در امتداد حادثه

( با الهام از پیام عزیزی که تولدم را تبریک گفته بود :)



در امتداد حادثه می رفتیم .


شاید ,


نیروی ناشناخته ای , ما را


می برد .


اما کدام یک ز من و تو


در پیش بود ازان دگری , آیا ؟


وان کس - چه من , چه تو -


چون گام سست کرد , رسیدیم ما به هم .


یکچند اگر هیچ نمی گفتیم


چون شرممان شکست


باران حرف بود که یکریز

 
می ریخت .


دلها گرفته بود و تمامی نداشت حرف .



        ***


هم را ندیده سیر ,


آن روزها چو برق گذشتند ...



        ***


گویم به خود , دریغ !


تکراری اند اگر چه همه روزهای ما ,


تکرار روزهای عزیزی که رفته اند


در وهم نیز نمی گنجد !



       ***


ای سرو پایدار !


آن قمری ام که عشق تو دارد مرا اسیر .


سر سبز باش و از سر من سایه وا مگیر !


 

 محمد قهرمان  91/4/ 10