اخوان، همواره از شاعران بزرگ زبان پارسي، با ستايش و تحسين ياد مي كند. او در شعري خطاب به اين «كهن و بوم و بر» ـ ايران ـ مي گويد:
همه شاعران تو، وآثارشان را /به پاكي نسيم سحر دوست دارم
ز فردوسي، آن كاخ افسانه كافراخت/ در آفاقِ فخر و ظفر دوست دارم (1)
او در دنبالة اين شعر، از خيام، عطار، شيفتة شمس (مولوي)، سعدي، حافظ و نظامي ياد مي كند. همو در شعري ديگر خطاب به شيراز مي گويد كه: عمري ثناخوان آن شهر بوده است. اخوان در ادامة آن، چنين مي سرايد:
پيرِ پروردة فردوسي و خيامم، ليك/ شيرها خورده ز پستانِ توام اي شيراز (2)
ارادت اخوان ثالث به حافظ نيز بسيار است و به صورت غلوّآميزي او را چنين مي ستايد:
حافظ نمي توان شد/ گيرم توان خدا شد (3)
اخوان در اشعارش فردوسي را بيش از سايرِ شعراي پيشين، ستايش مي كند. او مجذوب حماسه سراي بزرگ توس است و آن پير را «اوج غيرت» و «رستمِ هنگامه» مي شمارد:
روحِ پيرِ توس درِ شهنامه بين/ اوجِ غيرت، رستمِ هنگامه بين (4)
اخوان، شيفتة حماسه ها و اسطوره هاي قوم ايراني است. او برخلاف كساني كه اساطير بيگانه را در اشعار خويش مي آورند، اسطوره هايي را به كار مي برد كه بارِ فرهنگِ اصيل اين كهن بوم و بر را با خود دارد. همين شيفتگيِ اخوان به اساطير و فرهنگ گذشتة ايراني، اشعارش را «رنگ ايراني» (5) داده است. او دلبستة پيشينه هاي درخشان تاريخي وطن خويش است و به گفتة استاد شفيعي كدكني «آن همه ستايشي كه نثار مزدك و ماني و زردشت مي كند... نتيجة همين پيوند روحي ... با آن جهان از دست رفته» (6) است.
آثار اخوان ثالث ـ نظم و نثر ـ گواه آن است كه او با شاهنامة فردوسي انس و الفتي ديرينه داشته و با اين شاعر بزرگ به خوبي آشنا بوده است. از نوشته هاي وي (7) بر مي آيد كه شاهنامه را خوانده و در آن غورها كرده است. نمونة دقت نظرهاي اخوان دربارة فردوسي و شاهنامه، در جاي جاي مجموعة مقالات (8) و گفت و گوهاي چاپ شده اش (9) به چشم مي آيد.
اخوان، فردوسي را «شاعر بزرگِ عجيب شكيبا و تواناي شش بيوَري (بیوَر معادل ده هزار)» (10) توصيف مي كند و صحنه ها و اشخاص و حالت هاي شاهنامه را «بسيار متنوع و رنگين(11» مي خواند. پژوهشگري، اخوان را « فردوسي زمان» (12) خوانده و بعضي به مقايسة شعرهاي كتابِ «اي كهن بوم و بر دوست دارم» با اشعار فردوسي پرداخته اند.(13)
يكي از شعرا با بهره وري از جناس موجود در ميان واژة « فردوس» و « فردوسي» چنين نگاشته است: «او خاك توس را فردوس مي انگاشت و سرانجام خود فردوسي شد.» (14)
خود اخوان نيز در بيتي كه از طنز خالي نيست چنين مي گويد:
فردوسي ار رقيب نمي خواهد/ حضرت چرا نمي طلبد ما را (14)
وزن و واژه
اخوان ثالث كه شاعري را با سرودن شعركلاسيك آغاز كرده بود بعد از سرودن و انتشار اشعاري بي مانند در شيوة نيمايي، دوباره به سوي قالب هاي كهن برگشت و آثاري را در آن قوالب به وجود آورد.
در كتاب « ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم» مثنوياتي به چشم مي خورد كه به وزنَ شاهنامة فردوسي سروده شده است:
به نام خداي جهان آفرين / زمين آفرين، آسمان آفرين
بزرگ آفرينندة بود و هست/ كه بالاتر از دست او نيست دست (16)
*******
نگويم كه فردوسيِ پاك جفت/ سخن هاي شيعي شعوبي نگفت
ولي بي گمانم كه آن بي نظير/ به يك آدمي جامه، صد بيشه شير (17)
*******
مگر بُلحْسْن، پير و شيرِ مهان/ كه خرقان از او شهره شد در جهان
چه پيري كه بر شير گشتي سوار/ به دستش چو تازانه اي گرزه مار (18)
اخوان، در زيرنويس برخي از اشعار خود بيت يا ابياتي از فردوسي را نقل و تصريح مي كند كه؛ واژة به كار رفته در شعر من، در اين بيت يا ابيات شاهنامه نيز آمده است. از آن جا كه اخوان هميشه براي واژه هاي به كار رفته در اشعارش، چنين نكرده است به برخي از كلمات كه در شعر او آمده و در شاهنامة فردوسي نيز موجود است، اشاره مي شود. نگارنده ادعا ندارد كه آن چه خواهد آمد براي نخستين بار در شعر حماسه سراي بزرگ توس به كار رفته، و در هيچ متن ديگري پيش يا بعد از شاهنامه نيامده است. ترديدي نيست كه اگر به عنوان مثال در قصايد ناصرخسرو هم به اين قصد بنگريم به سرچشمة ديگري از شيرين كاري هاي بياني و واژگاني اخوان دست خواهيم يافت؛ اما سخن دربارة فردوسي و شاهنامه در شعر اخوان است، و به نظر مي رسد كه نشان دادن جاي برخي از مشابهت هاي واژگاني شعر اخوان با شاهنامة فردوسي، همين جا باشد. يادآور مي شود كه نگارنده از كتاب هاي «واژه نامک» و «فرهنگ شاهنامه» به اين واژه ها و مثال هاي شعر فردوسي رسيده است.
در آغاز بحث از كلمات آبگون، آبگينه، افشاندن، انوشه، اوباريدن، بادافره، بوم و بر، بيور، پهلو، سليح، سهم، شوخ چشم، صبوحي، و جز آن در اشعار اخوان آمده به راحتي مي گذرم و فقط به ذكر واژه هاي داراي تشخصِ بيش تر بسنده مي كنم:
آزرم: شفقت و رحم، رفق و مدارا، مهر و محبت
فردوسي: كنون خیره آزرمِ دشمن مجوي/ برين بارگه بر مبر آبِ روي (19)
اخوان: هان كجاست؟/ پايتخت اين بي آزرم و بي آيين قرن (20)
آشوفته: آشفته، اسم مفعول از آشوفتن
فردوسي: ز بس خسته و كشته و كوفته/ زمين هم چو درياي آشوفته(21)
اخوان:برف بود و برف ـ اين آشوفته پيغام ـ اين پيغام سرد پيري و پاكي (22)
آنك: «اشاره به بعيد و چيزي دور باشد، هم چو اينك كه اشاره به قريب و نزديك است». برهان قاطع
فردوسي: كه نستيهَن آنك بدان رزمگاه ابا نامداران توران سپاه (23)
اخوان: آنك آنك مردِ همسايه/ سينه اش سِندانِ پتك دمبدم خميازه و چشمانش خواب آلود (24)
اندُهان: جمع اَندُه ( اندوه)
فردوسي: منيژه ز گفتار او شاد شد/ دلش ز اندُهان يكسر آزاد شد (25)
اخوان: هم چنان بگذار/ تا درود دردناك اندُهان ماند سرود من (26)
بدستي: به اندازة يك وجب
فردوسي: همي گشت بر گرد آن شارستان/ بدستي نديد اندر و خارستان (27)
اخوان: نماندستَم نپيموده بدستي هيچ سويي را (28)
بيغاره: پيغاره، سرزنش، سركوفت، فسوس، ريشخند
فردوسي: خداوند زيباي برتر منش/ ازو دور بيغاره و سرزنش (29)
اخوان: گرش نتوان گرفتن دست، بيدادست اين تيپاي بيغاره (30)
پاس: يك بهر از پنج شبانروز در آيين زردشتي
فردوسي: جهان چون ز شب رفته دو پاس گشت/ همه روي كشور پر الماس گشت(31)
اخوان: در شعر مشهور به مرد و مركب:
چون گذشت از شب دو کوته پاس/ بانگ طبل پاسداران رفت تا هر سو (32)
پوده: بر وزن سوده به معني پوسيده و كهنه است و در لهجه هاي اهالي خراسان امروز نيز وجود دارد.
فردوسي: چو پور پدر رفت سوي پدر/ تو اندوهِ اين چوب پوده مخور(33)
بيت بالاپاسخ شوخي آميز خسروپرويز است به قيصر كه مي خواست تا خسرو صليب عيسي (ع) را كه در گنج ايران است، برايش بفرستد.
اخوان:گامخواره جادة هموار/ برزمين خوابيده بود آرام و آسوده / چون نوار سال خوردي پوده و سوده (34)
جَلد: تند
فردوسي: بدو گفت بندوي كاي كاروان/ مرا زيرك و جَلد و هشيار دان (35)
اخوان: شيشه هاي عمر ديوان را/..../ جَلد برباييم/ بر زمين كوبيم (36)
چكاچاك: بانگ زخم شمشير و گرز و تبر
فردوسي:برآمد چكاچاك زخم تبر/ خروش سوارانِ پرخاشخر(37)
اخوان: با چكاچاكِ مهيب تيغ هامان تيز (38)
چكاد: قله و مرتفع ترين جاي تپه و كوه و مانند آن
فردوسي:بيامد دوان، ديده بان از چكاد/ كه آمد سپاهي ز توران چو باد (39)
اخوان: بر چكادِ پاسگاهِ خويش، دل بيدار و سر هشيار (40) زيرا بر چكاد دورتر كوهي كه بتوان ديد (41)
خوشيدن: خشك شدن، خشكيدن
فردوسي: «زال»: شَما ساس را خواست كايد برون/ نيامد برون كش بخوشيد خون (42)
شَماساس: پهلوان تورانی، که به دست قارَن بن کاوه کشته شد./ معین
اخوان: درخشان چشمه پيشِ چشمِ من خوشيد (43)
دين بهي: آيين زردشتي، بهدين: زردشتي
فردوسي: پذيرفت پاكيزه دين بهي/ نهان گشت گمراهي و بي رهي (44)
اخوان: نه بهدينم پسندد ني مسلمان (45)
سديگر: سوم
فردوسي:همي خواهد از من گرامي دوچيز/ كه آن را سديگر ندانيم نيز (46)
اخوان:سه ره پيداست:/نخستين راهِ نوش و راحت و شادي/ به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادي
سديگر راه بي برگشت و بي فرجام (47)
اخوان، راجع به دو ديگر و سديگر توضيح مفصلي در كتاب «عطا و لقاي نيما یوشيج» آورده است. (48)
نبهره: دون، پست
فردوسي: اين واژه در فرهنگ وُلْف آمده است.
اخوان: زاده او را يك نبهره ي شوم، يك ناخوب مادندر (49)
نوز: مخفف هنوز
فردوسي: سپهري كه پشت مرا كرد كوز/ نشد پست و گردان به جاي است نوز (50)
اخوان: مانده از او نوز باقي خسته اندي پاس (51)
ورز رود: وراز رود، ماوراءالنهر
فردوسي: ورز رود را ماورا النهر دان (52)
اخوان، خطاب به اين كهن بوم و بر ـ ايران ـ:عراق و خليج تو را، ور ارز رود/ كه ديوار چين راست در دوست دارم (52)
اخوان ثالث همين بيت فردوسي را به عنوان شاهدي بر واژة ورزرود در پاورقي شعر «ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم» آورده است. (ص 230)
يازيدن: ياختن
فردوسي:بيفكندش از باره برسان مست/ بيازيد و بگرفت دستش به دست (54)
اخوان: اگر دست محبت سوي كس يازي/ به اكراه آورد دست از بغل بيرون/ كه سرما سخت سوزان است (55)
يارستن: يارايي داشتن، توانستن
فردوسي: نپيچد كسي سر ز پيمان اوي/ نيارد گذشتن ز ايمان اوي (56)
اخوان: كسي سر بر نيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را (57)
انتخاب دقيق واژه ها
فردوسي، از شَغاد ـ نابرادرِ رستم ـ با آوردن صفاتي چون «بدانديش»، «فريبنده»، «مرد بدبخت»، «ناكس» و «بدگوهر» (58) ياد مي كند. شاعر پيش از آن كه رستم از درون چاه با تيري نابرادرش را به درخت بدوزد اين صفات را براي شَغاد مي آورد:
پليد: چنين گفت پس با شَغادِ پليد/ كه اكنون كه بر من چنين بد رسيد (59)
ناپاك راي:درختي بُد اندر برابر چنار/بر او برگذشته بسي روزگار
ميانش تهي، بار و برگش به جاي/ نهان شد پسش مرد ناپاك راي (60)
بي وفا: مرا زور دادي كه از مرگ پيش/ از اين بي وفا خواستم كين خويش (61)
اخوان نيز در شعر «خوان هشتم» با خشمي كه از حيله هاي پليدان و چاه غدر ناجوانمردان و بي دردان در دل دارد با نفرت انگيزترين واژه هاي ممكن، شَغاد را بر سر چاهي كه گود كنده و باعث مرگ جهان پهلوان شده است تصوير مي كند:
او شَغاد، آن نابرادر بود/ كه درون چه نگه مي كرد و مي خنديد/ و صداي شوم نامردانه اش در چاه سارِ گوش مي پيچيد/ «هان, شَغاد! » اما/ دونك نامرد بس كوچك تر از آن بود/ كه دلِ مردانة رستم براي او به خشم آيد/ باز انديشيد/ وَ نمي شد... اين شَغاد دون، شُغال پست/ اين دغل، اين بد برادندر/ نطفه شايد نطفة زال زر است، اما/ كشتگاه و رستگاهشِ نيست رودابه .../ زاده او را يك نبهره ي شوم، يك ناخوب مادندر. (62)
با تامل در شعر بالا، ملاحظه مي شود كه صفات زير با دقت براي َشغاد انتخاب شده است: 1- بد برادندر، به معني: برادر اندرِ بد و ايضا به معني كسي كه به وظيفة برادري اش عمل نمي كند و حتي كمر به قتل برادر خود مي بندد 2- شوم و نامردانه (براي صداي شَغاد) 3- دونك يعني چيزي پايين تر از «دون» 4- كوچك تر از آن كه دل رستم براي او به خشم بيايد 5- شغاد دونِ و شغال پست 6- دغل 7- نطفة زال زر كه در زهدان رودابه نباليده است 8- زادة يك نبهره ي شوم؛ مهدي اخوان بلاغت را مي شناسد و گزينش واژه ها را به دقت انجام مي دهد.
استاد شفيعي كدكني در پاسخ به جواني كه از مصرع «حِبرش اندر محبر پر ليقه چون سنگ سيه مي بست» (63) در شعر ميراث اخوان انتقاد كرده و آن را «مرده و ناخوشايند» دانسته است، گفته اند: اين گونه كلمات ممكن است به نظر بعضي ناخوش آهنگ بيايد اما بايد دانست كه اين كلمات «از دو جهت در شعر او (اخوان) راه يافته اند. نخست توجه عميق او به معاني دقيق كلمات و رسالت هر واژه كه هيچ كلمه اي نمي تواند جاي كلمة ديگر را بگيرد، هم چنان كه در آن مصرع ديديم، و گاه كلمات پست براي نشان دادن پستي موضوع انتخاب مي شود كه از اصول بزرگ و پراهميت بلاغت است». (64)
استاد شفيعي به عنوان مثال اين دو بيت مشهور شاهنامه را ذكر كرده اند كه در آن ها فردوسي براي رستم يك نوع واژه و براي اسفنديار نوعي ديگر از كلمات را به كار برده است:
ببينيم تا اسبِ اسفنديار/سوي آخور آيد همي سوار
و يا بارة رستمِ جنگجوي/ به ايوان نهد بي خداوند روي (65)
ايشان در دنبالة گفتار خود استفادة اخوان را از تعبير «فضلة موهوم مرغ دور پرواز» به جاي بمب هاي ويران گر، نيز از اصول بلاغت دانسته اند: (66)
قرن خون آشام/ قرن وحشتناك تر پيغام/كاندران با فضلة موهوم مرغ دور پروازي/ چار ركن هفت اقليم خدا را در زماني بر مي آشوبند. (67)
يادآور مي شود كه پيش از اين ملك الشعراي بهار واژة «بيضه» را به عنوان استعارة بمب هاي كه از هواپيماهاي جنگي فرو مي ريزند به كار برده است:
چو پر بگسترد عقاب آهنين/ شكار اوست شهر و روستاي او
هزار بيضه هر دمي فرو هِلَد/ اجل دوان چو جوجه از قفاي او (68)
يكي ديگر از نشانه هاي بلاغت فردوسي در انتخاب دقيق واژه ها، توصيف نامة ايران به تازيان است:
يكي نامه اي بر حرير سپيد/ نوشتند پر بيم و چندي اميد
در حالي كه نامة تازيان را با كلمات ناخوش آهنگ توصيف كرده است.
به قرطاس, مُهرِ عرب برنهاد/ درود محمد(ص) همي كرد ياد (69)
موسيقي درونی
ابيات فردوسي در شاهنامه، افزون بر وزن و قافيه، از موسيقي دروني نيز برخوردار است:
به نام خداوند جان و خرد/ كزين برتر انديشه برنگذرد (70)
در مصراع نخست سه بار مصوت «آ» به كار رفته است كه در نخستين نگاه به چشم نمي آيد ولي اگر مصراع نخست را به این شكل در آوريم: «به اسم صنيع وجود و خرد»
هم ابتذال كلمات و هم جاي خالي سه مصوت «آ» را احساس مي كنيم و هم خواننده با نگاهي درمي يابد كه كلام فردوسي را از چكاد موسيقي به چاه جمود و خاموشي فرو برده ايم.
از قبيل مصوت هاي ياد شده در سراسر ابيات شاهنامه به چشم مي خورد كه چند نمونه از آن ها ذكر مي شود:
بياراي خوان و بپيماي جام/ ز تيمارِگيتي مبر هيچ نام (71)
سزد گر ببخشي گناه مرا/ كني تازه آيين و راه مرا (72)
كه در هر يك از ابيات بالا شش مصوت «آ» تكرار شده است.
براي خوانندگان شعر امروز كه با نقدهاي مربوط به موسيقي كلام ـ به ويژه در شعر منثور ـ آشنايي دارند، اين نكات ملموس تر به نظر مي رسد.
اگر به اين اشعار شاملو كه در آن خوشة آوايي اصوات (73) به موسيقي شعر او كمك مي كند نگاه كنيم مصوت هاي (آ) را پشت سرهم در حال تكرار مي بينيم:
الف: خوشا نظربازيا كه تو آغاز مي كني/ب: چه مومنانه نام مرا آواز مي كني/ ج: با اين همه چه بالا چه بلند پرواز مي كني (74)
وقتي كه نقادان شعر امروز بدين گونه، در ظرافت هاي موسيقايي شعر باريك مي شوند ما چرا با همين ديد به شعر فردوسي ننگريم و نمونه هايي را در شعر اخوان نشان ندهيم.
ما/كاروان ساغر و چنگيم/لوليان چنگمان افسانه گوي زندگيمان شعر و افسانه/ساقيانِ مستِ مستانه (74)
ملاحظه مي شود كه واژه هاي ما، كاروان، ساغر، لوليان، چنگمان، افسانه، زندگيمان، ساقيان و مستانه داراي مصوت (آ) هستند كه همراه مصوت هاي (و) و (ي) موسيقي شعر را سرشار مي كنند. واژه هاي پر موسيقي كه پشت سر هم مي آيند به آهنگ شعر كه به وزن نيمايي سروده شده مي افزايند. سه نمونة ديگر:
1- و در آن موج ها شايد در آن لحظة جواني هم/ براي دوستارانِ صداي پيرمردي تار مي زد باز/ نمي دانم چرا شايد براي آن كه اين دنيا پر است از ساز و آواز. (76)
2- چنين غمگين و هايا هاي/ كدامين سوك مي گرياندَت اي ابر شبگيران اسفندي/ اگر دوريم اگر نزديك/ بيا با هم بگرييم اي چو من تاريك. (77)
3- هزاران كاروان از خوب تر پيغام و شيرين تر خبرپويان و گوش آشناجويان. (78)
هركدام از كتاب هاي «زمستان»، «آخر شاهنامه»، «از اين اوستا» و «در حياط كوچك پاييز در زندان» را كه باز كنيم به اين گونه تصاوير پر موسيقي برمي خوريم.
در شاهنامه فردوسي مي خوانيم:
به شمشير بستانم از كوه تيغ/ عقاب اندر آرم ز تاريك ميغ (79)
كه در آن چهار مصوت (ي) در برابر چهار مصوت (الف) به كار رفته است. در اين شعر، اخوان ثالث دو بار مصوت (و) و دو بار مصوت (ي) و يك بار مصوت (آ) را آورده است:
چو نقشِِ روز روشن در جبينِ غيب مي خوانم (80)
در شعري ديگر از فردوسي وقتي به واژه هاي بوق، كوس، زمين، آهنين، آبنوس توجه مي شود، مي بينيم كه مصوت هاي (واو) و (ي) به اندازة مصوت هاي (آ) توليد موسيقي نمي كنند:
جهان كر شد از نالة بوق و كوس/ زمين آهنين شد هوا آبنوس(81)
موسيقي حروف
در برخي از ابيات شاهنامه، تكرار حروفي مثل (ش) به موسيقي كلمات مي افزايد. در هر كدام از ابيات زير پنج بار حرف شين تكرار شده است:
خروشيدنِ رَخشَم آيد به گوش/ روان و دلم تازه شد زان خروش (82)
تو شستي به شمشير هندي زمين/ به آرام بنشين و رامش گزين (83)
مگر نه اين است كه اين مصراع حافظ را به خاطر تكرار چهار بار حرف شين ستوده اند:
فغان كان لوليان شوخِ شيرين كار شهر آشوب (84)
حالا به تكرار شين در پاره هايي از شعر اخوان نگاه مي كنيم:
الف: تا كند سرشار شهدي خوش هزاران بيشة كندوي يادش را/ مي مكيد از هر گلي نوشي (85)
ب: شكر پر اشكم نثارت باد (86)/ ج: چو دود روشني كز شعلة شادي پيام آرد (87)
تكرار سين در شعر اخوان: الف: رفتند مرغكان طلايي بال/ از سردي سكوت سيه جستند (87)
ب: اين جا سراي سرد سكوت است (89)
هم چنان كه فردوسي (سين) را در بسياري از ابيات شاهنامه تكرار كرده است:
الف: ببستند بر سنگ اسپ نبرد (90)/ ب: سوي زابلستان فرستاد زود (91)
ج: شهنشاه را سر به سر دوستوار (92)/ د: سپه را به سالار لشكر سپرد (93)
واو مفتوحه در آغاز مصرع ها
فردوسي در آغاز برخي از ابيات شاهنامه «واو مفتوحه» (عطف) به كار مي برد:
و ديگر دو لشكر چنين ساخته/ همه جنگ را گردن افراخته (94)
********
و ديگر يكي ديو بُد بد گمان/ تنش بر زمين و سرش بآسمان (95)
*******
و ديگر كه اين جاي كين جستن است/ جهان را ز اهريمنان شستن است (96)
تعداد چشم گيري از اين نوع واوها در آغاز مصرع هاي اخوان نيز آمده است:
و اين جا ... كاج باران خوردة پر عطر (97)
******
و اين امرودِ وحشي، با هزاران برگ (98)
******
و رقص دود تاريك ست و غمناك (99)
و باز تكرار پنج بار واو مفتوح در بخشي از شعر كتيبه:
و ما چيزي نمي گفتيم/ و ما تا مدتي چيزي نمي گفتيم/ پس از آن نيز تنها شك و پرسش ايستاده بود/
و ديگر سيل و خيل خستگي بود و فراموشي/ و حتي در نگه مان نيز خاموشي/ و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود(100 )
اشارة اخوان به قهرمانان شاهنامه
اخوان به قهرمانان و اشخاص و به طور كلي به اساطير شاهنامة فردوسي اشارات بسياري دارد:
آرش و افراسياب:شنگد افراسياب كارش گفت/ با شكسته كمان گسسته زِ هم (101)
بيژن:بيژنم در بند و چاه دشمنان/ دوستان آن رستم دستان كجاست (102)
پشوتن و سام: پشوتن مرده است آيا؟/ و برف جاودان بارنده سام گرد را سنگ سياهي كرده است آيا؟ (103)
ديو سپيد: پهلوان كشتن ديو سفيد، آن گاه/ ديد چون ديو سياهي غم/ كز برايش پهلوان ناشناسي بود تا آن دم/ پنجه افكنده ست در جانش (104)
رستم: كوه كوهان/ مرد مردستان/ رستم دستان (105)
سهراب: نوشدارو مي دهد سهراب را كاووس شاه/ ليك اميد! آن گه كه بر خاكِ عدم پهلو نهاد (106)
كاوه:كاوه اي پيدا نخواهد شد اميد
كاشكي اسكندري پيدا شود (107)
كه در چاپ هاي اوليه به جاي كاوه (نادر) بوده است. رجوع شود به چاپ اول آخر شاهنامه، صفحة 25.
تصوير پيكر قهرمانان
فردوسي قوي ترين تصاوير را براي نشان دادن بزرگي پيكر پهلوانان به كار برده است كه برخي از آن ها «عبارت اند از: كوه، اژدها پيكر، اژدهاتن، پيلتن، تن پيل، ژنده پيل، تن پيل مست، پيلوار؛ كه همه مبين بزرگي و عظمت و نيرومندي تن مي باشند». (108)
فردوسي سهراب را بدين گونه تصوير مي كند:
تو گفتي گَوِ پيلتن رستم است/ و گر سام شير است و گر نيرم است (109)
وصف زال، از زبان «مهراب» در شاهنامه چنين آمده است:
دل شير نر دارد و زور پيل/ دو دستش به كردار درياي نيل (110)
افراسياب، رستم و رخش را براي پسر خويش «شيده» چنين توصيف مي كند:
تو گفتي كه از روي و از آهن است/ نه مردم نژاد است كاهريمن است
زره دارد و جوشن و خود و گبر/ بغرّد به كردار غرّنده ابر
يكي كوه زيرش به كردار باد/ تو گويي كه از باد دارد نژاد(111)
اخوان ثالث، رستم و رخش را بدين گونه تصوير كرده است:
پور زال زر، جهان پهلو/ آن خداوند و سوار رخش بي مانند/ آن كه نامش چون هماوردي طلب مي كرد/
در به چار اركان ميدان هاي عالم لرزه مي افكند،/ آن كه هرگز كس نبودش مرد، در ناورد/آن زبردست دلاور، پير شيرافكن/ بيشه اي شير است در جوشن/... كوه كوهان/ مرد مردستان/ رستم دستان... (112)
اخوان، شخصِ فردوسي را هم در شعري «به يك آدمي جامه، صد بيشه شير» (113) توصيف كرده است. تصوير «كوه بر كوهِ» او از رستم بر رخش، برگرفته از اين مصراع فردوسي است كه قبلا ذكر شد:
يكي كوه زيرش به كردار باد (114)
توضیح: مقاله در سال ۱۳۶۹به قلم بنده نوشته شده واین بار دوم است که انتشار می یابد.رضا افضلی
پي نوشت:
1- ترا اي كهن بوم و بردوست دارم/227
2- همان/372
3- ارغنون/168
4- ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم/405
5- ناگه غروب كدامين ستاره/314
6- همان/314
7- ر.ك: بدعت ها و بدايع نيما يوشيج/ 86- 74
8- ر.ك: مجموعة مقالات اخوان/ در تعدادي از صفحات
9- بدرودي با مهدي اخوان ثالث/ 83 به بعد
10- همان
11- باغ بي برگي/ مقالة پرويز شهبازي/273
12- همان/ مقالة دكتر منصور رستگار فسائي/73
13- همان
14- ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم/351
15- همان/281
16- همان/135
17- همان/239 منظور از بلحسن، ابوالحسن خرقاني است.
18- شاهنامه3/ 65/989
19- آخر شاهنامه/81
20- شاهنامه6/203/249
21- آخر شاهنامه/112
22- شاهنامه 5/ 137/902
23- آخر شاهنامه/67
24- شاهنامه 5/69/1044
25- آخر شاهنامه/109
26- شاهنامه5/298/1056
27- از اين اوستا/16 و آخر شاهنامه/95 واژة بدست
28- شاهنامه5/ 238/55
29- از اين اوستا/18
30- شاهنامه4/131/262
31- از اين اوستا/26
32- شاهنامه9/3338
33- از اين اوستا/29 ايضا رك: زمستان/شكار/182 واژة پوده
34- شاهنامه/9/2729/936
35- آخر شاهنامه/82
36- شاهنامه2/130/58
37- آخر شاهنامه/82
38- همان/71 زيرنويس
39- آخر شاهنامه/81
40- آخرشاهنامه/70
41- شاهنامه/2/33/401
42- از اين اوستا/24
43- شاهنامه/6/232/246
44- ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم/ 218
45- شاهنامه/2/386/246
46- زمستان/158
47- عطا و لقاي نيمايوشيج/142
48- درحياط پاييز درزندان/73
49- شاهنامه1/96/277
50- از اين اوستا/30
51- ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم/230
52- همان/228
53- شاهنامة فردوسي6/52/525
54- زمستان/111
55- شاهنامه1/12/213
56- زمستان/111
57- ر.ك: شاهنامه/6/331
58- شاهنامه6/332/193
59- همان/6/333/205-204
60- همان/6/333/210
61- در حياط كوچك پاييز در زندان/73/ مادندر همان مادر اندر و به معني مادر ناتني است. برادندر همان برادر اندر است كه در خراسان به كار مي بريم.
62- آخر شاهنامه/34
63- ناگه غروب كدامين ستاره/56
64- شاهنامةفردوسي/6/ داستان رستم و اسفنديار/3-1043-1010
65- ناگه غروب كدامين ستاره/57
66- آخر شاهنامه/81
67- ديوان بهار/824
68- ناگه غروب كدامين ستاره/ مقالة دكتر شفيعي كدكني/57-56
69- شاهنامه/1/12/1
70- شاهنامه/9/311/136
71- همان/6/329/138
72- موسيقي شعر/283
73- ابراهيم در آتش/23-21/ در موسيقي شعر اين مثال ها ذكر شده است: ر.ك:283
74- آخر شاهنامه/84
75- از اين اوستا/62
76- از اين اوستا/68
77- همان/63
78- شاهنامه/2/148/327
79- از اين اوستا/53
80- شاهنامه/2/148/333
81- شاهنامه/2/104/105
82- همان/2/137/36
83- ديوان غزليات حافظ شيرازي, چاپ خطيب رهبر/4
84- آخر شاهنامه/47
85- از اين اوستا/72
86- همان/73
87- آخر شاهنامه/50
88- همان/103
89- شاهنامه/2/333/847
90- همان/2/88/227
91- شاهنامه1/27/216
92- همان/1/242/1558
93- شاهنامه/2/220
94- همان/6/257 داستان رستم و اسفنديار/655
95- همان/2/220
96- در حياط كوچك پاييز در زندان/16
97- همان
98- دوزخ/ اما سرد/83
99- از اين اوستا/10
100- ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم/405
101- همان/144
102- از اين اوستا/25
103- در حياط كوچك پاييز/392
104- در حياط كوچك پاييز در زندان/70
105- ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم
106- باغ بي برگي/452
107- تصويرآفريني در شاهنامة فردوسي/366
108- شاهنامه/2/177/113
109- همان/1/160
110- همان/4/281-280
111- در حياط كوچك پاييز در زندان/70
112- ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم/135
113- شاهنامه4/281
منابع و مآخذ:
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): آخر شاهنامه. تهران، مرواريد، 1348.
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): ارغنون. تهران، مرواريد، چاپ دوم، 1345.
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): از اين اوستا. تهران، مرواريد، چاپ دوم، 1349.
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): بدعت ها و بدايع نيما يوشيج. تهران، توكا، 1357.
اخوان ثالث،مهدي(م.اميد): ترااي كهن بوم وبردوست دارم. تهران مرواريد,چاپ دوم،1369.
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): درحياط كوچك پاييز در زندان. تهران, توس، چاپ دوم، 1354.
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): دوزخ، اما سرد. تهران، توكا، 1357.
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): زمستان. تهران، مرواريد، چاپ سوم، 1348.
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): عطا و لقاي نيما يوشيج. تهران، دماوند، 1361.
اخوان ثالث، مهدي (م. اميد): مجموعة مقالات. كتاب اول، تهران، توس، 1349.
بهار، محمدتقي (ملك الشعرا): ديوان بهار. به كوشش مهرداد بهار، تهران، توس، چاپ چهارم با افزوده، 1368.
حافظ، خواجه شمس الدين محمد: ديوان غزليات حافظ شيرازي. به كوشش خليل خطيب رهبر، تهران، صفي عليشاه، 1363.
رستگار فسائي، منصور: تصويرآفريني در شاهنامه فردوسي. شيراز، دانشگاه شيراز، 1369.
رستگارفسائي، منصور: فرهنگ نام هاي شاهنامه (دوجلد). تهران، موسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1369.
شاملو، احمد: ابراهيم در آتش. تهران، زمان، 1352.
شفيعي كدكني، محمدرضا: موسيقي شعر، آگاه، چاپ سوم، 1366.
طاهباز، سيروس (گردآورنده): بدرودي با مهدي اخوان ثالث و ديدار و شناخت م. اميد. تهران،گردآورنده، 1370.
فردوسي، ابوالقاسم: شاهنامة فردوسي، متن انتقادي، تصحيح متن به اهتمام او. اسمير نوا، تحت نظم، نوشين، مسكو، دانش، 1965.
قاسم زاده، محمد: ناگه غروب كدامين ستاره. تهران، بزرگمهر،1370.
كاخي، مرتضي: باغ بي برگي. يادنامة مهدي اخوان ثالث(م. اميد)، تهران، ناشران، 1370.
نوشين، عبدالحسين: واژه نامك، تهران، دنيا، 1363.