غزل ارسالی خانم پرستو ارسطو
چرا چون شعر بی تفسیر باشم
به دام عشق تو نخجیر باشم
به برگ سر نوشت من نوشتند
که بارانی ترین تقدیر باشم
فراموشم شود ازپای تاسر
به کار عاشقی درگیر باشم
به زخم فکر های پینه بسته
چو مرهم باشم وتدبیر باشم
برای خاطر زیبایی و عشق
وفادارانه درزنجیر باشم
مرا آیینه ای کردند و گفتند
که تا قابی بر آن تصویر باشم
به شیرین کامی من وعده دادند
که ازشهد جهانی سیر باشم
به دام عشق تو نخجیر باشم
به برگ سر نوشت من نوشتند
که بارانی ترین تقدیر باشم
فراموشم شود ازپای تاسر
به کار عاشقی درگیر باشم
به زخم فکر های پینه بسته
چو مرهم باشم وتدبیر باشم
برای خاطر زیبایی و عشق
وفادارانه درزنجیر باشم
مرا آیینه ای کردند و گفتند
که تا قابی بر آن تصویر باشم
به شیرین کامی من وعده دادند
که ازشهد جهانی سیر باشم
رسانم نور خود را تا پگاهان
گر از آغاز شب شبگیر باشم
زپستان محبت عاشقانه
به کام طفل دل ها شیر باشم
بدوزم مهر ها را تاکه برهم
به قلب کینه ها شمشیر باشم
به غیر از کار عشق و عشقبازی
گنه ناکرده بی تقصیر باشم
پرستویی شدم در آبی عشق
که خواب عشق را تعبیر باشم
پرستو ارسطو
+ نوشته شده در سیزدهم تیر ۱۳۸۸ ساعت 2:3 توسط رضا افضلی
|