تصویر های خیالی شعر ملک الشعرابهار

     

تصویرهای خیالی شعرملک الشعرا بهار

 رضا افضلی 

       بي گمان يكي از تواناترين و پرنفوذترين شاعرانِ عصرِ مشروطيت، ملك الشعراي بهار(۱۳۳۰-۱۲۶۵ه.ش) است. اقتدار او در سخنوري همين بس كه اديبان زمان در نوجواني چهار واژه ی آينه، اره، كفش وغوره را به او مي دهند و از وي مي خواهند كه با آن كلمات، في البداهه دوبيت شعر بگويد. بهار ارتجالا اين رباعي را مي سرايد كه داراي دو تشبيه و دوكنايه است:

چون آينه نورخيز گشتي احسنت

چون اره به خلق تيز گشتي احسنت

در كفش اديبان جهان كردي پاي

غوره نشده مويز گشتي احسنت (1 )

      او كه از چهارده سالگی در مجامع آزادي خواهان شركت مي كرده است (2) بعد از پدر، ملك الشعراي آستان قدس مي شود وبه زودي به مشروطه خواهان مي پيوندد وهنر خود را در خدمت آزادي و انقلاب قرار مي دهد. تخيل بهار ادا مة تخيل شعراي پيشين است و در همان حوزه ضمن تتبع آثار قدما، به آفرينش تصويرهاي مستقل تر و مضامين تازه مي پردازد و اين كوشش او براي نو آفريني، درديوانش مشهود است.

      درسال 1301 بهار چكامه اي دو بيتي (يعني چهار پاره) و به سبك جديد (3) مي سرايد و در آن از «تاثير وراثت ساير رموز اسرار خلقت»(4) سخن مي گويد:

چيست هستي افقي بس تاريك           

و اندران نقطة شكي مشهود(5)

به دنبال اين شعر است كه شعر معروف «سرود كبوتر»(6) را مي سرايد:

بياييد اي كبوترهاي دلخواه

بدان كافور گون پاها چو شنگرف

بپريد از فراز بام و ناگاه

به گرد من فرود آييد چون برف

سحرگاهان كه اين مرغ طلايي

فشاند پر ز روي برج خاور

ببينَمتان به قصد خود نمايي

كشيده سر ز پشت شيشة در (7)

      بهار در اين شعر، اضافه بر نوآوري در انتخاب قالب، براي ابداع تصاويرتازه نيزمی کوشد   و در كنار شعرهاي چارپاره- كه تعدادشان زياد نيست به سرودن قصيده هايي غرا مي پردازد. او هرگونه تجدد در ادبيات را مي پذيرد، منتهي مشروط بر آن كه اصول و سنت هاي قديم محفوظ بماند. نوشته اند كه بهار در آخر عمر براي گويندگان، آزادي بيشتري قائل مي شود و «حتي آنان را از سرودن شعر سفيدِ بي قافيه منع نمی كند»(8) ولي خود به سبك خراساني وفادار مي ماند واين سنت شعري را به كمال مي رساند. (9) تا آن جا كه دكتر شفيعي كدكني دربارة او مي نويسد: «بي هيچ ترديد از ايام خاقاني به بعد قصيده سرايي نظير او به عرصه نرسيده است» (10)

      بهار در آغاز جواني مثل بيشتر شاعران تازه كار آن زمان، تصاوير كليشه شده اي چون «بند طره» و «تير غمزه» را در شعر به كار مي برد:

بند طره برمن بيدل نه                   

تيرغمزه برمن غمگين زن(11)

      او در همان شعر از «خنجر مژگان» و «ساعد سيمين» هم سخن مي گويد. بهار در آن زمان بيست ساله است و اين قصيده را به عنوان امتحان شاعري مي سرايد. او شاعري است كه براي اثبات شاعري اش آزمون هاي گونه گوني را گردن مي نهد. شاعر پس از صدور فرمان مشروطيت، اين تصوير پيوندي يا تلفيقي را در شعر مي آورد:

انگور شد آبستن، هان اي بچه حور   

برخيز و به گهواره فكن بچه انگور

اكنون شده آبستن و بر گردش هر روز   

چون قابلگان آمده يك قافله زنبور(12)

      بهار در سال 1309ه ش در پايان قصيده اي، از تصويرهاي كهنه و تكراري انتقاد مي كند و تصوير مكرر را اگر قند هم باشد باعث رنجيدن خاطر مي داند:

بهارا همتي جو التفاتي كن به شعر نو     

كه رنجيدم زشعر انوري و عرفي و جامي

مكررگرهمه قند است خاطر را كند رنجه      

ز بادامم بد آيد بس كه خواندم چشم بادامي(13)

      منظور بهار از «شعر نو » نوآوري در مضمون و انقلابي در صور خيال است و ظاهرا با شعر نو كه بعدها به وسيلة سنت شكن بزرگ ادبيات فارسي(نيما) پايه گذاري شده تفاوت دارد.

      ملك الشعرا، بدين سان دلگيري اش را از «چشم بادامي» كه نمايندة تصاوير رنگ باخته و بي فروغ و كليشه شده است، اظهار مي دارد. او در سال 1312ه ش به هنگامي كه در زندان است، شعري به نام «شباهنگ» در قالب چهارپاره و به طرز برخي از اشعار مغرب زمين(14) مي سرايد: 

برشو اي رايت روز از در شرق

بشكف اي غنچه صبح از بر كوه

دهر را تاج زر آويز به فرق

كامدم زين شبِ مظلم به ستوه

 

ماه چون بيوه زنان پوشيده

به حجاب سيه اندر، همه تن

سخت پوشيده جمال از ديده

تا ندانند كه پيرست آن زن(15)

      اين شعر از زندان سروده هاي بهار است و شب مظلم در آن مي تواند هم شبِ زندان باشد و هم سمبل زندگی و سياه و خفقان و وحشت مردم ايران در زمان او. بهارافزون بر نوآوري در تصوير، با نگاهي تازه به طرح مسائل و مشكلات اجتماعي زمانش مي پردازد.

در اين بند از همان شعر از بيداد شب، شكوه مي كند:

از تو و تيرگيت داد اي شب

كه دلم پاره شد از واهمه ات

زين سيه كاري و بيداد اي شب

به كجا برد توان مظلمه ات (16)

      پيداست كه شيوة بيان در اين شعر با چگونگی بيان در اشعار صريحي مثل بيت زير كاملا تفاوت دارد:

شاهي كه بس به مردي خود افتخار كرد

همچون زنان زهيبت دشمن فرار كرد(17)

     دربيت بالا، ارائة مستقيم صورت گرفته و تشبيه رضاخان به زنان ترسو با همة نفرتي كه برمي انگيزد، از نظر هنري تكراري و فاقد ارزش به نظر مي رسد. ولي زيبايي شعر «شباهنگ» با كيفيت بيان تصويري ارتباط دارد و راز زيبايي شعر، در ارائة غير مستقيم و در نتيجه هنري بودن آن نهفته است. اگر استاد بهار شعر اولي را بدين شكل مي سرود آن را تبديل به نظم كرده بود:

از تو و ازستمت داد اي (شاه) 

كه دلم پاره شد از واهمه ات

زين سيه كاري و بيداد اي( شاه)

به كجا برد توان مظلمه ات

      ملاحظه مي شود تعويض واژه هاي مجازي با كلمات حقيقي،بيان شعر را مستقيم و غيرهنري مي كند. بهار به تفاوت بين شعر و نظم كاملا آگاهي دارد و در تعريف آن دو، قطعه اي مي سرايد كه مضمون آن بيانگر عقيدة مترقي او در شعر و شاعري است.

شعرداني چيست مرواريدي از درياي عقل

شاعر آن افسونگري كاين طرفه مرواريد سفت

صنعت و سجع و قوافي هست نظم و نيست شعر

اي بسا ناظم كه نظمش نيست الا حرف مفت

شعر آن باشد كه خيزد از دل و جوشد زلب

باز در دل ها نشيند هر كجا گوشي شنفت

اي بسا شاعر كه او در عمر خود نظمي نساخت

وي بسا ناظم كه او در عمر خود شعري نگفت(18)

      با اين همه، در چكامه هايي كه خود به مناسبت هاي مختلف مي سرايد نظم هاي فاقد تخيل هم فراوان مي آورد:

گر چه كس راي نداده است ولي از صندوق

خود به خود راي برون آمده پنجاه هزار

زآن كه نظميه زحمال و ز مزدور بسي

برده و راي گرفتند يكي چندين بار(19)

      اما هنگامي كه پاي در ركاب توسن خيال مي كند، دستورالعمل شاعري را به حق به كارمي بندد:

كوه از درخت گويي مردي مبارز است

پرهاي گونه گون زده چون جنگيان به خود(20)

      مي بينيم عنصر تصوير با همة زيبايي اش سنتي است زيرا در زمان بهار، مبارزان كلاه خود پردار بر سر نمي گذاشته اند، مگر در نمايش ها و شبيه خواني ها.

      ملك الشعرا در شعري، از شيوة شاعران قديمي سخن مي گويد و ابتذال را حاصل پيروي و تقليد مي داند. بهار اعتقاد دارد كه شاعران مشروطه از جمله خود او سبك هاي تازه آورده اند:

چاپ شد آثارِ استادان پيش

شاعران را تازه شد آيين و كيش

سبك ها شد گرگ و ميش

از پس مشروطه نو شد فكرها

سبك هايي تازه آورديم ما

شد جرايد پر صدا(21)

      بهار، در ادامة اين شعر تمامي تصانيف عارف را نيك دانسته و سبك عشقي را به سبك او نزديك مي شمارد و اعتقاد دارد كه ايرج ميرزا در شاعري پيرو سبك قائم مقام است  ودر اشعارش از لفظ و فكر و سبك او وام مي گيرد. او در همين شعر است كه « عارف و عشقي» را «عوام » مي خواند.

      بهار، سبك اشرف الدين حسيني را تازه و بي بدل مي داند. اما مي گويد كه شعر او منتحل (22) است زيرا كه هپ هپ نامه را زير بغل گرفته است. او دردنبالة اين اظهار نظرها شعر شهريار را تازه و خوشگوار توصيف مي كند اما از كُندكاري او سخن به ميان مي آورد.

      ملك الشعرا، براي يافتن مضامين تازه، انواع شگردها را مي آزمايد. مثلا از اصطلاحات متداول در زمان خود براي ساختن تصاوير شعري سود مي جويد. از بررسي كامل ديوان او و اشعار عشقي و شهريار دريافت مي شود كه استفاده از اصطلاحات روز براي تصويرآفريني، يكي از ويژگی هاي صور خيال درعصر مشروطيت و دورة بعد از آن بوده است.

 تصوير سازي از «انجمن سري» و«نطق»:

راز داران تو در انجمن سري دل

نطقي از رمز دهان تو تمنا دارند (23)  

استفاده از « عدليه» و «حاشا»:

دل غارت شده در محضر عدلية عشق

متظلم شد و چشمان تو حاشا دارند(24)

اصطلاحات نظامي:

فرماندهي است چشم تو زابرو كشيده تيغ

پيش سپاه مژه به حال دراز كش(25)

      البته تصاويري كه رنگ سپاهي دارند در شعر كلاسيك فراوان است و گسترش آن به عصر غزنويان برمي گردد.(26)

      چنان كه اشاره شد در ميان تصاوير شعري بهار تصاوير كليشه اي هم يافت مي شود و اين مساله هرگز نوجويي اين شاعر بزرگ را نفي نمي كند. برخي از تصاوير شعر بهار آن قدر طرفه وبديع است كه مي توان با قطع و يقين گفت كه آن همه را طبع خلاق و تصوير گراي او آفريده است.

      تصاوير تازه و رنگين او در شعرهايي مثل «دماونديه» و « جغد جنگ» و « سرود كبوتران » و نظير آن ها يافت مي شود.

      ملك الشعرا در شعرش از انواع صور خيال سود مي جويد. او مجاز مفرد مرسل را اضافه بر هدف زيباسازي شعر، براي بيان مقاصد سياسي و اجتماعي ومبارزه با دشمنان ايران انتخاب مي كند و به دشمنان با نام هاي مجازي زاغ و زغن، خس و خار، مار، جغد، خرس، گاو، گرگ و پلنگ و لاشخور، خوك، شگال، خر، خفاش و بوف و از اين قبيل مي تازد.

      او آزادگان و وطن خواهان را با مجازهايي مانند سنبل، سوسن، ريحان، سمن، هزار، بلبل، گلبن، مرغ گرفتار، عندليب، طاووس و سيمرغ ياد مي كند و بدين وسيله حرفش را در جامة سمبل به گوش مردم مي رساند.

      استفادة بهاراز تشبيهات حسي به حسي فراوان است زيرا كه سبك شعري او متمايل به سبك خراساني است و چنين تشبيهاتي در سبك خراساني قديم هم بسيار بوده است. دراشعار بهار، تصاويري كه از محيطي ديني تاثير گرفته است به فراواني ديده مي شود. در بسياري از تشبيهات او عناصري از قبيل سجود، سيد، زاهد، نيت، سجاده، گناه، ثواب و معصيت به چشم مي خورد:

 خم گشت و سجود برد، ني بر خاك

 چون سجده زاهدان به سجاده( 27) 

      تشبيه مركب به مركب نيز در شعرش فراوان است و اين هم به خاطر گرايش او به سبك خراساني است. تشبيهاتي هم كه دو سوي آن مفرد باشد يا هر دو طرف آن مقيد، در شعرش كم نيست.

      بهار از تشبيهات عقلي به حسي نيز سود مي جويد. مثلا در قصيده جغد جنگ اجل را به جوجه مانند مي كند و در تشبيهات حسي به عقلي هم توانايي خود را نشان مي دهد.

آن آب قوي بين كه بجوشد به تك حوض     

گويي كه مگر روح زمين در قليان است (28)

      ملك الشعرا در ساختن تشبيهات وهمي و خيالي نيز توانا است.(29) مثلا شاخة آلوي سياه را به مار بالدار و برف روشن را در ميانه شب سياه به ثواب و گناهي كه درهم شده باشند مانند مي كند. اضافه هاي تشبيهي او برخي تكراري و بعضي تازه اند.

      او در اشعارش از انواع تشبيه استفاده مي كند و بسياري از آنها را به حق در كمال استادي به كار مي برد. تشبيهات مرسل و مؤكد در شعر او خود نمايي مي كند.

      بهار از تشبيهات مضمر فراوان دارد ولي تشبيهات تفضيل در ديوان او كمتر به نظر مي رسد.

      ملك الشعرا از انواع استعاره براي ساختن تصاويرش بهره مي جويد و هنر خود را در استعاره آفريني در شعرهايي مثل دماونديه و جغد جنگ و اشعاري از اين قبيل به اوج مي رساند. استعاره هاي او بيشتر از نوع مصرحه به نظر مي رسد و هنگامي كه به استعارة مكنيه - كه همان تشخيص است - روي مي آورد اشياء در شعرش جان مي گيرند و به حركت در مي آيند.

      برخي از اضافه هاي استعاري در شعر او فرسوده اند: مثل دست جور و پاي ظلم و بعضي تازه به نظر مي رسند مانند: مشت درشت روزگار و كتف دشت. (30) كنايات در شعر او دو نوع است نوع اول كناياتي است كه مي توان آن ها را در فرهنگ ها ديد و نوع دوم كناياتي است كه مي توان با حدس و گمان به مكني عنه آنها پي برد. 

يادداشت ها:

1- ديوان بهار/1/ بيست و سه

2- از صبا تا نيما/2/124

3- ديوان بهار/1/371

4- همان/1/371

5- همان, همان صفحه

6- همان/372

7- همان/373

8- از صبا تا نيما/2/338

9- رك: ماهنامه خاوران سال اول شماره 5-6 ص 163

10- ادبيات نوين ايران/340

11- ديوان بهار/1/13

12- همان/1/118

13- همان/1/559

14- ديوان بهار/1/590

15- همان/1/591

16- ديوان بهار/1/592

17- همان/2/1232

18- ديوان بهار/2/1213

19- همان/1/474

20- همان/1/683

21- ديوان بهار/2/1030

22- انتحال شده, به خود بسته( شعر ديگري را). فرهنگ فارسي

23- ديوان بهار/2/1168

24- همان/2/1168

25- همان/2/1300

26- رك: فرخي سيستاني/409  و صور خيال /244

27- ديوان بهار/2/1260

28- همان/1/739

29- رك: بررسي صور خيال در شعر معاصر. بخش تشبيهات وهمي و خيالي

30- رك: همان. بخشِ اضافة استعاري در شعر بهار

 كتاب شناسي:

آرين پور,يحيي:ازصبا تا نيما (دو جلد),تهران,شركت سهامي كتاب هاي جيبي,چاپ دوم,1351.

آژند,يعقوب(ترجمه و تدوين از): ادبيات نوين ايران, از انقلاب مشروطيت تا انقلاب اسلامي, تهران اميركبير, 1363.

افضلي,رضا: بررسي صورخيال در شعر معاصر؛پايان نامة كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي,مشهد, دانشكدة ادبيات دانشگاه فردوسي,سال 1371.

بهار, محمد تقي(ملك الشعرا) :ديوان بهار.(2جلد)به كوشش مهرداد بهار,تهران,توس,چاپ چهارم با افزوده و حروف چيني جديد,1368.

بهار,مهرداد: بهار و سنتگرايي و نوآوري . خاوران (ماهنامة), شمارة 5-6 فروردين و اردي بهشت1370.

شفيعي كدكني ,محمد رضا: صور خيال در شعر فارسي .تهران,آگاه,چاپ سوم,1366.

این مقاله در کتاب

یادی دوباره از بهاربه کوشش دکتر سعید بزرگ بیگدلی

انتشار یافته است. 

 تصویرهای خیالی شعر ملک الشعرا بهار/ رضا افضلی

 

 

 

 

هرلحظه بمیری، ره تو نیمه تمام است/استقبال غزلی از حافظ

 

دریاب!

رضا افضلی 

 

هرلحظه بمیری، ره تو نیمه تمام است

نیمی زشرابت به گلو، نیم به جام است

 

وقتی نفست حبس شود در قفس تن

گوید به اشارت نگهت، کار تمام است

 

ناپخته وپخته چو بیفتی خبرت نیست

دیگرچه کسی پخته درین شاخه که خام است

 

از یاد بَرَد مرگ، همه قول و قرارت

بی تو نه قرار و نه قعود و نه قیام است

 

از یاد رود رنجِ زن و شادیِ فرزند

کاین در غم و آن دلبر زیباش به کام است

 

دینداری وبددینی و کفرت رود از یاد

در یاد نماند چه حلال و چه حرام است

 

خوب و بد عالم رود از خاطر و دیگر

یادت رود از هستی و هر نظم و نظام است

 

فرقی نکند بوی خوش و ناخوشِ دنیا

وقتی نه ترا درکی و حسی به مشام است

 

وقتی که چراغانی عمرت به سر آید

دیگر نشناسی چه فروغ و چه ظلام است

 

برتخت عدم تکیه زنی بر زبَر باد

ازیاد بری گر که ترا جاه و مقام است

 

گَردی شوی و گِرد جهان چرخ زنی مست

آوارگی و در به دری هات مدام است

 

پرواز کنی با پرِ توفان به افق ها

هیچت نه غم دانه و نه وحشت دام است

 

هرگاه بمیری، رود آمال تو برباد

ماند به جهان گرکه ترا ننگی و نام است

 

پیوسته جهان معبرو ما رهگذرانیم

پایان تو اوج سخن و ختم کلام است

 

دریاب اگروقت خوشت هست وچو «حافظ»

«گل در بر و می در کف و معشوق به کام است».

                                                     مشهد/۶/5/ 88

 

 

نمایشگاه سرود زهره ناصر پور هاشمی در نگار خانه گلستانه مشهد

 

نمایشگاه نقاشی موسوم به سرود زهره از (ناصر پورهاشمی)هنرمند باسابقه مشهدی در نگار خانه گلستانه ی مشهد از۲۸آبان تا۳آذر ماه۸۸برگزار شد.

                                       

در روزهای یادشده(صبح و بعد از ظهر) نمایشگاه دایر بود و علاقه مندان از آن بازدید می کردند.

 با برخی از دوستان در مراسم افتتاحیه نمایشگاه سرود زهره شرکت کردیم.

اراست به چپ:

از راست به چپ:

هاشم جواد زاده/ فلاحت /علی اصغر موسوی/ محمد باقر کلاهی اهری/ رضا افضلی

ناصر پور هاشمی/ رضا فردوسی (درنمایشگاه سرود زهره)

نمونه:نقاشی شماره (۱)

نمونه: نقاشی شماره (۲)

 

نمونه:نقاشی شماره (۳)

 

در سال های گذشته نیزناصرپورهاشمی نمایشگاه هایی دیگررا برگزار کرده بود.

نمونه:نقاشی شماره (۴)

 

 

 

 

غزل استاد محمدقهرمان و استقبال آن توسط محمود رضاآرمین

 غزل استاد محمد قهرمان

 

در خمار افتاده ام ساقی مرا امداد کن

ابر رحمت چون شدی از تشنه کامان یاد کن

 

از پس آبادی ما  گل اگر گیری در آب

از همه ویران ترم  اول مرا آباد کن

 

سهل در چشمت نماید نام بر کردن به عشق

گر توانی  کار را شیرین تر از فرهاد کن

 

تا گرفتار خودی  یک موی تو آزاد نیست

گردن خود را ز طوق بندگی آزاد کن

 

آسمان را ناله ی زارت نمی آرد به رحم

کس نمی گوید که در گوش کران فریاد کن

 

تا شوی آسوده در دنیا شعار خویش را

هرچه پیش آید خوش آید هرچه بادا باد کن

 

ای گل رعنا ز رنگ زرد تو غمگین شدم

پشت و رو کن جامه ات را خاطرم را شاد کن

 

می سپارم جاده ی عصیان خدایا سالهاست

روسیاهی را به راه بندگی ارشاد کن

 

این جواب جاهل مستی که یک شب خوانده بود

" رنگ زردم را ببین  برگ خزان را یاد کن "

                                                     ۳/ ۶/ ۸۲

                                                     محمد قهرمان

 

استقبال محمود رضا آرمین(سهی سیستانی) ازغزل استاد محمد قهرمان

 

از فراموشان کویت، گاه گاهی یاد کن 

در حصار غم، دل ناشاد ما را شاد كن

 

در غريبستان عالم رفته ام از يادها

هر كجا د يدي غريبي را ز من هم ياد كن

 

اين شكسته بال و پر را از سر آزادگي

لحظه اي بنواز و از كنج قفس آزاد كن

 

از ديار ما بر افتاده است راه و رسم مهر

مهرباني را ز نو، اي مهربان بنياد كن

 

كودك دل را به شاگردي سپردم نزد تو

در طريق عاشقي او را چو خود استاد كن

 

تا که جغد غم برین ویرانه ننشیند به سوک

خانه ی دل را به خشت آرزو آباد کن

 

دادخواهی تا شود پیدا درین غربت سرا  

روز و شب فریاد از بیداد استبداد کن  

 

از دل بهمن نمی روید بهار خرمی 

عرصه ی امید خود را پهنه ی خرداد کن

 

ناله ات تا محو  گردد زیر شلاق سکوت    

نام ایران را به درد ای آشنا فریاد کن

 

تا رهایی نیست گامی بیش پیش روی ما

عزم خود را جزم دار و پنجه از فولاد کن

 

 در جواب قهرمان این بیت ها گفتم " سَهی "

آن که گفت اینگونه دل را سوی جان ارشاد کن

 

" تا شوی آسوده در دنیا ، شعار خویش را

هرچه پیش آید خوش آید، هرچه بادا باد کن "

 

                           محمود رضا آرمین(سهی سیستانی)                                  

                                                ۴ / 6/ 82

به نقل از وبلاگ هامون