀ استعاری محسوب می شود.(6/2/1022)
 
کنایه در شعر شهریار
 
کینۀ شتری: کینۀ سخت.(17/ 2/1261)
           شتر با ساربانی لج نیفتند             طبیعت کین اشتر دارد آری(6/2/1012)
بزک نمیر بهار می آد: می آد مخفف می آید است. وفای این وعده بسیار دور است. (17/1/433)
          بزکا دمدمۀ صبح بهار است، نمیر               گوش کن بوی پیاز و عدسی می آید(6/2/900)
برو کشکت را بساب: به همان کار اصلی ات مشغول باش(18)
          گر کنیز پادشاهی یا زن بقال کوی      در تغار صبر باید کشک خود سابید و رفت (6/2/946)
سنگ کس یا چیزی را به سینه زدن: از او هواداری و حمایت کردن(17/2/993)
      شهریار، این همه بر سینه، مزن سنگ وطن
                                             که وطن چون تو دو صد کشته به هر سنگر او (6/2/997)
مغز خر خوردن: ابله و کانا بودن. (17/4/1719) و بی عقل بودن(15)
               چراگاهی بدین نغزی و آهویی بدین شوخی        
               تو گویی اسب برگردان؟ نه آخر مغز خر خوردم (6/1/157)
آفتابه خرج لحیم است: مخارج ترمیم بر قیمت اصلی فزونی گرفته است. (17/ 1/39)
          عمر نهادیم روی قلب شکسته               گرچه درست آفتابه خرج لحیم است (6/1/223)
آبی به جویی شدن: رونق یا پیشرفت در کار. (17/ 1/15)
      با رنگ و بویت ای گل، گل رنگ و بو ندارد         با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد (6/1/263)
لات آسمان جل: بی سر و پا، ولگرد (18)
      عجب که خلعت زربفت پادشاهی عشق         فلک به دوش من لات آسمان جل کرد (6/1/271)
بند تنبان: کنایه از نظم سست و بی سر و ته
      عِقد مروارید بندیم و مرصع ساز وقت          بندۀ بافندۀ هربند تنبان آمدیم (6/1/302)
ول کن معامله نبودن: عامیانه است. اصرار و ابرام و پافشاری و سماجت در کار یا دعوا کردن (18)
      زیان و سود به سودائیانت ارزانی               تو سرگران که دلم ول کن معامله نیست (6/1/312)
از بی کفنی زنده بودن: آه در بساط نداشتن: بی نهایت بی چیز بودن(17/1/72)
      من اگر زنده ام ز بی کفنی است          مرده ام در میان پیراهن (6/1/364)
آب کسی با کسی به یک جو نمی رود: با هم لجاج و اختلاف سلیقه دارند. با هم نمی توانند زیست. (17/1/21)
      با عقل آب عشق به یک جو نمی رود / بیچاره من، که ساخته از آب و آتشم (6/1/102)
در ضمن ساخته از آب و آتش تصویر پارادوکسی است.
ستاره شمردن: کنایه از بیدار بودن باشد. (15)
شهسوار فلک: خورشید
      شب است و چشم به راه ستارۀ سحرم             که تا سپیده دم امشب ستاره می شمرم
      چو شهسوار فلک گر به نیزۀ زرین                  گلوی شب نشکافم فکنده باد سرم (6/ 1/227)
 
کتاب نامه:
1-    نیک اندیش، بیوک(گردآورنده): خاطرات شهریار با دیگران. تهران، سهیل، 1370.
2-    زرین کوب، حمید: چشم انداز شعرنو.تهران، توس1358.
3-    شمس لنگرودی،محمد: تاریخ تحلیلی شعرنو (ج1) تهران،مرکز 1370
4-    شمیسا،سیروس: سیر غزل فارسی. تهران، ایران و اسلام و فردوسی .1362.
5-    حافظ، شمس الدین محمد: دیوان حافظ. تصحیح محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی،تهران،زوّار، (بی تا ).
6-     شهریار،محمدحسین: دیوان شهریار(2ج)تهران، نگاه و زرین، چاپ هشتم.1368.
7-    غیاسی، محمدتقی: درآمدی بر سبک شناسی ساختاری. تهران شعلۀ اندیشه،1368
8-    شاملو، احمد: از مهتابی به کوچه، مجموعۀ مقالات. تهران، توس، 1357
9-    آژند،یعقوب(ترجمه و تدوین از): ادبیات نوین ایران،از انقلاب    
     مشروطیت تا انقلاب اسلامی،تهران،امیر کبیر،1362
10-    بهار، محمد تقي(ملك الشعرا): ديوان بهار.(2جلد) به كوشش مهرداد بهار، تهران توس، چاپ چهارم با افزوده وحروف چینی جدید،1368.
11-    میرزاده عشقی، محمدرضا: کلیات مصور عشقی. تالیف و نگارش علی اکبر مشیر سلیمی، تهران، امیرکبیر، چاپ هفتم، 1357.
12-    دهخدا، علی اکبر: لغت نامه. زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سیدجعفر شهیدی، تهران، سازمان لغت نامه، 1327 تا 1352.
13-    صائب تبریزی، محمدعلی: دیوان صائب تبریزی.جلد ششم، به کوشش محمد قهرمان، تهران انتشارات علمی و فرهنگی، 1370.
14-    فرخ زاد، فروغ: حرفهایی با فروغ فرخ زاد. دفترهای زمانه، 
 (زیرنظر) سیروس طاهباز، تهران، چاپ افست روشدیه، 1335.
15- جمال الدین انجو، حسین بن حسن: فرهنگ جهانگیری. ویراستۀ رحیم عفیفی. مشهد، دانشگاه مشهد. 1351.
16-رستگار فسائی، منصور: اژدها در اساطیر ایران.شیراز، دانشگاه شیراز، 1365. 
17-دهخدا، علی اکبر: امثال و حکم(4ج). تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم ،1361.
18-معین،محمد: فرهنگ فارسی. تهران، امیرکبیر، 1356و 1357.
 

مقاله درسال 1371 به رشته تحریر درآمد  (ر.ا)

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم