به قهوه خانة خود «داشْ آقا»

به نقل از منظومۀ بلند(مشهدی های قدیمی) سرودۀ رضا افضلی به سال 1377


به قهوه خانة خود« داش آقا»
كند هر روز چايي را مهيّا

بُوَد آن قهوه خانه، در سرايي
كه باشد مدخلِ آن تنگ جايي

به دالانش براي لاغر و چاق
نمايد كفش ها را چُتكه برّاق

به بعدازظهر، جا را مي كند تنگ
حضور اهل فضل و اهل فرهنگ

به پاتوق وعدة ديدارِ آن هاست
محلِّ عرضة اشعار آن جاست

چو آيد شاعري از دور، مهمان
براي ديدنش آيند ياران

براي شاعران كهنه و نو
مريداني بُوَد در آمد و رو

شود خواهش، كه شاعر افتخاري
نويسد شعرِ خود را يادگاري

شكوفد بحث هاي روي در رو
كنارِ چاي داغِ«قندپهلو»

تبادل مي شود رنگين خبرها
ز بُزدل ها و خيلِ پُرجگرها

بُوَد بر ميزها غوغاي قليان
نيِ پيچش شود در جمع چرخان

كتابِ تازه چاپ و نوخريده
زند دور و شود با شوق ديده

براي خواندنِ اشعارِ تازه
درين جا هركسي دارد اجازه

به گوش آيد چو يك تعبيرِ زيبا
به پا مي گردد از اَحسنت،غوغا

سماورهاي« داش آقا » زَنَد جوش
رسد فريادِ آن ها گاه برگوش

چوآيد شاعري گويد سلامي 
برانگيزد به هر سويي قيامي

كند جمعي گُذر از تنگ دالان
شود وارد به سيلابِ خيابان

شود جاري گروهي درگذرگاه
شود از فيلم هاي تازه آگاه

گروهِ شاعران جوينده در ارگ
شود چرخنده و پوينده در ارگ

يكي «شالي» و ديگرها «كلاهي»
به جوي رهگذرگرديده ماهي

چو «آگاهي»،«كمال» آيد به آن جا
كه باشد جاي او در انجمن ها

نهد در «باغ ملي» با رفيقان 
قرارِ «متن خواني» را فراوان


*//
بيا جمعه به بزمِ شعرِ فرخ//*


جوان چون شاعري را كرده آغاز
دري نو گشته سوي هستي اش باز

به دستش دفتري اين جا و آن جا
نهد برپلّه هاي شاعري پا

يكي گويد به او در قهوه خانه
بيا فردا به جمعي شاعرانه

جوان پرسد كجا؟ گويد به پاسخ 
بيا جمعه به بزمِ شعر فرخ

درون خانه اي در آخرِ جم
شود آدينه ها بزمي فراهم

چو ديدي جنبِ كوچه، خانه اي باز
برو بي درزدن،بي اذن و آواز

مديرِ انجمن يارِ«بهار» است
كه «فرخ »نرم خو، همچون بهار است

درِ بازش ترا باشد نشاني
مبادا قدرِ آن جا را نداني...

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ 
عناوین مطالب وبلاگم


نقاشی در ورودی تیمچه نصیربگ(داش آقا) 
در کوچۀ سینما ایران

طرح و توضیح از جناب حسین طالبی نقاش


1-
انبار واکسی

2-
اوستا مندلی(نورمن ) و علی واکسی

3-
تابلو راهنمای کافۀ داش آقا