به پشتِ بام مي خواند«سحرخوان»

به نقل از منظومة بلندمنتشر نشدة (مشهدی های قدیمی)
 سرودة رضا افضلی در سال ۱۳۷۷


زروي بام آيد هر دم آواز
سراپاشور و شوق و عشقِ پرواز

زهر سو نغمه هاي شِعرِ «شب خيز»
چو نيلوفر شود درهم گلاويز

زِ«شبخواني» شود افزون صداها
زضربه ی «زُلفي» و«كوبه ي» سراها

زند همسايه بر ديوار«گُمبه»
كه كوبد دوستش در كاسه «دمبه»

يكي كوبد به پيتي كُهنه، باچوب
رمانَد خواب را از چشم ها خوب

به پشتِ بام، مي خواند «سحرخوان»
زسوي ديگر آيد بانگِ «قرآن»

زآجرفرش مي آيد صداها
صداي آبِ حوض و «چرخِ چا»ها

نشان دارد زخانم هاي كم خواب
«شِلَّپ»ِ ظرف ها درحوض پُر آب

چومي افتد به حوضي ظرف و زنبيل
كشد بيرونش از سبزابه «كج بيل»


//گُلِ رنگين به روي كاسه چيني//

بِتَركد همچو تُندَر توپ افطار
صداهاي اَذان بارد چو رگبار

فراگيرد فضا را موجِ «اَلله»
شود خالي زعابركوچه و راه

بلرزد چايِ گلگون درپياله
به دستان جوان وديرساله

مِهي خيزد زروي «آشِ رشته»
پُر از بوي خوشِ درهم سرشته

نُمايد «قاق»ها مانند غربال
دهد عطرش به هركودك پر و بال

زنور و تابشِ «توري» و «گِرسوز»
بگيرد «سفره خانه» چهرة روز

بجنبد آسياي هردهاني
كنار سفرة رنگين كماني

رطب ها مي درخشد تيره و زرد
كنارِدوغ هاي تازه وسرد

گُلِ رنگين به روي كاسه چيني
شكوفد ناگهان درگردِ سيني

سپهرِ سفره باشد ماه باران
زگِرده ي نان و «ماقوت»ِ فراوان

براي بچّه ها مطلوبِ ديرين
شود نان و پنير و چاي شيرين

زجمعِ كودكان،خيزد صداها
گهِ تقسيمِ «پشمك- زُلبيا»ها

شود مانندِ پيران چهرِكودك
لب و ابرو چو آرايد به پشمك

شود طفلي به صورت،شكلِ درويش
ز پشمك چون نهد بر چهره اش ريش

گُمبه: كوبه، با مشت به در، يا ديوار كوبيدن.

گرسوز: [=گرد سوز ] نوعي چراغ نفتي كه فتيله اش مدوّر و از درون گرد لوله برآمده است و شعلة مستدير دارد/ معين.

زُلفي: حلقة در، زلفين. زنجير در، چفت حلقة در خانه، حلقه اي كه زنجير در آن مي اندازند./ فرهنگ گويشي. 

مشهدی های قدیمی//سروده: رضا افضلی / سال 1377

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم