حیوان هایی که شعر می گفتند

 نوشته: مهدی اخوان ثالث

آنچه در این سطوربرای شما نقل می کنیم ، بیتکی چند است از چند تن ندیم شیوه و دلقکی پیشه که پیش از ما می زیسته اند : کسانی به نامهای«گربه شوشتری»و« سگ لوند » و « صادق گاو» که از سخنسرایان عهد صفوی بوده اند.
البته جز گفتار اینان بمناسبت مقال، حدیث دیگران هم بمیان خواهد آمد ، اما اصل مقصود نقل اقوال و احوال همین مذکوران است تا تفنن و تفرجی کنیم.

درین عجالت نمی توان دقیق به تحقیق گفت که اینان چگونه و کجا می زیسته اند، چند و چون سرگذشتشان چیست، چرا چنین احوالی داشته اند؛ بیرون ازین عجالت و تفرج نمی ارزد که بجوییم و بگوییم. همین قدر گفتن شاید بس باشد که ظاهراً دوتن ازینان ـ گربه و سگ ـ در اواسط عهد صفوی عمر می گذرانده اند و سومی شان گاو، در اواخر این عهد و شاید اوایل دوران نادر شاه روزگار می گذاشته. این داوری هم تنها به دلیل آنست که نام و ذکر اولی و دومی در « تذکرة نصرآبادی» آمده است ، و سومی در «آتشکدة آذر» ، چنانکه بزودی خواهیم دید.گرچه چندان خبری ازاین حیوانات سخنگو بما نرسیده، اما همین که رسیده برای نمونه هایی از شیوة تفنن و خوشمزگی گروهی از پیشینیان ما کافی است.

پر ترکانه نمی تازیم و ریشخند نمی کنیم که چرا آن روزگار چنین ذوق و سلیقه ها می پرورده، چرا ابنای زمانه آن آدمیان حیوان نام و رفتار و سخنشان را شوخ و شیرینکار می پنداشته اند و خوش می داشته اند . هم امروز نیز اگر در اسالیب دلقکی و راه و روشهای ندیم شیوگی دقیق بنگریم، بسا که حیرت ـ اگر نه نفرت ـ بر خاطر ما چیره شود. اما غالب آنست که دقیق نمی نگریم، یا می گذاریم و می گذریم .هم امروز نیز در حیز زمانه شتر گربه ها بسی است. دلقکهای عامه و خاصه امروز نیز آنچنان شیوه ها و ظرافتها دارند که غالباً اطوار و احوالشان از احوال و اطوار گربه و سگ و گاوهای پیشین دست کم ندارد، سهل است که در حد بیشی و پیشی است.

اگر فراموش نکرده باشیم چندی پیش از کشوری همسایه و هم کیش، مردی برای هنرنمائی به کشور ما آمده بود که بعضی از جراید به تفصیل دربارة هنرهای او داد سخن دادند که چنین و چنان است و عجیب آن بود که القاب و عناوین دکتر و مافوق دکتر و فلان و بهمان از او و برای او نقل کردند. پاره ای از اوراق رسمی و غیر رسمی افتخاری و غیرافتخاری او را ارائه دادند که در کجا و کجا گرفته بود، برای او مجالس و محافلی بر پا شد، فواید هنر او به وسایل ممکن و مختلف عام شد و چه و چها . اما هنر این مرد نامور در اقالیم میدانید چه بود؟ این بود که می توانست آواها و صداهائی را چنانچون اصل تقلید کند ، مثلا: ترن، طیاره، سگ، گربه و حتی گاو بشود
.
پس بر « گربة شوشتری» یا « صادق گاو» چندان خرده نتوان گرفت که چرا دویست سال پیش در کسوت خلق آدمیان بنام جانوران شهر بوده اند و مسخرگی می کرده اند . موجبات کار و رفتار اینگونه کسان از چند حال بیرون نیست، یا به ستوه آمدگانی بوده اند که سرانجام ناچار پند عبیدزاکان را بکار بسته اند تا داد دل از مهتر و کهتر بستانند، یا اصلا خلق و خوی دلقکان داشته اند یا . . . نمیدانم چه، شاید رقص ایشان که به حساب امروزین ما نقص ایشان شمرده می آید؛ بقول قائلی: « علی تنشیط ابناء الزمان» بوده. بسا که بعضی شان نیز راهی نظیر « دانش ضیاء لشکر» معروف به « حکیم سوري » زمان ما پیموده باشند، که از قول او آورده اند که : « من پنجاه سال شعر جدی در اخلاق و حکمت و معارف عالی به تقلید از سنائی و عطار و دیگر بزرگان سرودم، هیچکس مرا نشناخت یا اگر شناخت آفرینی نگفت؛ اما همینکه چندتائی قطعه فکاهی دربارة خوراکیها و شکمبارگی و سورچرانی به تقلید بسحق اطعمه گفتم، از همه کس احسنت و زه شنفتم و در همه جا مشهور شدم.»
خنداندن مردم ، چنانکه گفته اند دشوارتر از گریاندن ایشان است و میدانیم که همه طبقات و اصناف را نمی توان با یک شوخی و ظرافت خنداند: بسا که حرکتی یا لطیفه ای و نکته ای شما یا مرا بخنده و لذت از خود بیخود کند و همان نکته و لطیفه در من و شما هیچ نگیرد، حتی بنظر مبتذل و سرد و بیمزه جلوه کند، بنابراین هنگامیکه ظرافتها و ظریفان زمانه های مختلف را بشناسیم و بسنجیم ، حدود ابتذال یا لطف ذوق و هنر را میتوانیم بسنجیم و بشناسیم .

« گربه شوشتری» ـ در تذکرة نصرآّبادی تألیف میرزا محمد طاهر نصرآبادی(در سال 1083هـ . ق.هنگامیکه 56 سال داشته شروع بتألیف این تذکره کرده است) چنین آمده : « از راه شوخی و مضحکه در خدمت خوانین آن ولایت راه دارد و رعایت او می کنند . طبع نظمی دارد، شعرش اینست
:
میرسانم خویش را چون گربه در بزم وصال
راهـــی از هـــر گوشـة دیـــوار پیدا می کنم
زان هجر تو بر وصل گزیــدم که دگـــر بار
بــا گــربــه سگ کــوی تــو را جنــگ نباشد
گر دنبــة فربــه نبــود ، مــوش سلامـــت
نـــازم ســر آن گــربـه که دم در تله ننهــاد
بهره از موشی نبــاشد گـــربة خاموش را
بعدازاین درعشق می باید چوسگ فریــادکرد
میبرد زنگ از دل ما جــوهر شمشیر یــار
یکرهش بر گربه ای می آزمودی کـاشکی ( 1)

در بیت اخیر اشاره باین رسم دارد که تیزی و کندی تیغ را بازدنی بر سگ و گربه می آزموده اند. منجیک ترمدی گوید:

ای خواجه مر مرا به هجا قصد تو نبود
جز طبع خویش را بتو بر کردم آزمون
چون تیغ نیک، کش بسگی آزمون کنند
وآن سگ بود بقیمت آن تیغ رهنمون (2)

سالها پیش در طوس ( مشهد) خراسان مردی می زیست نامش«حسن گربه»کلاهی بوقی منگوله داربرسرمیگذاشت وبا«ضرب»[دنبک] سالخوردی که داشت در محلات شهر می گشت ، مطربی و مسخرگی می کرد، مردمی از طبقات خوشخند و زودخند را می خنداند و چیزکها و پشیزکها ازین و آن می گرفت، برای گذران زندگیش.

از کرامات او یکی این بود که بسکه تنش آموخته بسموم و مکيفات گوناگون بود، هیچ زهری در او کارگر نبود. و دیگر اینکه شش « نعلبکی » یا چهار بجل [ به ضمتین، مردم تهران قاب گویند] گاو را بدهان می گرفت و دهان می بست، چنانکه گویی هیچ در دهان ندارد؛ و پاره ای دیگر ازینگونه کرامات.
تصنیف ها و حراره های محلی می خواند که شاید بعضی از آنها را خود ساخته بود. من هنگامیکه « شعر» و اشاره به زندگی « گربة شوشتری » را در تذکره می خواندم یادم از « حسن گربه» آمد. تصنیف های گربة طوس از ابیات گربة شوشتری چندان بدتر نبود، شاید زندگیشان به هم شبیه بوده باشد، جزآنکه این یک در خدمت خوانین ولایت شوشتر راه داشته است و آن دیگر در خدمت عامة مردم طوس. سرگذشت و سخن این در تذکرة شعرای عهدش آمده،اما از گربة طوس هیچ خط وخبری ثبت و ضبط نشده. مقصودم آن است که در عالم گربه بودن هم وضع مخدوم و بحث خادم دخیل است.

باری ، اینک بپردازیم به « سگ لوند» این سگ را به برکت یک بیت مشهور که دارد همه میشناسند.هم در تذکرة نصرآبادی آمده است که:« سگ لوند ـ گویا ترک است. خوش حرف و شوخ بوده چنانچه در خدمت شاه عباس ماضی (3) اعتبار داشت و از لطائف او شاه را خوش می آمد. وقتی آیینی (4) در اصفهان فرموده بستند، مدتی رخصت گشودن نمی داد و مردم کاسب به تنگ آمده بودند. روزی شاه دلگیر بوده، سگ لوند شوخی می کرده ، شاه می گوید که:« سگ مکرر شده» او در جواب می گوید : « نه آنقدر که آیین شما!» شاه فرمود که آیین را گشودند. روزی عیسی خان قورچی باشی از در خانة او می گذشته، سگ تکلیف می کند. پایین آمده ساعتی بدر خانه می نشیند. سگی بدر خانة او خوابیده بود، خان می گوید که :« ایشان بدر خانة شماچهمنصبی دارند؟» سگ می گوید که: « قورچی باشی ماست!» غرض که حرفها ازو مشهور است. طبع موزونی داشته. یک بیت دارد که بدیوانی برابر است و آن اینست:

شیری بآن صلابت و تندی و پردلی
آن گربـــة علــی بود و من ســگ علـــی
سحر آمدم بکویت بشکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی بچکار رفته بودی

مقصودم از بیت مشهوراونه آن بیت است که «بدیوانی برابر است» مقصودم بیت اخیر اوست که ضرب المثل است در حد رسم پستی و حقارت و خود را خوار شمردن. یحتمل که این بیت اخیر بدو دیوان برابر باشد، اما تا چه دیوانی باشد؛ شاید دیوان گربه و گاو.

گویا بخاطر داشته باشید که در این اواخر بعضی ازفضلای زمان ما دربارة سیر عشق و عاشقی درادبیات فارسی تحقیقاتی کرده، به نتایجی رسیده بودند . مقصود ازاین تحقیقات ظاهراً این بود که معلوم شود عشق معمولی ، یا بقولی مجازی و غیرعرفانی، چه نقشهایی بر صحایف ادبیات ما بجای گذاشته، معاشقات عشاق و شعرای عاشق پیشة ما چه کیفیتی داشته، گفتار و کردار عاشقان و معشوقان و مناسبات ایشان چگونه بوده است و ازین قبیل.

یکی از نتایج حاصل این بود که متقدمان عشاق و شاعران ، کسانی نظیر عنصری و فرخی و منوچهری و امثال ایشان، در تغزلات و غزلهای خود همواره عزت نفس و علو مقام عاشق را حفظ کرده اند و در خطاب به معشوق خود را هرگز بحد خوار مایگی و ذلت تنزل نمی داده اند ؛ اما هر چه از ایام قدیم به ایامی که ما در آنیم نزدیک می شویم در شعر غزلی کیفیت این مناسبات ازین حیث راه نزول می پیماید تا جائیکه شعرای عهد صفوی و کمی پیش از آن ، در سخنان عشق آمیز ، خود را سگ کوی معشوق و حتی خاک راه این سگ می خوانند و کم کم مسأله و موضوع سگ معشوق از مسایل و موضوعات رایج شعر می شود و شعرا چه بسیارمضامین عجیب و غریب که راجع باین موضوع در شعر می آورند و به اصطلاح چه« سگیات» که می سرایند
.
ما به علل این تنزل هر چه باشد، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی، روحی ، مجموعة این چهار علت یا هر چه ، کار نداریم. اما آنچه مسلم است اینست که « سگیات» شعرای عهد میانه و متأخر فصلی مبسوط از فصول و مضامینی است که متداول بین شعراست. کمتر شاعری از شاعران عهود مذکور می شناسیم که دیوانش آلوده به « سگیات» نباشد. باز کار باین نداریم که چرا، اما میدانیم که امروز ما متنفریم، یا لااقل بسیاری هستند که متنفرند، ازینگونه مضامین.

استاد مجتبی مینوی چندی پیش بمناسبتی مقداری از « سگیات» جامی را گرد آورده ضمن مقاله ای در مجله یغما منتشر کرده بودند. در اشعار گردآوردة ایشان گاهی ابیاتی بود که واقعاً نفرت برانگیز و عجیب بود، از قبیل:

هستم سگکی بر آستانت
خرسند زتو به استخوانی
شد سگ کوی تو جامی، چون سگانش داغ کن
تا بداند هر که بیند کز سگان كوی تست
اگر پای سگی می بوسم ای ناصح مزن طعنه
که من روزی بکوی آشنائی دیده ام اورا

و بسیاری امثال اینها. استاد مینوی در آن مقاله نوشته بودند:« این نکته نیز شاید بگفتن بیرزد که تقریباً تمامی این مضامین جامی از سه بیت فخرالدین عراقی گرفته شده است :

بــــگذار که بگذرم بکویت
یکـدم زسگان کــویـم انگار
بگذاشتم این حدیث کزمن
دارند سگان کــوی تـو عار
پندار که مشت خاک باشم
زیر قدم سگ درت خوار»(6)

پیش از عراقی که سه بیت از « سگیات » او را استاد مینوی نقل کرده اند، من حتي در شعر سنائی هم باین مضمون برخورده ام ، از جمله در غزلی که به بلندی ، کم از قصیده نیست. میگوید:

ما را سگ خویش خوان که تا ما
گوییم که شیر چرخ ماییم(7)

گرچه عشقهای اخیر سنائی را از جمله « عشق های مجازی » نشمرده اند ولی خواه در عالم عشق مجازی یا حقیقی ، همین معنی را سعدی هم بیان کرده، منتها ببینید عبارت چقدر فرق دارد، میگوید:

یکروز به بندگی قبولم کن
روزدگرم ببین که سلطانم
و هم سنائی در مقطع غزلی می گوبد:
سگی خواندی سنائی راوآنگه گفتی آن من
زهی احسان زهی تحسین بنام ایزد(8)

هر چند اینگونه شعرها ـ هر که گفته باشدشان ـ امروز بنظر ما ناخوشایند است؛ باز در مورد عشقهای کسانی مانند سنائی و جامی کم و بیش میتوان کوره راهی به كوره دهی نشان داد، اما در خصوص بسیاری سرایندگان دیگر که فقط از سنت و سابقه تقلید کرده اند و تقلید را به اقاصی حدود رسانده اند بهیچوجه نمی توان از نفرت طبع جلوگیری کرد. عجیب اینست که پسر شاه اسماعیل سرسلسله هم ـ با آنهمه مقدورات و توانائیها ـ چنین ابیات و مضامینی دارند. دیگر اینجا بهانة عشق الهی و عرفانی نیز مجالی ندارد و صرفاً تقلیدی است از یک سابقة زشت. مثلا سام میرزا که پسر و برادر مقتدر دو پادشاه توانا بود، امیر و فرمانروا بود، چندانکه داعیة سلطنت داشت، کدام معشوق یا معشوقه را میخواست که احتمالا بر او دست نمی یافت؟ و تازه این چه جور عشقبازی و اظهار عشق است؟ بهر حال، از بیتی چند معدود که سام میرزا خود از شعرهای خویش برگزیده است و در تذکره ای که نوشته ، بیادگار ثبت کرده؛ بیتهائی ازینگونه میخوانیم :

پابوس سگ یار نگوئی هوسم نیست
دارم هوس اما چکنم دسترسم نیست
کنـــد سگت ز وفا میل دوستداری ما
عجب که عار نمی آیدش زیاری ما(9)

با توجه باین احوال، توجه به طبع تقلید پیشه و سنت پرستی و سابقه دوستی بسیاری از سرایندگان قدیم و اخیر ما ، توجه باین تدنی و فرومایگی طبع که حاکم و آمر بر مأمور و محکوم و امیر و اسیر، از خرد گرفته تا بزرگ، بوده است، دیگر چندان بعید و بیجا نمی نماید که کسی نام و تخلص خود را سگ انتخاب کند و چنان بیتها بگوید.

اصلا مثل اینکه این خوار مایگی و خسیسی خاطر در سرشت زمانه بوده است. یکی دیگر از شعرای عهد صفوی که ذکر و شعرش در تذکرة نصرآبادی آمده، مردی است بنام« میرزا ابراهیم» این مرد چون تخلص نداشته انگار امر شاعری خود را کامل نمی پنداشته؛ ازینرو برای اینکه نام خود را به تخلصی برساند از دوست و همکار خویش ، شاعری دیگر بنام« میرزا حسن راهب» تقاضا می کند که برایش تخلصی برگزیند اما ببینید از میان آنهمه صفات و اسماء ذات و معنی بسیط و مرکب فارسی و عربی مصطلح و نا مصطلح، به چه کلماتی برای تخلص خود اشاره می کند، می گوید:

راهب! زکشاکشم رهانی خوبست
نــامم بـه تخلصــی رســانــی خــوبست
گــر کلبی، اگر عبدی، اگر ابراهیم
ماراسگ وبنده هر چه خوانی خوبست(10)

گرچه راهب حرمت دوست نگهداشته، فروتنی او را جواب جمیل گفته است؛ اما مقصود توجه به حدود فروتنی است ، جواب راهب به میرزا ابراهیم اینست:
خورشید سپهر اعظمت میخوانم
بهتـر زتمــام عـالمت میخوانم
شاهی وزدرویش تخلص طلبی،
من ابراهیم ادهمت میخوانم(11)

و اما صادق گاو اصفهانی است زیرا نامش در تذکرة معروف آذر بیگدلی جزو شعرای اصفهان آمده، بدینگونه:« صادق گاو ، خادم مسجد جامع عتیق اصفهان است و بگاو مشهور بوده، غیر ازین قطعه که در جواب خاقانی گفته دیگر شعری ازو بنظر نرسید:

ایصادق آنکسان که طریق تو میروند
ایشان خــرند و خر روش گاوش آرزوست
گیرم که خرکند تن خود را بشکل گاو
کوشاخ بهردشمن وکو شیر بهر دوست (12)

قطعه خاقانی را ـ که صادق گاو این دو بیت نقیضة آن کرده، گرچه بسیار مشهور است ـ ذیلا نقل میکنیم تا اصل و نقیضه برای مقایسه نزدیک هم باشند:

خاقانیا خسان که طریق تومی روند
زاغـنـد و زاغ را صفـت بــلبــل آرزوست
بس طفل کـــارزوی تــرازوی زر کنــد
نارنـج از آن کنــد که تــرازو کنــد زپوست
گیرم کـــه مارچوبه کنــد تن بشبه مـار
کوزهربهردشمن وکومهره بهر دوست؟(13)

***
خوب دیگر، نقالی ما تقریباً تمام شد. اما پیش از تمام تمام، این را هم بگوییم که اینچنین مسخرگیها که بعضی از «اهل ذوق» بر خود نامهای عجیب گذارند و باصطلاح خوشمزگی کنند، خاص شعرای عهد صفوی نیست پیشینیان دور هم گاهی باین افتخارات نائل می آمده اند. در ترجمان البلاغه تصنیف محمدبن عمر رادویانی ـ قدیمترین کتب موجود فارسی در بدیع و از قدیمترین کتابهای زبان ما ـ قطعه ای آمده است از سراینده ای با نامی از همه این نامهای مسخره عجیبتر. سرایندگان مذکور لااقل نام حیوانی بر خود نهاده بوده اند اما گویندة آن قطعه از این حد هم گذشته و نام عضوی از اعضای الاغ را داشته است
!
نام و قطعة دوبیتی او چون رکیک است سزاواز انتشار در این مجله نیست ، بیت اول این قطعه را میتوان نقل کرد که گفته:

باراست همه خلق را بجز من
در بــاغ امیــر بــلنــد پــایــه

الی آخر ( بقیه قطعه را میتوان در ترجمان البلاغه دید.(14) )

در تذکرة یخچالیه تألیف محمدعلی مذهب اصفهانی متخلص به بهار، که تذکره ای است هزل آمیز نیز فصلی در « شرح حال فلان که متخلص به خر است» آمده (15) با ترجيع بندی نقیضة ترجیع معروف سعدی؛ اما چون اشخاص مذکور در این تذکره بخلاف گذشته حیوان نامان سابق الذکر، وجود حقیقی نداشته اند و بقول نویسنده« مجعول و چون قصص مقامات حریری از صفحة خیال منقول»(16) اند و منظور از تألیف کتاب فقط « ادخال سرور در قلب دوستان. . . و اشتغال یاران»(17) بوده است، ازینرو کار و سخن ناقلان مذکور از دائرة بحث و نقل ما بیرون است. تمام تمام.


تهران ـ آبانماه 1340
مهدی اخوان ثالث
( م. امید )



1ـ تذکرة نصرآبادی ، طبع مرحوم وحید دستگردی ـ تهران مهر 1317 ص 408ـ 107 (2) ـ ترجمان البلاغه. چاپ احمد آتش ـ استانبول 1949 میلادی ص 95 ـ این قطعه را شمس قیس با مختصرتغییری به یوسف عروضی نسبت داده، ر.ک: المعجم فی معابیر اشعار العجم، چاپ استاد مدرس رضوی ش 544 انتشارات دانشگاه تهران ص 364 ـ (3) ـ مقصود شاه عباس اول ملقب به کبیر است (4) ـ یعنی آذین ، آینه بندان چراغانی (5) ـ تذکره نصرآبادی چاپ مذکور ص431 ـ (6) ـ مجلة یغما ـ شماره 11 بهمن 1338 مقالة خاک پای سگ معشوق ـ ( 7) ـ دیوان حکیم سنائی بکوشش مظاهر مصفا ، امیرکبیر دیماه 1336 ـص 486 ـ (8) ـ همین مأخذ ص415 ـ (9) ـ تحفة سامی ، طبع مرجوم وحید دستگردی ، تهران اسفند 1314 ص191 ـ (10 ) ـ تذکرة نصرآبادی طبع مذکور ص 108 ـ (11) ـ همین مأخذ ص 108 و ص بعد ـ ( 12) ـ آتشکدةآذر، باهتمام سید جعفر شهیدی، چاپ مؤسسة نشر کتاب تهران اردیبهشت 1337 ص184 ـ (13 ) ـ دیوان خاقانی شروانی بکوشش دکتر ضیاءالدین سجادی کتابفروشی زوار، تهران ، بی تاریخ ( تاریخ مقدمة مصحح فروردین 1338) ص839 ـ این قطعة خاقانی در جاهای دیگر، مختلف با این ضبط آمده که ازین ضبط مشهورتر است ـ (14) ـ ترجمان البلاغه چاپ مذکور ص 47 ـ و چاپ بی اعتبار تهران بمباشری ع . قویم ، اردیبهشت 1339ـ ص 32ـ (15) ـ تذکرة یخچالیه بتصحصح و تحشیة احمد گلچین معانی، چاپ سوم تهران، شرکت تضامنی حیدری ، بی تاریخ ( تاریخ مقدمة مصحح شهریور 1321) ص41 ـ (16) ـ همین مأخذ ص 23 ـ (17) ـ ایضاً ص 20.


* ماه نامه فرهنگ ، جلد اول ، شماره یک ، دی 1340 ، ص 87 ـ ۹۱

به نقل از :آقای امیر حسین داوودوندی

محمد قهرمان/ غلامرضاصدیق/ حسین خدیوجم/ مهدی اخوان ثالث/علی باقرزاده نعمت میرزازاده. در وبلاگ رضا افضلی