شبِ چلّه ميانِ گفت و گوها/به نقل از منظومه(مشهدی های قدیمی)سروده رضا افضلی در سال ۱۳۷۷
شبِ چلّه ميانِ گفت و گوها
به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشده ی (مشهدی های قدیمی)
سروده ی رضا افضلی در سال ۱۳۷۷
شسته گِردِ كُرسي جمعِ خويشان
به پِلّه ي صَدر، جاي برف ريشان
زمنقل مي تراود هُرمِ دلكش
رسد از پا به سر،گرماي آتش
چُپُق چرخد چو پيكِ آشنايي
به دستانِ عموي پيرِ و دايي
زقليان چون رسد آوايِ قُل قُل
زند دستي به سوي ديگري پُل
درخشد برف وشيره درپياله
به دستِ نوجوان و ديرساله
مَويز وطيفي و تُخمه ي «برشته»
بتابد در كنارِ ظرفِ «كِشته»
كنارِ كشمش و «قيسي» و خُرما
چو فِندُق گشته نيشِ پسته ها وا
شود هردم اناري پاره پاره
درخشد كهكشاني از ستاره
به سيني پنجة انگورِ آونگ
زند برگيسوانِ اشتها چنگ
زشيرين قاچ ها،خربوزة زرد
به دندان مي رساند، سردي ودرد
غزل هاي شراب آلودِ شيراز
دهد گرمي،چو ديوان مي شود باز
در آن سو دختر و زن گرمِ خنده
عروسِ تازه، چون زيبا پرنده
زند هر يك زحافظ، با خوشي فال
بجويد در غزل، لبخندِ اقبال
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم