//سفر با قاطر و اسب و شترهاست//

به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشده ی (مشهدی های قدیمی)

سروده ی رضا افضلی در سال ۱۳۷۷

سفر با قاطر و اسب و شترها ست
گذر از تنگه هاي «راه بُر» هاست

ز«محمل»،«پالكي»،«هودج»،«كجاوه»،
اتاقك گشته بر اُشتر علاوه

اتاقك گاه باشد سايبان دار
براي كودك و زن ،پير و بيمار

اتاقك بسته بر پشتِ شترتنگ
كه باشد درقطارِخود هماهنگ

صداي شيهه اي ناگاه ازدور
شتربان را كند نزديك با گور

ميانِ راه، خيلِ دزد و جاني
رسدچون تُند بادِ ناگهاني

كند غارت شتابان كاروان را
به تيغِ خشمِ خود بُرّد زبان را
                         
گهي دركاروانِ پر مسافر
چپاول مي شود اموالِ تاجر

ربايد راهزن هم جان و هم مال
مسافرگررهد، بخت است و اقبال

درونِِ پالكي، بحث و جدل ها
شود خاموش در كوه و كُتل ها

زِلاي پرده، بادي عاشقانه
زند برگيسوانِ يار شانه

نگاهي سوي هودَج مي زند پر
چو بيند عشوة زیباكبوتر

//شودازبعدِ مردن كربلائي//

گه ازتابوتِ پيران و جوان ها
شود پژمرده روحِ ساربان ها
 
شود هر مرده را تابوت، مَحمِل
شُتُر پويدرَهَش را، پر زلازل

وصيّت مي كند فردِ ولايي
شودازبعدِ مردن كربلايي

بچرخد بوي ناخوش در بيابان
زبوي جانگزاي نعش انسان

رود تابوت،درگرما و سرما
به سوي «كربلا» و «شهرِ مولا»

شود گاهي سوي«مشهد» روانه
كه گردد خاكِ توسش آشيانه

عکس تزیینی برای منظومه منتشر نشده (مشهدی های قدیمی) سروده رضا افضلی در سال 1377

//درِدروازه باشدسخت و چوبي//

درِدروازه باشد سخت و چوبي
در او باشد صفوفِ ميخكوبي

گُلِ ميخِ بزرگش، چون سپرها
به پيشِ تيرِ دشمن، بُرده سرها

كُلون و تخته اش، با قفل و شب بند
شود افزون به بندِ محكمي چند

نمايان، درچه اي كوچك در آن در
نگهبان مي كند از آن برون سر

از آن دروازة سخت و گران سنگ
شود رد قافله، با نغمة زنگ

شب آيد كاروانِ خُرد و خسته
ولي باشد درِ دروازه بسته

چو روزِ گرم، از جان مي برد تاب
بپويد قافله، ره را به مهتاب

شبانه گر رسد آن جا قوافل
كند تا صبح پشتِ باره منزل

اگرآذوقه آيد يا كه تربار
به شب مانَد پسِ دروازه ناچار

لبِ دروازه چون خندد سحرگاه
شوند از دنگ دنگِ زنگ آگاه

كنارِكاروان هاي مسافر
درآيد بس قطار از مالِ تاجر

شتر با گردنِ منگوله باران
گرفته جلوه اي از نوبهاران

شده بار شتر ها عدلِ كالا
تمامي بسته محكم، با رسن ها

پالکی برای منظومه (مشهدی های قدیمی) سروده رضا افضلی

رسد در شهر هردم،بانگِ اُشتر
نخِ معبر شود ازمُهره ها پُر

صداي گريه برخيزد زمحمل
چو مي آيد مسافر سوي منزل

دُمِ هر قافله باشد به«نوقان»
سرِِ آن اول كوچه ي «سيابان»

زشوقِ يارگردد ديدها تر
بشويد گونه را بارانِ جَرجَر

شود گاهي مسافر محنت آگين
كه رفته در غيابش يارِ شيرين

چو نوروزِ برابر با محرم
شود شادي گهِ ديدار، ماتم

 ...عکس تزیینی برای منظومه (مشهدی های قدیمی) سروه رضا افضلی