انجمن ادبی قهرمان/رضا افضلی/بخش هفتم
انجمن ادبی قهرمان/بخش هفتم
اشكاف هاي در دارِِِِ دور تا دورِِ اتاقِ انجمن، مملو از كتاب هايي است كه با نظم، كنار هم چيده شده است. قفسه هاي كتابِ پشتِ سرِآقای قهرمان باز است و از آن سوي اتاق با چشم هاي جواني، عطفِ بسیاری از كتابها خوانده مي شود. تعدادي فرهنگ، از جمله لغت نامة دهخدا در بالاي قفسة ضلعِ غربي اتاق وجود دارد كه مي تواني صندلي بگذاري و مُجَلّدِ موردِ نياز را برداري و به بحث پيش آمده در انجمن، پايان دهي و يا مشكل حل نشده اي را با پاسخي صحيح به پايان رساني. در طولِ سال هایی که با محمّد قهرمان برای انتخاب و خرید کتاب به نمایشگاه ها و کتاب فروشی ها می رفتیم گاهی ازکتاب های جالب دو عنوان هم برای خودمان می خریدیم.
باری، خانۀ محمّد قهرمان همان منزلي است كه دكتر شفيعي كدكني آن جا را «مجمع اهل ادب خراسان» مي شمارد و دربارة اهمّيت آن چنين مي نويسد: «منزل شاعر استاد و شعرشناس برجستة روزگار ما، دوست بزرگوارم محمّد قهرمان (كه هر هفته اهلِ ادب در آن جا گرد هم جمع اند و دانشكدة ادبيّات واقعي خراسان است). 6/12.
دكتر غلامحسين يوسفي برگزاري انجمنِ اهلِ ادب خراسان را در منزل قهرمان، چنين تصوير مي كند: «در يكي از خيابان هاي فرعي غربِ مشهد در خانه اي كم وسعت و آرام، در اتاقي كوچك و ساده، روزهاي سه شنبه عصر تني چند از شاعران و دوست داران شعر و ادب جمع مي شوند. در آن جا از شعر، سخن مي رود. بعضي از حاضران سروده هاي خود را مي خوانند. گاه ديگران صميمانه به اظهارِ نظر مي پردازند. دو سه ساعتي با هم هستند و بعد هركس پيِ كار خود مي رود تا سه شنبة ديگر. آن جا خانة محمّد قهرمان شاعرِ خراسان است» 7/772.
منزلِ قهرمان، اين «دانشكدة واقعي ادبيّات خراسان» گردش هاي علمي و شاعرانه هم دارد كه غالباً با دعوت شعراي مختلف كشور از محمّد قهرمان صورت مي گيرد. در اين سفرهاي خصوصي غالباً آقاي قهرمان را برخي از دوستان شاعرش، همراهي مي كنند. درسال 42 قهرمان و اخوان ثالث با اتومبيلي كرايه اي از نوع (پابِدا) و با راننده اي ناآشنا به راه، براي ديدار از يدالله قرائي و مزار شيخ زين الدّين تايبادي و مقبرة شيخ جام به تايباد رفته اند. در راه با یک سيل ناگهاني روبه رو شده و از بيراهه رانده، تا سرانجام به جاي عصر، شب هنگام به تايباد رسيده اند. قهرمان و اخوان در راه با هم غزلي سروده اند با اين مطلع:
بيا دلا كه دو روزي به تايباد رويم
به سوي آن كه بُوَد مقصد و مراد رويم 11/67و68
سفرهاي داخل ايرانِ استاد محمّد قهرمان به تهران، يزد، اصفهان، شيراز، تبريز، كرمانشاه، مازندران، گيلان، و جز آن ها بوده است. سفرهاي كوتاه قهرمان و شاعران ديگر به شهرستان هاي استانِ خراسان از جمله به نيشابور و شيروان و ملك متعلّق به علي باقرزاده مشهور به «خان حاكم» واقع در جلگة رخ و برخي از روستاهاي نزديكِ مشهد مانند: عنبران، گلمكان و نوده نيز قابل يادآوري است. در سفرِ سال هفتاد و دوِ قهرمان به عنبران، عصاي كمال شكسته و باقرزاده براي اين واقعه، قطعه اي ساخته است. 12/215.
حدود سال1348محمّد قهرمان روزهای جمعه با دوستان و همکارانش به گردشِ خانوادگی می رفته و در دو سه تا از آن گردش ها دکتر علی شریعتی هم شرکت داشته است. دکتر شریعتی از معدود استادانی بوده که برخلافِ غالبِ استادان دیگر خود برای گرفتن و بر گرداندن کتاب، به کتابخانه می آمده است. علی شریعتی که از شیفتگان اشعار اخوان ثالث و مُعَرِّف پُر نفوذِ آن شعرها به دانشجویان بوده، با نزدیک ترین رفیقِ صمیمی و شاعر اخوان یعنی محمّد قهرمان حشر ونشر داشته است.
دکتر علی شریعتی همانطور که در برخوردِ با دانشجویان، بسیار متواضع و زود جوش بوده، با کارمندان هم به همان اندازه مهربان و صمیمی بوده است. دکتر جلال متینی بعد از انقلاب دربارۀ شریعتی نوشته است:
«این سنّت شکن، خوش نداشت چون طریقۀ معمول توسّطِ مستخدم از کتابخانه برای خود کتاب به امانت گیرد یا کارهای اداری خود را با نامه یا تلفن رفع و رجوع نماید و بدون تصوّر آنکه از طبقۀ بلندپایگان است، به اتاق کار میان پایگان اداری می آمد و مشکل یا پرسش خود را مطرح می ساخت. حضورِ او در هر کجای دانشکده تعقیب و گزارش می شد. وقتی در یکی از اتاقهای اداری حضور می یافت، سایر کارمندان برای کلام موزون و متینش، همه به آن اتاق می آمدند. ولی ناگاه مستخدم، فردِ ارشدِ آن اتاق را برای انجام کارِ ضروری به اتاق رئیس فرا می خواند و جلسه، در چند دقیقه، به خداحافظی همکاران می انجامید». 9 /62 .
بگذریم. غیر از دکتر شریعتی، همراهانِ محمّد قهرمان در این گردش های خانوادگی دکتر برادران رفیعی، دکتر سیروس سهامی، دکتر زمردّیان، ابوالقاسم بیگناه، دکتر یغمایی، وکتابداران آن سال های دانشکده خانم گیتی فلّاح، خانم مینا شهیدی و خانم فریدۀ قهرمان (خواهرِ همسرِ استاد محمّد قهرمان) بوده اند. اخبار این گردشها به گوش آقای دکتر متینی می رسید و بر دشمنی او با محمد قهرمان می افزود.
محمّد قهرمان یک بار در سال 1355 به دعوت شادروان خديوجم که در کابل به سر می برده، به همراه دوست بسیار صمیمی اش احمد كمال پور برای تنظیمِ کتابخانۀ سفارتخانۀ ایران، به افغانستان سفر كرد.
برای بارِ دیگر، آقای قهرمان و همسرشان با اتومبيل لادای خود و همراهی دوستانشان در سه ماشين ديگر از اواخر اسفند 56 تا 12فروردينِ57 به افغانستان سفرکردند. آنان با همان چهار ماشین، پس از افغانستان به كشور پاكستان رفتند و بعد از ديدار از شهر لاهور به ايران بازگشتند. گویا رانندگی کردن از سمتِ چپِ جادّه، در راه های پاکستان برای ایشان دشوار بوده است. از آقای مهندس یعقوب دانش دوست، شنیدم که وی و همسرش هم در این سفر همراه آقای قهرمان بوده است.
استاد محمّد قهرمان و همسرشان، يك بار براي جُستنِ علّت درگذشت بچه هاي نوزادشان و بار دوم براي معالجة ناشنوايي فرزندشان روزبه، به آلمان سفر كرده اند.
سفرِ انفرادي و بي دوستِ همدل، به آقاي قهرمان نمي چسبد. به خاطر دارم محمّد قهرمان قبولِ شركت در يكي از مسافرت هاي علمي به خارج از كشور را مشروط به همسفري دوستانش كمال و صاحبكار كرده بود. آقای قهرمان چند باري براي انجامِ مراسمِ عروسي پسرشان به اتفاق همسر و فرزندان و خويشانِ خود به شيراز سفر كردند. و يكي دوبار ديگر براي شركت در جشنِ تولّد عروسشان و ديدار با شاعرانِ شيرازی به آن شهر رفتند.
در سال 81 با محمّدِ قهرمان و دوستان دیگر شاعر به دعوتِ کانون ادبیّات ایران با قطار به تهران رفتیم.آقایان قهرمان و دبیری و خاوری و صاحبِ این قلم، در یک کوپه بودیم و آقایان شکوهی و نظافت و دیگران در کوپه های دیگر. به تهران رسیدیم و در هتلِ اقامتمان من وآقای محمّد قهرمان در یک اتاق اقامت کردیم و آقایان خاوری و دبیری در یک اتاق. روز آخر با آقای قهرمان به منزل پسرانمان رفتیم و یک روز را با آنان گذراندیم. منزل روزبه قهرمان و پسرم محمّد در منطقۀ شهران خیلی به هم نزدیک بود... ادامه دارد رضا افضلی