چوپانَك/رضا افضلی 9/2/77
چوپانَك
چوپانكي خوابيده، چوبي مُتكّايش
كِز كرده لاي سبزه، گُنجشكانِ پايش
با تار و پودِ سبزه، گل هاي بهاران
گسترده چون رنگين كمان، فرشي برايش
هردم نسيمي، مي نوازد چهره اش را
چون مادري با گيسوي نرم و رهايش
چون دسته هاي ابر، سرگرمِ چَرايند
در شيبِ سبزِ تپّه، ميش وبَرّه هايش
بادي كه مي چَرخد درونِ كوزة او
مانندِ لالايي شده، لحنِ صدايش
آن سو، سگي، چرخانده چشمِ قرمزش را
بي هيچ غوغايي، به سوي آشنايش
ناگاه قوچي مي جَهَد زنگوله جُنبان
چوپانِ كوچك مي پرد ناگه زجايش
چوپانكِ هشيار، با آوازِشادي
ريزد به روي گلّه، بانگِ هاي هايش.
رضا افضلی 9/2/77
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
+ نوشته شده در سی و یکم تیر ۱۳۹۱ ساعت 18:56 توسط رضا افضلی
|