معرفی وبلاگ خاله خانباجی
آغاز آفرینش
چون که آغاز آفرینش کرد
آدمی را خدا گزینش کرد
تست احکام و واجبات و حرام
چند صفحه سوال بینش کرد
کرد اندازه ریش و مویش را
کنترل کرد سمت و سویش را
گفت: ها کن! نخورده باشی چیز
دید زد تا ته گلویش را
داد هشدارهای پی در پی
که کجا می روی تو با کی و کِی
سر به زیر و نجیب و آقا باش
نرو هرگز سراغ مطرب و می
باغ عدن است و میوه در خروار
همه مال تو این فلان هکتار
بخور و بندگی کن و خوش باش
سجده کن دائما، نشو بیکار
آدمی شد در این زمان تکمیل
شد به چشم برادری جَ جمیل
لکنت افتاد برزبانم وای!
حبّذا بر تو(آی) رب جلیل!
آدمی هاج و واج بود و خجل
زائداتی به روی مشتی گِل
نه لباس و نه سوزن و خیاط
برده بود از ملَک تماما دل
همه ایاک نستعین گفتند
فتبارک به خلق طین گفتند
خوشگل و توی دل برو شده بود
سجده کردند و آفرین گفتند
آدم از چله شد رها چون تیر
بی هدف میدوید آن نخجیر
تا زمین خورد و چشم او افتاد
بر درخت تناور انجیر
بخشی از او پر از جراحت شد
برگ انجیر کند و راحت شد
دلمه پیچ کرد و زیر سایه نشست
بعد مشغول استراحت شد
مدتی خواب بود و شد بیدار
سجده ها کرد، شد ولی بیکار
رفت و دور بهشت هی چرخید
تک و تنها نه همدم و دلدار
گفت یا رب تو این چنین مپسند
دل ما را غمین و زار و نژند
دلبری همدمی کسی بفرست
اخم ما را بکن همه لبخند
پاسخش را خدا چنین فرمود
پهلوی راستت بزاید زود
حوری دل فریب و زیبایی
که کند عاقبت ترا نابود
خاله خانباجی