آغاز آفرینش

چون که آغاز آفرینش کرد

آدمی را خدا گزینش کرد

تست احکام و واجبات و حرام

چند صفحه سوال بینش کرد

 

کرد اندازه ریش و مویش را

کنترل کرد سمت و سویش را

گفت: ها کن! نخورده باشی چیز

دید زد تا ته گلویش را

 

داد هشدارهای پی در پی

که کجا می ‏روی تو با کی و کِی

سر به زیر و نجیب و آقا باش

نرو هرگز سراغ مطرب و می

 

باغ عدن است و میوه در خروار

همه مال تو این فلان هکتار

بخور و بندگی کن و خوش باش

سجده کن دائما، نشو بیکار

 

آدمی شد در این زمان تکمیل

شد به چشم برادری جَ جمیل

لکنت افتاد برزبانم وای!

حبّذا بر تو(آی) رب جلیل!

 

آدمی هاج و واج بود و خجل

زائداتی به روی مشتی گِل

نه لباس و نه سوزن و خیاط

برده بود از ملَک تماما دل

 

همه ایاک نستعین گفتند

فتبارک به خلق طین گفتند

خوشگل و توی دل برو شده بود

سجده کردند و آفرین گفتند

 

آدم از چله شد رها چون تیر

بی هدف می‏دوید آن نخجیر

تا زمین خورد و چشم او افتاد

بر درخت تناور انجیر

 

بخشی از او پر از جراحت شد

 برگ انجیر کند و راحت شد

دلمه پیچ کرد و زیر سایه نشست

بعد مشغول استراحت شد

 

مدتی خواب بود و شد بیدار

سجده ها کرد، شد ولی بیکار

رفت و دور بهشت هی چرخید

تک و تنها نه همدم و دلدار

 

گفت یا رب تو این چنین مپسند

دل ما را غمین و زار و نژند

دلبری همدمی کسی بفرست

اخم ما را بکن همه لبخند

 

پاسخش را خدا چنین فرمود

پهلوی راستت بزاید زود

حوری دل فریب و زیبایی

که کند عاقبت ترا نابود

                          خاله خانباجی