قلب تیر خورده / سروده رضا افضلی/ به: حسن روشان

رضا افضلی

                    تقدیم به: حسن روشان

 

قلب تیرخورده  

                     

ازدوره ی جوانی ما یادگار ها

مانده است قلب کنده، به روی چنار ها

 

مانده به روی اِشن و سپیدار های پیر

از نامِ عاشقان جوان یادگار ها

 

یعنی: نهان زچشمِ تعصّب به کاربود

نیروی عشق در همه ی روزگار ها

 

بس قلبِ تیر خورده و بالیده بادرخت

بوده نشان عاشق و معشوق بارها 

             

پاشیده است سوده ی یاسِ سپید خشک

برمویمان زآمد و رفت بهار ها 

 

از گلّه های عمرِ شتابان نشسته است

برروی یاد های جوانی غبار ها

 

در باغِ پرجوانه ی امّید و انتظار

نشکفته یک شکوفه هنوز از هزار ها

 

ازرنج های تازه و دیرینه، روزگار

از نسل ما به خشم کشیده دمارها

 

ما دیده ایم با صلواتِ طبق کشان

با زرق و برقِ خوانچه ی شادی قطار ها

 

زیرتگرگ نقل، دو سو مرد و زن به صف

چون کوچه ای نشسته به دود و بخارها

 

ازکوچه های کُندر و اسپند می گذشت

در زَروَرق، جهیزه ی نوخانه یار ها

 

درچار سوق و پلّه ی «پی آب» ها دوان

سقّا و مَشکِ آب چکان در گُذار ها

 

یک دسته شمعِ روشنِ گریان به رهگذر

داروی درد و چاره ی پیچیده کار ها

 

خط های خیر و شر، چو مشاور به کار خلق

چون فال و رمل و قُرعه، امین مستشارها

 

میدانِ پیرِ شُهره به «اعدام1» دیده است

در بس سحر جنازه ی رقصان به دارها

 

در پیش چشم مردم ناظر به کار مرگ

صف بسته جای جای، مسلّح سوار ها2

 

با سِبلتان خنجری و چشم های سرخ

سدّی شده مقابل مرگ انتظار ها

 

این روزهای عمر شتر های وحشی اند

افتاده از دماغ شتر ها مهار ها

 

ما می رویم در مِه و پایان پدید نیست

روز و شبند واگنِ ابلق قطار ها

 

در سوکِ عمر مصرعِ «روشان» به دل نشست

«دیگر بگو که بغض بپاشند انار ها»۳

                                      مشهد  7/12/87

1- میدان اعدام در شهر مشهد واقع است ، که بعدها نامش را «میدان عدالت» گذاشتند.

2- در عصر پهلوی دوم،و در محلّه ی پایین خیابان قدیم مشهد، یک کلانتری ویژه واقع بود به نام «کلانتری سوار». ماموران آن کلانتری برروی اسب های خود می نشستندو به گشت زنی می پرداختند .    

 ۳- شادروان غلامرضا صدیق درکتاب شعر امروز خراسان چاپ ۱۳۴۲(ص۱۸۷) شعری با همین وزن و قافیه دارد ولی من مصرع دوستم حسن روشان را بیشتر پسندیدم.

 رضا افضلي فروردین ۱۳۵۰

سفر ظاهرا دوساله ولی طولانی استاد  دکتر شفیعی کدکنی به آمریکا

 سفرظاهرا دوساله ولی طولانی استاد دکترشفیعی کدکنی به آمریکا

      ساعت 4و50 دقیفه بعد از ظهرروز۵شنبه5/6/88 همراه خانواده ام با قطار

عازم تهران شدم وخیلی خوشحال که به دیدن دوستان ساکن تهران خواهم

رفت و حتما بار دیگربه مجالست استاد شفیعی کدکنی مفتخر خواهم شد

و با ایشان دیداری تازه خواهم کرد. بعداز ظهرروز جمعه در تهران

 به منزل دوست شاعرو قاضی خود سیاوش پرواز رفتم و در آپارتمان

اودر میان انبوه حیرت آورکتاب ها  مهمان آن دانشور کتابخوان شدم.

     ذکر خیردوستان مشترکمان شد که به همین مناسبت سیاوش پرواز

به دوست پژوهشگر و شاعر و قاضی خراسانی محمد رضا خسروی

تلفن زد وبه او گفت که این بنده میهمان وی هستم.گوشی تلفن را که

 به من سپرد بعد از احوال پرسی با محمد رضا خسروی از شنیدن

خبر سفر ظاهرا دوساله ولی طولانی استاد دکتر شفیعی کدکنی به آمریکا

 دلگیرشدم. زیرا همان زمانی که من در قطارمشهد- تهران بودم استاد

شفیعی کدکنی به غرب پرواز کرده بود.

     چند سال پیش از دریافت گرین کارت دکتر شفیعی کدکنی اطلاع یافته 

و پنداشته بودم این سفر استاد از نوع همان فرصت های مطالعاتی است.

ولی گویا این سفر نامحدود است. خبر خروج بی سر و صدای نادره دوران

 دکترشفیعی کدکنی از ایران را خیلی جا ها نوشته اند که روایت روزنامه

دنیای اقتصاد را باهم می خوانیم.

      برای استاد شفیعی کدکنی آرزوی سلامتی  دارم و سخن حافظ را

مکرر می کنم : آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

/هر کجا هست خدایا به سلامت دارش. رضا افضلی

«شفیعی کدکنی از ایران رفت
سفرت بخير، اما ...

یاسین نمکچیان
    شاید مسافران فرودگاه بین‌المللی امام خمینی (ره) هم نمي‌دانستند

پیرمردی که چمدان به دست کنارشان ایستاده تا پله‌هاي هواپیما

را بالا برود و برای همیشه با دلبستگی‌هاي سرزمین مادری‌اش

خداحافظی کند، کسی است که فرهنگ این سرزمین مدیون سال‌ها

از خود گذشتگی اوست و آنگاه ما این گونه بی‌سروصدا از دستش داده‌ایم.

 

    شاید مسافران پنج‌شنبه شب فرودگاه بین‌المللی امام نمي‌دانستند

 آوازخوان «کوچه باغ‌های نیشابور» برای اینکه دیگر طاقت خیلی

چیزها را نداشت مجبور شد اسباب اثاثیه‌اش را جمع کند و به رفتنی

 تن بدهد که یک عمر از آن گریزان بود.


    پنج شنبه شب گذشته دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و پژوهشگر

 برجسته، تهران را به مقصد آمریکا ترک کرد تا فصل تازه‌ای را در آغاز

دهه هفتم زندگی‌اش پیش بگیرد، اما تردیدی وجود ندارد که صندلی خالی آقای دکتر،

 سال‌ها در دانشگاه تهران خالی خواهد بود و دانشجویان حسرت روزهایی را

خواهند خورد که مثل برق از کنارشان گذشته است. کسی شک ندارد که

 شفیعی کدکنی برای جامعه فرهنگی ایران ارزشمندتر از تصور خیلی‌ها بود؛

هرچند هیچ عکاس و خبرنگاری در فرودگاه حاضر نبود تا رفتن همیشگی او را

 به تصویر بکشد و کسی غیر از خانواده‌اش برای بدرقه او نرفته بود. خبر

رفتن شفیعی کدکنی به آن سوی آب‌ها زمستان گذشته دهان به دهان چرخید، اما

کسی آن را جدی نگرفت. ماجرا از این قرار بود که استاد در یکی از کلاس‌هاي

 درسش قصد خود برای عزیمت به خارج از کشور را مطرح می‌کند و از

دانشجویان مي‌خواهد تا کارهای نیمه تمامی را که به او مربوط مي‌شود، انجام دهند.

 آن روزها یکی از دانشجویان حاضر در آن کلاس خبر را با خبرنگار یکی از

 روزنامه‌ها مطرح مي‌کند و نگران اتفاقی است که قرار است شکل بگیرد.

رفتن شفیعی کدکنی آن روزها برای اولین بار در یکی از وبلاگ‌ها منتشر

 شد، ولی کسی جدی‌اش نگرفت. رسانه‌ها از یک طرف اصل خبر را شایعه

 نویسنده وبلاگ مي‌دانستند از طرفی دیگر نمي‌توانستند به راحتی از کنارش

 بگذرند. حتی همین اواخر یکی از نشریات تقریبا زرد یک بار دیگر به قول

 خودش به آن شایعه دامن زد و یادآور شد که خوشبختانه خبر تنها در حد شایعه

باقی مانده است. همه چیز همین‌گونه گذشت تا یکی از روزهای هفته گذشته

فیض شریفی شاعر و منتقد شیرازی و از دوستان چهره بلند آوازه ادبیات

 ایران یک بار دیگر خبر رفتن شفیعی کدکنی را برای نویسنده همان

وبلاگ تشریح کرد. انگار شفیعی کدکنی با تلفن از دوستانش خداحافظي

 مي‌کرد. به هرحال آنقدر دست روی دست گذاشتیم و منتظر ماندیم

 تا بالاخره اتفاقی که نباید افتاد و شفیعی کدکنی به دعوت دانشگاه

 پریستون ترجیح داد زندگی‌اش را در آمریکا ادامه بدهد و در همان

 جا به تدریس بپردازد. او اولین استاد برجسته‌ای نیست که رفتن را

 به ماندن ترجیح داد؛ اما تا این لحظه آخرین نفر از نسل طلایی اساتید

 ایرانی است که بیشتر از این ماندن را تاب نیاورد. شاید هم از مهم‌ترین

 استاد دانشگاه‌هاي ایران به شمار بیاید که تاکنون ترک وطن کرده است.

 پنج‌شنبه گذشته شفیعی کدکنی آخرین لحظات تهران را با دوستان

قدیمی‌اش مرتضی کاخی و محمد رضا حکیمی و خانواده‌اش گذراند.

 انگار دعوت دانشگاه پریستون یکساله است، ولی چون شفیعی

گرین کارت دارد قصد کرده سال‌هاي بیشتری را در آمریکا بگذراند.

جامعه دانشگاهی ایران یکی از علمی‌ترین چهره‌هایش را از دست داد.

 برای آنهایی که مثل مرتضی کاخی یک عمر را با شفیعی گذراندند

این روزها، به تلخی زیتون‌هاي رودبار مي‌گذرد. حتما تا چند وقت

دیگر که دانشگاه‌ها پس از تعطیلات تابستانی کار خود را شروع کنند

روزهای تلخ دانشجویان دانشگاه تهران هم آغاز می‌شود که ناگهان با

صندلی خالی استادی روبه ‌رو خواهند شد که یکسال و اندی پیش

 بارها روی آن نشسته بود و خداحافظی قیصر را اشک ریخته بود.

مهرماه که بیاید تازه روزهای تلخ آغاز می‌شود و خیلی‌ها تنها مي‌ایستند

و زمزمه مي‌کنند:
«به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم
«سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کوير وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه‌ها، به باران، / برسان سلام ما را»

به نقل ازروزنامه دنیای اقتصاد

شماره روزنامه: 1884
دوشنبه 9 شهريور 1388
10 رمضان 1430

31 august 2009 

 -------------------------------------------------------

(انجمن استاد قهرمان)ازراست به چپ:حسین جبروتی/هاشم ناصری/ کریم

سینی چی/ دکتر شفیعی کدکنی/ محمد شفیعی/استاد محمد قهرمان/دکتر فتوحی/

دکتر اخوان کاخی/ رضا افضلی/ رضا دبیری جوان/ محمد باقر کلاهی

اهری/ محمود یاوری/ حامد علیزاده / محمد مهدی حسنی.

نشسته:مهدی کهیازی/ محمد گرامی/ هاشم جواد زاده.

 عکس از:هاشم جواد زاده.

----------------------------------------------------------------------

(نامه ای که بعدا توسط خبرگزاری پارس انتشار یافت)

اگرمایلید می توانید مطالب دیگر مربوط به دکترشفیعی کدکنی را درآرشیو این

وبلاگ نگاه کنید. متشکرم.

روزنامه شهر آرا نوشت:«بزرگداشت اخوان باشکوه برگزار شد»

      روزنامه شهر آرا نوشت:«بزرگداشت اخوان باشکوه برگزار شد»         

   با آن که توسط ایسنا اعلام شده بود«امسال(4/6/88) به مناسبت بزرگداشت نوزدهمين سال‌روز درگذشت مهدي اخوان ثالث، برنامه‌اي برگزار نمي‌شود. » عده ای ازشاعران و ادیبان و هنرمندان خراسانی به طور خود جوش و طبق عادت هر ساله برای قرائت فاتحه و تسکین خانواده و دوستداران اخوان در باغ آرامگاه فردوسی و بر سر مزار مهدی اخوان ثالث حاضر شدند. اعضای انجمن استاد قهرمان قرار داشتنند تا راس ساعت 5 بعد ازظهر محوطه آرامگاه را ترک کنند.در مدتی کوتاه گرد مزار شاعر مربعی بزرگ از مشتاقان(م.امید) تشکیل شد. حدود 15 دقیقه مانده به 5 بعد ازظهر ازجناب استاد قهرمان خواسته شد که قبل از ختم حضور شعری خوانده شود.د‌وست شاعر محمود رضا آرمین غزل( شهریورباغ بی برگی به یاد اخوان) سروده شده در چهارم شهریور 88  خود را بدون بلند گو برای حضار قرائت کرد:


سیه برگشته مژگانی مرا حیران خود دارد
به جرم عاشقی در گوشه ی زندان خود دارد
فدایی تر ز دل کی می توانی یافت در عالم
که جان بر لب رساند و غُصّه ی جانان خود دارد
گرفتاران کوی عشق را چون بنگری بینی
شکایت هر کس از آغاز تا پایان خود دارد
دریغا نیست همدردی که با او راز دل گویم
در اینجا هرکه درد و رنج آب و نان خود دارد
ز بی انصافی تقدیر نالیدم، از آن غافل
که هرکس شکوه ای از درد بی درمان خود دارد
به خارستان نومیدی چه سود اظهار دلتنگی
گریبان چاکی گل، قصّه ی پنهان خود دارد
تپش های نفس آهسته می گویند در گوشم
که غفلت هرچه اندک، باز هم تاوان خود دارد
خراسان گرچه داد از کف " امید " روزگاران را
ولیکن یاد او را شوکت دوران خود دارد
ز ره امسال شهریور چه بی برگ و نوا آمد
مرا این " باغ بی برگی " " سَهی " حیران خود دارد


      این بنده از حاضران فرهیخته و خانواده محترم مهندس فامیلی- که همه ساله بانی برگزاری مراسم سال‌روز درگذشت مهدي اخوان ثالث می شوند- واز مسوولان و کارکنان آرامگاه فردوسی- که همیشه با دوستداران اخوان تشریک مساعی می کنند- سپاسگزاری کردم.

      با خواندن شعر کوتاه پرویزکریمی شاعر گرگانی که در سال1351  خطاب  به اخوان ثالث در مجموعه شعرش به نام پرچین چاپ شده و هنوز هم تازگی دارد کلام خود را به پایان بردم:

رگبار ابتذال

             بالای پرغرور سخن را

                                         شکسته است

با های و هویشان

 با قال و قیل شان

با خلط بویناک اباطیل شان

در کوچه های کاغذی روزنامه ها

                         شعر زمان مارا

                                     مسموم کرده اند

ای آبیار!

دریاب!

فریاد استغاثه ی این باغ تشنه را.

    بعدازبنده نگارنده استاد محمد قهرمان، از نزدیک ترین دوستان مهدی اخوان ثالث از تمامی شرکت کنندگان سپاسگزاری کردند و به اتفاق دوستان انجمن راس ساعت 5 مزار اخوان را ترک گفتند. گویا شاعران جوان تر بعد از ما سه ربعی به شعر خوانی خود ادامه داده بودند. روزنامه شهر آرا با درج تصویری بزرگ در صفحه اول خود نوشت.«بزرگداشت اخوان باشکوه برگزار شد»

 درتصویر زیر از راست به چپ

دوستان دیگراخوان ثالث استادان: احمد شهنا و مرحوم غلامرضا صدیق دیده می شوند. 

 ازطرف راست:احمد شهنا/غلامرضاصدیق

مراسم سالگرد درگذشت اخوان ‌ثالث امسال برپا نمي‌شود/به نقل از ایسنا

مراسم سالگرد درگذشت اخوان ‌ثالث امسال برپا نمي‌شود

سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
1388/06/03
08-25-2009
11:37:44
8806-01417: كد خبر

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات

امسال به مناسبت بزرگداشت نوزدهمين سال‌روز درگذشت مهدي اخوان ثالث، برنامه‌اي برگزار نمي‌شود.

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، برنامه‌ي بزرگداشت مهدي اخوان ثالث هر سال چهارم شهريورماه هم‌زمان با درگذشت اين شاعر در محل آرامگاه او در شهر توس برگزار مي‌شد، كه به گفته‌ي يكي از برگزاركنندگان مراسم، امسال به دليل هم‌زماني آن با ماه مبارك رمضان، برنامه‌ي خاصي برگزار نخواهد شد.

چندي پيش، مجموعه‌هاي شعر «ارغنون»، «آخر شاهنامه»، «از اين اوستا»، «عاشقانه‌ها و كبود»، «بهترين اميد»، «درخت پير و جنگل»، «در حياط كوچك پاييز در زندان»، «دوزخ اما سرد»، «زندگي مي‌گويد: اما باز بايد زيست» و«تو را اي كهن‌بوم و بر دوست دارم» اين شاعر معاصر از سوي نشر زمستان در قطع جيبي منتشر شد.

همچنين كليات شعر اخوان دربرگيرنده‌ي همه‌ي شعرهاي او شامل شعرهاي چاپ‌شده و چاپ‌نشده از سوي نشر يادشده منتشر خواهد شد.

مهدي اخوان ثالث (م. اميد) سال 1307 در مشهد به‌دنيا آمد و چهارم شهريورماه سال 1369 درگذشت.

انتهاي پيام

كد خبر: 8806-01417