زيك دلّاك آيد گونه گون كار

به نقل از منظومة بلندمنتشر نشدة (مشهدی های قدیمی) 

 سرودة رضا افضلی در سال ۱۳۷۷


 

زيك دلّاك آيد گونه گون كار

هنرازپنجه اش ريزد به خروار

  
به ميدانِ بخار و شُرشُرِ آب

گذارد عمرخود،گويي به مهتاب


به دستِ از حنا گرديده لاله

گذارد سطل و بردارد پياله


بشويد پيكر پير و جوان را

شناسد اصل و فرع اين وآن را


نشيند در مِهي با هيكلِ تر

تراشد زيرِريش و صورت و سر


گهي دندان كشد با «گازانبر»

كه خيزد درد، بعد از خونِ شُرشُر


نهد كرسيچه ای را در گذرگاه

محاسن را كند اصلاح و كوتاه


گهي سر مي بُرَدآن جاي كودك

گهي زالو بيندازد به كورك


به دُمبَل چون زند او زخمِ نِشتر

به چشمِ كودكان آيد ستمگر

 
به سنگ وچرم،تيغش راكند تيز

كند كودك زتيغ تيز، پرهيز

 

شود سر زير دستش پنبه كاري

نهد باتيغ بر سر يادگاري

 
همه ابزارِ آن دلّاكِ مسكين

شود مجموع، در يك كيفِ چرمين