پزشك شهر، دكترمرتضي شيخ به نقل از منظومۀ (مشهدی های قدیمی) سروده رضا افضلی 1377
پزشك شهر، دكترمرتضي شيخ
به نقل از منظومۀ بلند(مشهدی های قدیمی) سروده رضا
افضلی به سال 1377
پزشك شهر، دكتر شيخِ محبوب
شده گِردش زبيماران، پُرآشوببه نزدِ آن طبيبِ نیک و مشهور
رسد بيمار، از نزديك و از دور
قَدي دارد صنوبر، صولتِ مرد
به رختِ عاطفه، جسمِ جوانمرد
صداي او بَم و جَذّاب و گيرا
طنينِ صوتِ او از دور پيدا
كند جا در محلّات فقيران
كه باشندش همه به از اميران
كند او وقف، وقتش را كه هرشب
نشيند در مَطَب هايش مرتّب
ازين جا مي رود برروي «چوپا»
به آن ديگر مطب،بهرِ مُداوا
عيادت مي كند حتّي به معبر
زبيماري كه ره را كرده بستر
به روي صندلي ها دسته دسته
درونِ هر مطب، ناخوش نشسته
زني آورده طِفلان «جَمَل» را
بجنباند به صف، جفتِ بغل را
زابر اعتقادِ خلق بيمار
دعا بارد به سويش،همچو رگبار
شود در هر مطب هر روز حاضر
فقيران را زُدايد غم زخاطر
كِشو باز است و گويي نيست آگاه
نهد بيمار در آن وجه دلخواه
گهي «دكتر» زشوق و شور لبريز
به بيماران دهد وجهِ دوا نيز
برآرد بال، گويي روي «چوپا»
نهد در كلبة بيچارگان پا
هرآن بيمار كو جويد شفا را
بجويد دستِ «دکتر مرتضي» را
كه مشهور است او باشد «سبك دست»
مُدام از خَمرِ انسان دوستي مست
به «دکتر مرتضي»،« دکتر محمد»
زند او باموتور ،برزاغه ها سر
به تركَش،«فاطمي» همكار و ياور
كنار بسترِ درمانده بيمار
شود مانند رؤيايي پديدار
به سوي زاغه هاي خسته حالان
رود پايينِ «گودِ خشتمالان»
به گردِ آن دو،احساساتِ مردم
پديدآورده امواجِ تلاطم
به روي پيتِ پُرزنگِ شكسته
ميان بي نوا مردم نشسته
نشسته ناخوشي برپيتِ ديگر
جلو تر از صفِ بيمارِ مُضطَر
كنارش «فاطمي» بي منّت و پول
شفا را مي دمد در رگ به «آمپول»
سُرنگ و سوزنش جوشد به ظرفي
زلرزان شُعلة محوِ شگرفي
بگيرد گه فشار و نبضِ بيمار
دهد دارو به محرومان تبدار
پس از درمان خلقِ دل شكسته
موتور را هي كند چون اسبِ خسته
رود غُرش كُنان «چوپا» ز گودال
دو انسان را بَرَد باخود سبكبال
رسد در پي دعا و شُكر بي حَد
به «دکتر مرتضي»،«دکتر محمّد»
شده خاموش،«دكتر مرتضي شيخ»
تمام شهرگويد:اي خدا «شيخ»
مطب ها بسته، بيماري در آن نيست
كه ديگر شيخِ انسان در جهان نيست
خلايق در عزايش دسته دسته
شده تعطيل و دكان هاست بسته
پيِ تابوتِ او ناله ي فقيران
عصا زن با جوانان،موجِ پيران
جنازه پرگرفته روي انگشت
زند بر سينه هركس پُتك سان مشت
پيِ تابوت، بس ابرِ عزادار
ببارد اشك، از چشمانِ غمبار
سيه پوشيده در مرگش خراسان
خبرپيچيده در اقصاي ايران
بگريد زار در سوكش مساجد
شود حاضر در آن دهري و زاهد
پزشكِ مهربان خوابيده صد حيف
جوانمردي كند از يادِ او كيف
به ظاهر مرده اما زنده است او
به شهرِ ياد ها پوينده است او
واژه ها:
جَمَل: بچه هاي دوقولو/ رك: گويشي.
چوپا: موتوري بزرگ به همين مارك ساخت آلمان ( شرقي).
تو ضیح:
سيدمحمد: فاطمي، سيد محمد شاعر معاصر خراساني (1304 ــ 1377 ) درروستاي گلمكان به دنيا آمد. به مكتب خانه رفت و بعداً به تحصيلات جديده روي آورد. در نوجوانيِ خود جزو معدود باسوادان آن روزگار بود. وارد ارتش شد. به علت فعاليت هاي سياسي به زندان افتاد. او كه همواره كتاب مي خواند، با فراگرفتن زبان انگليسي به مطالعة منابع مربوط به علم پزشكي پرداخت. بعد از بيرون آمدن از زندان بيكار شد. براي جُستن كار به سراغ پزشك مردمي، دكتر مرتضي شيخ رفت. دكتر شيخ كه دانش و تجربيات پزشكيِ فاطمي را سنجيد نخست او را به عنوان پزشكيار به خدمت گرفت و بعداً به مسؤولين اداره بهداري معرفي كرد. او در بهداري استخدام شد و به تدريج مسؤوليت درمانگاههاي بسياري را به عهده گرفت و به «دكتر فاطمي» مشهور شد. او سال ها در شيرگاهِ مازندران خدمت و زندگي مي كرد. فاطمي كه شاعري را در نوجواني آغاز كرده بود، طبعي روان و زباني آسان داشت. گاهگاه شعرهاي خود را در جرايد به چاپ مي رساند. در دهه شصت هر وقت به مشهد مي آمد در جلسات ادبي منزل استاد محمد قهرمان و انجمن فرخ شركت مي كرد. منزل ويلايي او در چاليِ شيرگاه به همسايگي تپه ها وكوه هاي مخملين و جنگل و درّه اي سبز بود. درّه اي سبزكه درآن رودي فيروزه اي رنگ مي گذشت. به قول محمد تقي بهار: «گويي بهشت آمده از آسمان فرود». قطار تهران –گرگان از آن سوي خانه فاطمي مي گذشت .آن خانة خاطره انگيز، كه خداوندگاري بي نهايت مهمان نواز و مهربان داشت، همواره ميعادگاه شاعران و هنرمندان دور و نزديك بود. وقتي كه با دوستان به آنجا مي رفتيم، دكتر فاطمي و همسرهمدل او در پذيرايي سنگ تمام مي گذاشتند. تا آن جا كه شاعر برجسته محمد قهرمان در اخوانيه اي فرمود:« نپندارم اگر من ديده باشم/چو دكتر فاطمي در ميزباني». سيد محمد فاطمي بعد از بازنشستگي، به زادگاهش گلمكان كوچيد و در وسط باغي كه پر از درختان گيلاس بود، خانه اي كوچك بنا كرد. وي در همان حال هم هميشه پذيراي ياران شاعر بود وآنان را گاهي به « چشمه سبز» مي برد. فاطمي مي خواست كه خانة گلمكان خود را نيز چون خانة شيرگاهي اش ميعادگاه شاعران قرار دهد، اما قلب مهربان او در سحرگاه روز شنبه سي ام خرداد ماه سال 1377 در بيمارستان امام رضاي مشهد از كار افتاد وآن حجم مهرباني، در دامنه اي زيبا دركنار باغهاي سرسبز گلمكان مدفون شد.روانش شاد باد.
دکتر شیخ حتی وقتی که خود بیمار می شد،بیمارانی را که نزدش می آمدندمعاینه می کردو برایشان نسخه می نوشت.
http://
+ نوشته شده در بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 8:1 توسط رضا افضلی
|