آبروبانِ وطن/رضا افضلی

 

آبروبانِ وطن
...
..
آبروبانِ وطن! آوازۀ تُندر زتوست
سرفرازی های ایران اهورا فر زتوست
/
زیررانت می کند پرواز «تندر» بی شکست
«رخش» و «شبرنگ» و هزاران اسب نام آور زتوست1
/
در جدالِ کشتی دزدان دریایی چو برق
خشم اقيانوس وطوفانموج پهناور زتوست
/
رستم دستان، به تو بخشيده زوربازوان 
بابک و يعقوب و نادرهمتِ مهتر زتوست
/
خاينان شرمنده اند از بردن نامت مدام
خود فروشان را به دل ها آتشين کيفر زتوست
/
آريوبرزن ترا باشد هواخواهی قدر
تا جهان باشد نهيب سیل خارادر زتوست
/
بستن سدها به راه دشمن چنگیز خوی
گر که باشد ترک وتازي يا که اسکندر، زتوست
/
روح تاریخی و مي تازي به خیل غاصبان
هرعقابی را به ميهن نیروی شهپر زتوست
/
هيبتِ قايم مقام وجرأت میر نظام
بُرّش رأیِ مصدق های بی یاور زتوست
/
گُرد و سالار دماوند و سهند و سوبلان
شوکت ضحاک کُش آن گردآهنگر زتوست
/
اين وطن بيمي ندارد از شغادان پليد
اوج پيروزي به گاه حملۀ دیگر زتوست
/
خون غيرت گربجوشد در رگانِ توده ها
برسر هر مرزِ ميهن، خيل جنگاور زتوست
/
روی توسن های غیرت، زن همان شير نر است
بر سمند مرزباني گُردِ مه پيکر زتوست
/
سَروَر نام آوراني تاج فخرِ مردمي
صولت گُرد آفريد آن شير گُند آور زتوست
/
بر فراز قلۀ تاریخ جولان می دهی
محو ترک و تازی و دیوان حیلت گر زتوست
/
کس ندارد آن جگر کآید به پنهانگاه تو
قلۀ آتش فشانی، جوشش آذر زتوست
/
درفراغت تا که نوشانوش گردد بهره ات 
نغمۀ طنبور و دف، آوای خنیا گر زتوست
/
تا ستاید باغ فردوس و بهاران عطر تو
بوی مست یاس و نرگس، عطرسوسنبر زتوست
/
چون وطن باشی سزاوارستایش تا ابد
قرن ها باشد که استقلال این کشور زتوست

چهارشنبه بيست هفتم مرداد ١٣٩۵ هفدهم آگوست ٢0١۶ گولدینگ پارک تورنتو کانا دا. رضا افضلي

1-«تندر»: اسب آریو برزن/«رخش»:اسب رستم/«شبرنگ»:اسب سیاوش

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک

https://telegram.me/Reza_afzali_channel
رضا افضلی
شعرها و نوشته ها
 

از: دکتر شفیعی کدکنی/بیستم مردادماه زادروز دکتر عباس زریاب خویی

 

بی ارزشی اغلب مقالات مندرج در مجله های به اصطلاح علمی پژوهشی از آغاز بر عالمان و پژوهشگران حقیقی آشکار بود و امروزه تقریباً بر همگان واضح شده که این مسابقه نامیمون نه تنها به تولید علم کمک نمی کند بلکه عالمان واقعی از ورود به این میدان آلوده دوری کرده و تولید علم!!! را به حریصان و طماعان وا می نهند و می گویند:
«و قوی تر سببی ترک دنیا را مشارکت این مشتی دون عاجز است که بدان مغرور گشته اند.»

اما وزارت علوم همچنان بر این طبل تهی می کوبد و به گمان خود با سرعت نور تولید علم می کند.

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می کنند


در ذیل، یادداشتی که استاد شفیعی کدکنی به مناسبت درگذشت استاد بزرگ عباس زریاب خویی در «سال ۱۳۷۳» نوشته اند را تقدیم همکاران عزیز می کنم و امیدوارم که از خواندن و باز خواندن آن غافل نشوند 👇👇

در این عصر، با محققان و استادان و فضلا و شبه‌ فضلای بسیاری توفیق حشر و نشر داشته‌ام و آنها را در چند دسته دیده‌ام: گروهی می‌شناسم-و چه انبوه!- که «نخوانده»‌ها و «ندانسته»های خویش را به قلم می‌آورند و گاه با لعابی از اصطلاحات دهن پرکن شرقی و غربی، خیل عظیمی از «عوام روشنفکران» را نیز فریفته خویش می‌کنند؛ هم اینان‌اند که اگر کسی از «تحقیقات» و نوشته‌های خودشان امتحانشان کند از عهده پاسخ برنمی‌آیند. در نوشته‌های اینان تمام «افعال مثبت» را می‌توان «منفی»

Golchin, [14.08.16 06:54]
[Forwarded from محسن پورمختار]
کرد و تمام «افعال منفی» را «مثبت» و آب از آب تکان نخواهد خورد!

گروه دوم، آنان که هر چه دارند همان است که نوشته‌اند و گاه این نوشته‌ها تکرار گونه‌های یک «دانسته» است که غالباً از مصادیق علم برگرفته از «افواه‌الرجال» است و یا پشت جلد کتاب‌ها.
گروه سوم آنها که هرچه دانسته‌اند نوشته‌اند یا به گونه یادداشت باقی گذاشته‌اند، امثال قزوینی و پورداوود و دهخدا و کسروی و تقی‌زاده و اقبال و معین و همایی و مینوی و خانلری (از گذشتگان) و جمعی از استادان حی و حاضر که خداوند آنان را برای پاسداری از فرهنگ ایران زمین در زینهار خویش نگه دارد! اینان‌اند که سازندگان فرهنگ ملی ما در عصر حاضر به شمار می‌روند، در کنار آفرینندگانی از نوع بهار و هدایت و نیما و شهریار.
ولی نوع چهارم و نادری نیز در این میان هست که اینان خوانده‌ها و نوشته‌ها و اندیشیده‌هاشان، به هیچ روی، با آنچه از ایشان به صورت مکتوب باقی مانده است، هماهنگ نیست، یعنی میراث تألیفی و مکتوب ایشان، از حجم دانسته‌ها و برق هوش و ژرفای اطلاعات ایشان حکایت نمی‌کند، گیرم چندین اثر برجسته از ایشان باقی بماند. در میان آنانی که از نزدیک به سالیان محضر ایشان را درک کردم، دکتر علی‌اکبر فیاض (مصحح تاریخ بیهقی) و استاد بدیع‌الزمان فروزانفر از اینان بودند و زریاب نیز یکی دیگر.

با اینکه تألیفات و ترجمه‌ها و مقالات زریاب، در حد چشمگیری است و او را در صدر پدید‌آورندگان فرهنگ ایرانی در عصر ما قرار می‌دهد، ولی باز هم می‌توانم با اطمینان بگویم که دانسته‌ها و خوانده‌ها و اندیشیده‌های او، چندین برابر آن چیزی است که از وی به عنوان میراث مکتوب باقی می‌ماند.

از این بابت نیز مرگ او، غبن بزرگی است برای فرهنگ ایرانی و دریغی دیگر که چرا بیشتر از این ننوشت و یا دردناک‌تر اینکه بگویم با کارهای گلی، که پیرانه‌سر- برای گذران زندگی روزمره‌اش بر دوش او گذاشتند- نگذاشتند که آنچه را دلش می‌خواست بنویسد.
آخر مگر این مملکت چند «زریاب» داشت؟

Golchin, [14.08.16 06:54]
[Forwarded from چشم‌و‌چراغ]
[ Photo ]
بیستم مردادماه زادروز دکتر عباس زریاب خویی، تاریخ‌نگار، ادیب، نسخه‌شناس، مترجم و نویسندهٔ نامدار است. زادروز این چشم‌و‌چراغ دانش و پژوهش گرامی باد.
@cheshmocheragh

تاریخ دان/رضا افضلی

تاریخ دان
به دوست تاریخدانم :سید مهدی سیدی
...
..
با نگاهی نو، جهان را بنگرد تاریخ دان...
می رود با نقب تازه تا به اعماق زمان
/
واقعیت هرچه باشد گرچه شیرین گر چه تلخ
می کشد بیرون زتاریخ و کند آن را عیان
/
می رود تا عمق اقیانوس دیرین قرون
آورد بالا چو غواصان گهر های گران
/
می زداید هر دروغ و یاوه را از گفته ها
وزخبرهای غرض آلودۀ خرد و کلان
/
با پژوهش های او خونخواری اش ثابت شود
خانِ دزد نزدِ مداحان شده جنت مکان
/
می فتد در چاه ذلّت شاه سفاکی که شد
با دروغ جان نثاران شوکتش بر آسمان
/
نا مورّخ های درباری نیاوردند هیچ
آن فجایع را که شاه هرزه می کردش نهان
/
هر چه خوش می داشت شاه و چاکرانش ،با غلو
ثبت می شد با زر و مشک و گلاب و زعفران
/
بيهقي اما تعهد داشت باشد حق نويس
واقعیت را نمايد بی هراس و بیم جان
/
او که ازجانش گذشت و ازهمه اهل و عیال
ماند در تاريخ عالم جاودانه قهرمان
/
مي توانست او که گردد جذب قدرت ازنخست
تا که قدرت درنبندد حکم حذفش را ميان
/
مي چکید از خامه اش الفاظ با حکم خرد
تار و پود گفته هاش بافه های پرنيان
/
در همه تاريخ گشته حق نویسان را جزا
رنج تبعید ازدیار و بند و زنجیر گران
/
واقعیت ها ی پنهان گشته از دید خرد
مي شود چون ريگ و ماهی در زلالی ها عيان
/
رضا افضلی بیستم جولای 2016 برابر با سی ام تیر ماه 1395
تورنتو کانادا
..................................................................................
/
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک

https://telegram.me/Reza_afzali_channel
رضا افضلی
شعرها و نوشته ها

غروب و غربت / رضا افضلی


غروب و غربت
...
..
دلم برای عزیزان و خانه ام تنگ است
چقدرنام شریف وطن خوش آهنگ است
/
بهشت هم به غریبی چو دوزخ است مرا
که کارِ«کژدم غربت»فشردن چنگ است
/
مدام، چهره و لبخند مهربانانم
به عکسخانۀ دل عاشقانه آونگ است
/
غروب و غرب و غریبی و دیده ام ا کنون
درین ترانۀ دلتنگی ام هماهنگ است
/
دل گرفتۀ دور از دیار من امروز
به سان ماهی سرخِ اسیر خرچنگ است
/
اگرکه دیده شود قلب من به چشم کسی
همان انار پریشانِِ دانه گلرنک است
/
غروب چون که در آید به روی بوم شفق
زلاله زار وطن لخته لخته پیرنگ است
/
اگرچه سرخ به لب های یار می ماند
عقیق، عقدۀ غربت به سینۀ سنگ است
/
به چنگِ باد، سفرکرده بوته ای می گفت:
زخاک خویش بریدن مذلت و ننگ است
/
بسا پرنده که با دانه ای اسیر شود
ز بعد دانه بسی دام های نیرنگ است
/
بسی شنیدم و خواندم،به غرب شد ثابت:
«به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است»
/
رضا افضلی کانادا / تورنتو 
ششم آگوست 2016 میلادی شانزدهم مرداد ماه 1395
/
تصویر این بنده در میسی ساگای تورنتو
بانگاه دوربین پسر عزیزم محمد 

http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ رضا افضلی
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک
https://telegram.me/Reza_afzali_channel
رضا افضلی
شعرها و نوشته ها

گويد نوه ام ماني/رضا افضلی

سی یکم شهریور زادروز اولین نوۀعزیزم مانی افضلی(پسر محمد و مونا جان است) این غزل را با شادباش روز میلادش به خانواده های افضلی و تکمیلیان (برای بار چندم) انتشار می دهم.

......
گويد نوه ام ماني
..
.
گويد نوه ام ماني:كو موي شَبَق پوشت

برف است كه می بارد بر صبح بناگوشت
/
هنگام سخن گفتن،گويند همه: بوده

موهاي بلند تو ،رقصان به بَر و دوشت
/
گم كرده جواني را، از كوچه ترا آرند 

زير بغلت گيرند،چون مستت و مدهوشت
/
گويند جواني ها، چون رود روان بودي

تبخير ترا كرده، چون بركه ي خاموشت
/
از اهل ادب بودي، اما زچه رو اكنون

كم كم شده هر چيزي، از ياد فراموشت
/
تا كودك خردي را، گيري به بغل از مهر

ازبيم نفس هايت، گيرند ز آغوشت
/
گفتم نوه را: خوش باش، اكنون كه ترا باشد

اين پيكر سهراب و اين گونه ي گلپوشت
/
كاووس زمان هر روز، سازد به رَهَت آتش

كزشعله بتازاند مانند سياووشت
/
ماني! به جهان ماني! با شادی و خوشخواني

عشقت همه دم يارو، امّيد همه توشت
/
بي وقفه بُرو تا باز، روزي نوه ات گويد:

«برف است كه مي بارد برصبح بناگوشت». 
/
رضا افضلي 

پنج شنبه 25شهريور 1389 تهران

تصویر:
از راست به چپ مانی و دوستش پارسا حسن زاده مهربان،که در حیاط مدرسه R.J.LANG گرفته شده است./تورنتو تابستان1394

https://www.facebook.com/photo.php?fbid=1097368826963038&set=pb.100000697921408.-2207520000.1470104048.&type=3&theater
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک

 


............................................................................

دیرینه بشر / رضا افضلی

 دیرینه بشر
...
.
دیرینه بَشر، حلقه زده در صفِ همراه
تا دوره کند جمعِ گوزنان به سحرگاه...
/
این بسته به خود جامه ای از جلدِ خَز و خِرس
وان کرده به پا موزه ز تن پوشۀ روباه
/
در جِلد پلنگی شده آن جَدّ و به تَرفند
مخفی ز شکارش شده پنهان به کمین گاه
/
با زلفِ پَت و ناخن تیز و تنِ پُر چاک
با جمعِ دود بی خبر از چاله و از چاه
/
در پنجۀ پُر قوّت او ، خنجری از سنگ
جوید زگوزنان دوان لقمۀ دلخواه
/
نابرده شکاری به بُن غار و زمستان
برف است و ستم های شب و سختی جانکاه
/
آذوقه او مانده ای از جلد درختان
دستش شده از خوردنی یک شبه کوتاه
/
تا بوده گذرکرده بسی صبح و بسی شام
خورشید همین بوده و این ماه همان ماه
/
او دیده که خورشید براید زپس کوه
چونان همه ازقافلۀ عمر نه آگاه
/
دیرینه بشردیده شب و روز زغارش
جنگل شده در نوشدن فصل گذرگاه
/
از آمدن و رفتن خورشید به هر روز
از منظرۀ غارِ نَمورش شده آگاه
/
اودیده بسی قافلۀ ابر دهل زن
وآن صاعقه و حملۀ توفانِ به ناگاه
/
دنیا به سواران شجاعش نکند رحم
درهم شکند راکب اگر شیخ و اگر شاه
/
نابود کند کوخ فقیران تهی دست
برباد دهد کاخ زر و خیمه و خرگاه
/
گر روی کند بخت، شود کاه بسی کوه
ور پشت کند دهر، شود کوه پرِ کاه
/
تاچشم زند می گذرد سال پس از سال
نو می شود و کهنه، بسی سال و بسی ماه
/
بس زاده و بس مرده بشر قرن پس از قرن
افزوده به فرهنگ کم و بیش چو اشباه
/
نو نو رسد آدم به زمین نسل پس از نسل
درخاک شود نسل کهن گاه پس از گاه
/
بسیار قرون رفته و امروز رسیده
نوبت به کسانی که شده هردمشان... آه
/
روز و شب آدم سپری گردد و گوید:
ای کاش رسد دورۀ آرامشِ دلخواه
/
رضا افضلی 22/12/93
http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگم
https://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالبم در فیس بوک